فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی دلتون امام زمانی بشه❤️🩹
حاجی فرحزاد 👌🏻
🌷امام حسن عسکری(علیه السلام):
🔵 کسی که این دو صفت رو داشته باشه، دلش پر میکشه به سمت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه)...
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌷 #مـــعـرفــی_شـهــدا
شهید مدافع حرم
#شهید_محمد_تقی_سالخورده
نام: محمدتقی سالخورده
نام_پدر: غلامرضا
ولادت: 1365/10/1 (مازندران/نکا)
شهادت: 1395/01/21 (سوریه/حلب/خانطومان)
وضعیت_تاهل: متاهل و صاحب یک فرزند دختر بنام زینب
اخرین_مقام: سرباز بی بی زینب(س)و پاسدار لشکر ۲۵ کربلا
نحوه_شهادت: نحوه شهادت ایشان به طور دقیق جایی منتشر نشده شهید سالخورده به همراه ۱۳ مدافع مازندران در کربلای خانطومان شهید شدن خانطومان جایی که ۲۰۰ مدافع حرم مقابل ۲۰۰۰ داعشی مقاومت کردند
سن_شهادت: 29 و 3 ماهه بودن و ششمین فرزند خانواده هستن
علاقه: بی بی حضرت زینب(س)
📜#وصیتنامه_شهید:
✍ ما به جای اینکه اعمال مرحله خودمان را درست انجام بدهیم،داریم از دیگران انتقاد می کنیم.در گوشه و کنار شنیده میشد که این شهدا کشته ی بازی های سیاسی بزرگان شده اند.این حرف ها را نزنید. هر کسی که جان خود را مخلصانه در کف دست خود می گیرد بدانید که برای بازی سیاسی بزرگان نیست.ارزش الهی دارد. نگویید ندانسته کار می کنند..نگویید نمی دانند که دارند چه کار می کنند..نگویید با ندانم کاری جان خود را از دست داد..نگویید فریب خورد..🥀💔😔
🌱هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا
و #شهید_محمد_تقی_سالخورده_صلوات🌱
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ🌸
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
•🌸
یھ بار اومد پیشم گفت: جایی کار
سراغ نداری؟
گفتم: اتفاقا این قنادی کھ کار میکنم
نیرو میخواد . .نپرسید حقوقش چقده،
بیمه میکنه یا نهیا حتی ساعت کاریش
به چه شکلھ ؛ اولین سوالش این بود:
موقعِ نماز میزارھ برم نماز بخونم؟
حُقوق کمتر گرفت اما موقع نماز به
مسجد میرفت
#شهید_حججی
#ܝߺߺߺࡋܢߺ߭ࡏަܝاانه
سلام و درود خدمت تمامی دوستان عزیز و گرامی وقتتون بخیرو شادی"😍
دوستان همون جور که درجریان هستین ما جمعه آخر هر ماه گل پخش میکنیم به نیابت لبخند امام زمانمون"♡•🥺❤️🩹
هرکسی دوست داره تواین کار قشنگ همکاری کنه. یه سهمی ببره، قلب امام زمانشو خوشحال کنه.، لبخندی به لباش بیاره😊"•🌸
میتونه هرچقدر که دوست داره کمک کنه مقدارش مهم نیست اصلا"•😊🌹🌿
به این آیدی پیام بدین در خدمتم جهت گرفتن شماره کارت (هر سوالیم دارین بپرسین در خدمتم ) @Ahlbaiyt313
ان شاءالله جمعه آخر این ماه بار«دوم» هست. که پخش میشه🌸 «کلیپ از پخش کردن ماه قبل داخل کانالمون هست سنجاق شده میتونین ببینین»😍🌹
اگر دوست داری به عشق مولات یه کاری
کنی براش پس یا علی•••✋😍
حتی اگر برات امکانش هست داخل گروه های که عضوی بزار این متنو همینم خودش یک نوع کمکه، شاید یکی دوست داشته باشه همکاری کنه با خبر بشه.☺️🍃
وقتےبہدلتمیفتہکھبرگردی..
وقتےشوقپیدامیڪنیبراۍترڪگناھ ،
همشڪارخداسـت..
مگہمیشـہخدایــےکھشوقتوبہ ،
رو بہدلتانداختہ،نبخشـھ :)؟!
حتـےاگربارهازمینخوردیوتوبہشڪستی،
امادوبارھبلندشووازاولشروعڪن-
خدابخشندهترازاونیہکھتوفڪرمیڪنی :)😊
روزییڪےازنیروهایشیطان ،
بہاوگفت:فرمانده!چرااینقدرخوشحالے؟
مگرگٔمراهڪردناینهاچہفایدهایدارد؟
شیطانجواب داد: اینهارا ڪہغافلڪنیم؛
امامشاندیرترمےآید!💔
دوبارهپرسید:آیاموفقبودهایم؟
شیطانخندهایڪردوگفت:مگرصدای ،
گریہیامامشانرانمےشنوۍ . . .!!🥺💔
-ایوایبرماشیعیان ؛ چہڪردیم با اماممان🥺
اماممنآقایمنشرمندهایم🖐🏻💔
#ترک_گناه 🚫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زن یعنی حجب فاطمی
زندگی با نور حیا
آزادی یعنی حر بشیم از بند نفس..
✿مَجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃 #پارت_۱۱٠ وقتی به خانه رسیدم، تمام شب را به فکرو خیال گذران
.🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃
#پارت_۱۱۱
ببخشید حسابی دیرم شده.
برای رفتن به کالس با راحیل هم مسیر شدیم.
سالم کردم.
جواب سالمم رو از ته چاه شنیدم.
نگاهش کردم وبه خاطردیدن چشم های قرمزش گفتم:
–خوبین؟
احتماال او هم مثل من شب تا صبح نخوابیده بود.
جوابم را نداد پا تند کردو زودتر از من وارد کالس شد.
از یک طرف این بی محلی هایش را دوست داشتم چون این
حسادت ها نشانه ی عالقه اش بود. از طرف دیگر طاقت این
کارهایش را نداشتم و بهم فشار می آمد.
داخل کالس رفتم و سرجایم نشستم.
بعد از چند دقیقه یکی از بچه هاوارد کالس شدو گفت :
–بچه ها استاد کاری براش پیش امد، رفت.
همهمه کل کالس را گرفت و بچه ها یکی یکی بیرون رفتند.
دوست های راحیل چیزی گفتند و رفتند. سارا هم نگاه
گذرایی به من انداخت و رفت، جدیدا اوهم بامن سر سنگین
شده بود.
دودل شدم برای نشستن روی صندلی کناری اش. چون می دانستم
احتمال این که بلند بشورد و برود خیلی زیاد است، ولی
نمی دانم چرا نتوانستم َنروم.
سرش راروی ساعد دستش گذاشت.
وقتی خودم رارساندم به صندلی کناریاش، برای چند ثانیه
چهره ی عصبانیش جلوی چشمم آمو. ولی کوتاه نیامدم و با
احتیاط نشستم وآروم پرسیدم:
–سرتون درد می کنه؟
هراسون سرش را بلند کردو خودش را جمع و جور کردوبا صدای
دو رگه ایی که پر از غم بود گفت
🍃به _قلم_لیلا_ فتحی_پور🍃
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃از سیم خار دار نفست عبور کن🍃
#پارت_۱۱۲
نه خوبم. فقط خسته ام.
بلند شد که برود فوری گفتم :
–میشه چند لحظه صبر کنید؟
با دلخوری گفت :
–نه باید برم.درضمن ما که دیگه حرفی باهم نداریم دیروز
حرف هامون رو زدیم.
خواست رد شودکه چادرش راگرفتم و هر چه التماس بود درچشم
هایم ریختم و گفتم:
–خواهش می کنم، فقط چند لحظه.
با تعجب نگاهش را روی دستم که چادرش را مشت کرده بودم
انداخت.
مشتم را بازکردم و سرم را پایین انداختم.
ــ باشه زودتر.
با خوشحالی گفتم :
–اگه من دیگه با هیچ دختری دست ندم و شوخی نکنم حل
میشه؟
لبخندی زدو گفت:
–منظورتون با نامحرمه؟
از لبخندش جون گرفتم و گفتم :
–بله خب همون.
ــ خب خیلی خوشحالم که متوجه کار اشتباهتون شدید ولی
این روی تصمیم من تاثیری نداره.
چون اون مسئله ایی که گفتم یه مثال بود.
این که شما کاری رو از روی اعتقاد و فکر خودتون انجام
بدید یا از روی اجبار و غیره خیلی باهم فرق دارند. 🍃به _قلم_لیلا_ فتحی_پور🍃
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼