سرنمازادبداشتهباشنگاهتبهاین
طرفواونطرفنباشه✖️
وقتیسرنمازایستادینچشمها👀
نگاهشونبایدبهمحلسجدهباشه(مُهر)
اگرموقعرکوعنگاهتبهمُهرباشهپلکتمیاد
بالابیادبیآ🙃✖️
پیشخداآدمچشماشواینقدربالانمیاره!هنگامرکوعبایدنگاهتبهپاهاتباشه✔️
.
هنگامتشهدنگاهمونبایدکجاباشه🙄؟!
اگرنگاهبهمُهرباشهچشمت
زاویشبازمیشه✖️🤭پلکمیادبالا!
زشتهپیشخدا،
#ادبرعایتکن✨
هنگامتشهدبایدبهزانوهاتنگاهکنی✔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
..🥀🕊..
فرازی از وصیت نامه شهید :
می روم تا انتقام سیلی مادرم زهرا را بگیرم
من چطور قدردان خداوند باشم که رهبری فرزانه و دلسوز، عارف و مظلوم چون آقا سید علی خامنه ای حفظه الله را مقتدای ما فرمود و متاسفانه آنطور که باید نتوانستم سربازی ایشان را درک کنم.
#شهیدمهدیایمانی🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊..
مسعود همیشه میگفت:
نباید به گناه نزدیک بشیم❌
باید برای خودمون ترمز بذاریم🚨
اگر بگیم فلان کار که به گناه نزدیکه
ولی حروم نیست🤷♂
انجام بدیم تا گناه فاصله ای نداریم🖐
#شهیدمسعودعسگری🌱
سر دوراهی گناه و ثواب:
به حب شهادت فکر کن
به نگاه های امام زمان عج فکر کن
ببین میتونی از گناه بگذری؟
اگه از گناه گذشتی از جونتم میگذری..
_شهیدمحمودرضابیضایی
#کلامشهدا
✿مَجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
ذکر روز یکشنبه"مورخ ۱۴۰۲/۱۱/۱" به اسم امیرالمومنین(ع)است.🙂🌱 یاذاالجلال و الاکرام✨
💎امیرالمومنین عليه السلام فرمودند :
إنَّکَ مَخلوقٌ لِلآخِرَةِ فَاعمَل لَها . إنَّکَ لَم تُخلَق لِلدُّنیا فَازهَد فیها وأعرِض عَنها.
_تو براى آخرت آفریده شده اى، پس براى آن کار کن . تو هرگز براى دنیا خلق نشده اى، پس از دنیا دل برکَن و از آن ، روى بگردان.
📖غرر الحکم، ح ۳۸۱۰ و ح ۳۸۱۱
✿مَجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃 #پارت_59 آرش🙍🏻♂ از این که گوشیاش را جواب نداد ناراحت
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃از سیم خاردار نفست عبور کن🍃
#پارت_60
🧕🏻راحیل
وقتی تلفن را قطع کردم با چسم های میخ شده ی سعیده و سوگند روبرو شدم.خیلی خونسرد از کنارشان رد شدم و گفتم:
_بیاید دیگه
فقط خدا می دانست زخم صدایش چه اشوبی در دلم به پا کرد چقدر سخت است دلت گرم مثله کوره ولی زبانت سرد باشد مثله یخ، تیز باشد مانند تیغی که فقط به قصد دل بریدن حرکت کند.
این دیدار های هر روزه دانشگاه بد عادتم کرده بود.
صدای فریاد سعیده همانند سوت ترمز قطار ایست سختی به فکر و خیالم داد.
_ماشین رو اینور پارک کردم کجا میری؟
با چشم های گرد شده نگاهش کردم.
_سعیده جان ارومتر چرا داد میزنی؟
_اونجور که تو غرق بودی برای نجات دادنت چارا ای دیگه ای نداشتم.
وقتی ماشین راه افتاد، سگند گفت:
_من رو مترو پیاده کن.
از او خواستم که ناهار را باهم باشیم.
لبخندی زد و گفت:
_نه دیگه خیالم از طرف تو راحت شد برم خونه که کلی کار خیاطی دارم.
توام اون بلوزه که الگوش رو کشیدی رو برش بزن ، فردا بیارش ببینم.
بعد از پیاده شدن سوگند، سعیده پرسید: چطوری تونستی باهاش اونجوری حرف بزنی...زدی داغونش کردی که...اصلا حرف ارش که به میان می اید جمعیتی از خون های بلا تکلیف در بدنم برای رساندن خودشان به صورتم صف می کشند.
_نمیدونم یعنی خیلی بد حرف زدم؟
لب هایش را بیرون داد و سرش را کج کردو گفت:
_خیلی گه نه فقط با این ماشین کوچیک ها هستن، سبک وزن ها، اسمون چیه؟ اها مینی ماینرا، با اونا از روش رد شدی.
شاید میخواستم هم اون بِبُره هم من.
_زیر چشمی نگاهم کرد و گفت:
_الان تو بریدی؟
دوباره این بغض تمام وابستگانش را به طرف شاهراه گلویم گسیل کرد و مرا وادار به سکوت کرد.
_ از قیافت معلومه چقد بریدی...به خودت زماک بده راحیل،کم کم یهو که نمیشه رَوِشت هم اشتباهه، هم سخت.
به نظر من می رفتی می دیدیش،براش توضیح میدادی، اینجوری واسه اونم بهتر بود، شاید قانع میشد و راحت تر قبول می کرد.
بلاخره مغلوب اقوام بغض شدم و اشکم سرازیر شد.
_قبلا حرف زدیم، اون اصلا نمیتونه حرف هاپ رو درک کنه،بعدشم، هرچی بیشتر همدیگرو ببینیم بدتره.
این حرف ها را میزدم ولی دلم حرفهای سعیده را تایید می کرد.
فکر دیدنش بدجور روی مخم سوار شده بود.
در دلم از خدا می خواستم راهی نشانم دهد، خدایا شاید سعیده درست می گوید.
اگر رفتن به صلاحم نیست خودت جلویم را بگیر، خودت مانعی سر راهم قرار بده.
🍃به قلم لیلا فتحی پور🍃
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃از سیم خاردار نفست عبور کن🍃
#پارت_61
بعدباخودم گفتم وقتی همه چیزجوراست برای دیدنش پس بایدرفت.
آنقدر غرق این فکرها بودم که نفهمیدم کی رسیدیم.
از فکری که به سرم زده بود، استرس گرفته بودم.
برای عملی کردنش اصلا به سعیده تعارف نکردم که به خانه بیاید. وبعدازرفتنش، خودم را به سرخیابان رساندم.
.
چند دقیقه کنار خیابان ایستادم تا بالاخره یک تاکسی از دورنمایان شد.
ازعرض خیابان کمی جلو رفتم که بتوانم مسیرم را به راننده تاکسی بگویم. همزمان یک موتوری مثل اجل معلق نمی دانم از کجا پیدایش شدومثل یک روح سرگردان باسرعت ازجلویم ردشدوبابرخوردبه من تعادلش راازدست دادو هر دو هم زمان زمین خوردیم.
صدای ناله ام بلندشد. به خاطربرخوردباآسفالت دستهایم خراش سطحی برداشتندوتمام چادرولباسهایم خاکی شدند. قدرت بلندشدن نداشتم به هرزحمتی بودخودم رابه جدول کنارخیابان رساندم وهمانجا نشستم. سرم درد می کرد.
موتور سوار که پسر جوانی بود به طرفم امدو بارنگ پریده و دست پاچه پرسید:
–خانم حالتون خوبه؟
صورتم را مچاله کردم و گفتم:
–نمیدونم، فکر کنم پام طوریش شده باشه.
به طرف پاهایم خم شد و گفت:
– کفشتون رو دربیارید تا ببینم.
با اخم گفتم:
–شما ببینید؟ مگه دکترید؟
از حرفم حالت شرمندگی به خودش گرفت و گفت:
–صبر کنید من موتورم روگوشه ایی بزارم. تاکسی بگیرم ببرمتون دکتر. آخه چرا پریدید وسط خیابون؟
همانطور که گوشی موبایلم را درمی آوردم گفتم:
–زنگ میزنم کسی بیاد ببره.
به سعیده زنگ زدم وتوضیح دادم چه اتفاقی افتاده، شاخ های درامده اش را از پشت گوشی هم می توانستم حس کنم.
با صدای تقریبا بلندی گفت:
– من که تورو جلوخونتون پیاده کردم. تو خیابون چیکار داشتی؟
ــ ناله ایی کردم و گفتم:
– الان وقت این حرف هاست؟
ــ چند دقیقه ی دیگه اونجام. بلافاصله بعداز گفتن این جمله گوشی را قطع کرد.
موتور سواردرحال وارسی کردن موتورش گفت:
– حالا خانم واقعا چرا یهو امدید وسط خیابون؟ من که داشتم راهم رو می رفتم.
سرم راپایین انداختم و گفتم:
– می خواستم ماشین بگیرم.
سرش را تکان دادو گفت:
– کسی که می خواد بیاد ماشین داره؟
ــ بله.
زود کارت ملی اش رامقابلم گرفت و گفت:
– لطفا شماره ام را هم سیو کنید و شماره خودتون رو هم بدید.
شما که نذاشتین من ببرمتون بیمارستان. پس هر چی هزینه ی بیمارستان بشه خودم پرداخت می کنم.
شما با همراهتون برید منم با موتور پشت سرتون میام.
کارت را پس زدم وگفتم:
ــ ما خودمون میریم شما برید به کارتون برسید. خودم مقصربودم. من شکایتی از شماندارم.
🍃بهقلملیلافتحیپور🍃
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃
#پارت_62
وقتی سعیده من رادرآن حال دید، دودستی به سروصورتش کوبیدو گفت:
– چرا اینجوری شدی؟
پسر موتور سوار که با تعجب سعیده را نگاه می کرد گفت:
–حالشون خوبه خانم نگران نباشید، زودتر ببریم بیمارستان تا عکس ...
سعیده خشمگین سرش داد زدو گفت:
–شما این بلا رو سرش آوردید؟
پسره ی بدبخت لال شد.
سعیده را صدا کردم و گفتم:
– تقصیر خودم بود.
حالم خوبه فقط یه کم پام درد میکنه.
انگار تازه یادش افتاده بود باید کمکم کند سریع به طرفم امدو بلندم کرد.
موتورسوار حرفهایی که به من زده بود رابه اوهم گفت و سعیده فقط با عصبانیت نگاهش می کرد. فوری به طرف بیمارستان راه افتادیم و تا زودتر ازنگاههای با تامل عابرین فرار کنیم.
بعد از اینکه ماشین حرکت کرد، سعیده نگاه مرموزی به من انداخت و گفت:
–تو اینجا چیکار می کردی؟
سرم راپایین انداختم و گفتم:
–می خواستم برم دانشگاه.
تا امدم تاکسی بگیرم اینجوری شد.
دستش را به پیشانیش زدوگفت:
–وای حالا جواب خاله رو چی بدم، فقط دعا کن چیزیت نشده باشه.
ــ مامانم که نمیدونه ما با هم بودیم.فکر میکنه من دانشگاهم.
بی توجه به حرفم گفت:
–خب می گفتی خودم همونجا که می خواستی بری می رسوندمت، مگه ما با هم این حرف هارو داریم.
پنهون کاری چرا آخه؟
شرمنده بودم، نمی دانستم جوابش راچه بدهم. درد پایم هم بیشتر شده بود.
به بیمارستان که رسیدیم دیدم موتور سوار موتورش راگوشه ایی پارک کرد.
داخل بیمارستان شدیم و بعد از پذیرش بالاخره عکس انداختیم.
دیگر درد انگشت های پایم غیر قابل تحمل شده بود. وقتی دکترعکس رادید
گفت، دو تا از انگشت های پای راستم مو برداشته. و کمی هم کوفته شده.برای درمان باید با بند طبی بسته شود و برای مدتی حرکت داده نشود تا دوباره جوش بخورد.
آقای موتور سوار هم هر جا می رفتیم دنبالمان می آمد و هزینه هارا پرداخت می کرد.
بالاخره از بیمارستان بیرون امدیم و من به پسرموتوسوارگفتم:
–شما برید، ممنون.
دوباره کارت ملی اش را به طرفم گرفت و گفت:
–پیشتون باشه اگه یه وقت اتفاقی افتاد یا خانوادتون تصمیم دیگه ایی...
نگذاشتم حرفش را تمام کند گفتم:
– نه نیازی نیست.
دوباره سفارش کرد که اگر مشکلی پیش امد حتما زنگ بزنم وشماره تلفنش رابه اصرارسیوگوشی ام کرد.
سعیده کلافه به طرفش چرخیدو گفت:
–چشم زنگ میزنه، دیگه شما بفرمایید.
پسرک مکثی کردو بی توجه به حرف سعیده دوباره کلی سفارش کردو رفت.
بعد از این که سوار ماشین شدیم، پوفی کردو گفت:
– عجب سریشی بود. شرط می بندم فردا بیاد خواستگاریت حالا ببین.
دردم را فراموش کردم و خندیدم و گفتم:
–چی میگی تو؟
– من نمیدونم چرا هر کس به پست تو می خوره عاشقت میشه، چرا کسی مارو نمیبینه؟
این بار بلندتر خندیدم.
– دوست داشتی جای من بودی این همه درد داشتی؟
شاکی نگاهم کردو گفت:
– والا ما جای شما هم بودیم، من تصادف کردم کلی هم بیمارستان بستری بودم. اونوقت آقای معصومی عاشق تو شد.
–توقع نداشتی که عاشق قاتل همسرش بشه. بس کن سعیده.
ــ نه خب، فکرش رو بکن.
حالا از اینورم تو تاقچه بالا میزاری آخه، بعد قیافه ی جدی به خودش گرفت و گفت:
–حاضرم باهات شرط ببندم اگه این پسر از همین فردا به بهانه های مختلف شروع به زنگ زدن نکرد.
خنده ام رو جمع کردم و گفتم:
– غلط کرده زنگ بزنه.
ــ نه اونجوری که... منظورم به قصد ازدواج، حتما منظوری داشته اینقدراصرار داشت تا خونه باهامون بیاد.
وای راحیل، به جان خودم حالا اگه من دقیقا جای تو تصادف می کردم، موتور سواره یه آدم معتاد و بیکارو بدبخت بیچاره ی بیخودی بودا، اصلا باید کفاره میدادم نگاهش می کردم. تازه اونم میزد در می رفت، نمی موند خرج درمونم رو بده. حالا خوبه می گی این پسره اصلامقصرنبوده، اگه مقصر بودچیکارمی کرد.
اصلا میدونی چیه، همون اول وقتی دیدم با این تصادف کردی عصبانی شدم.اصلا ناراحتیم واسه تو نبود که...
با گفتن این حرفش خودش هم به خنده افتادوبا صدای بلند خندید.
برای اینکه پسره اینقدر خوشگل بود عصبانی شدم، دیدی همشم هواتو داشت.
🍃بهقلملیلافتحیپور🍃
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
ولادت امام جواد (علیه السلام) رو بر همه شما ممبران عزیز تبریک میگم الهی همه مشگلاتو حال بدی هاتون خوب بشه 😇🍬
🚩بنظرتکدومگناهبالاتره؟
شهوت!
ترک نماز!
از امامصادق(ع)سوالکردنبعضیاز گناهایجنسیکهازسرلذتانجاممیشه
حکمشاعدامه،
ولیبهش #نمیگینکافر
ولیطرفنمازنمیخونهبهش #میگینکافر
حضرت فرمود:
«او تحتفشارشهوتگناهکردهولیکسی کهنمازنمیخواند،بهخداتکبرکردهاست.
اینخیلیبدتراست! ؛ #سَمِعْتُأَبَاعَبْدِاللَّهِوَسُئِلَمَابَالُالزَّانِي
لَاتُسَمِّيهِكَافِراًوَتَارِكُالصَّلَاةِقَدْتُسَمِّيهِكَافِراً»
سرنمازادبداشتهباشنگاهتبهاین
طرفواونطرفنباشه✖️
وقتیسرنمازایستادینچشمها👀
نگاهشونبایدبهمحلسجدهباشه(مُهر)
اگرموقعرکوعنگاهتبهمُهرباشهپلکتمیاد
بالابیادبیآ🙃✖️
پیشخداآدمچشماشواینقدربالانمیاره!هنگامرکوعبایدنگاهتبهپاهاتباشه✔️
.
هنگامتشهدنگاهمونبایدکجاباشه🙄؟!
اگرنگاهبهمُهرباشهچشمت
زاویشبازمیشه✖️🤭پلکمیادبالا!
زشتهپیشخدا،
#ادبرعایتکن✨
هنگامتشهدبایدبهزانوهاتنگاهکنی✔️
هرچه میخواهی..
طلب کن از شاهنشاهِ نجف
منتی گر میگشی؛
از مرد میباید کشید✨
#امیرالمومنین
#سخن_بزرگان
درد ما خدا نشناسی است! بايد به اندازهی خودمان خدا را بشناسيم؛ وقتی خدا را در حد توانت شناختی، همه كارهايت درست میشود؛ همه مشكلات حل میشود.
[ آیت الله فاطمی نیا ]
#کلام_اهلبیت
کسی که نگاه غضب آلود(خشمگین، عصبی) به پدر و مادرش کند، هر چند که آنها به او ظلم کرده باشند، خداوند هیچ کدام از نمازهایش را قبول نمیکند!
• امام صادق(ع)، الکافی، ج۴، ص۶۵