eitaa logo
✿مَجٰـانین‌ُالحُـسَّین(؏)
1.6هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
2هزار ویدیو
62 فایل
به‌توکل‌نام‌اعظمش‌🙂✨ هرکس‌که‌حسینی‌است‌حقیرش‌مشمار دررتبه‌کبیراست‌صغیرش‌مشمار عنوان‌گدائی‌درش‌آقائی‌است آقاست‌گدای‌اوفقیرش‌مشمار🙂❤️‍🩹 #اینجا؟محل‌‌‌تجمع‌نوکرای‌آقا🥺☘️ +‌کپی؟ _روزمرگی و هشتگ های خود کانال❌️مابقی آزاد؛به شرط دعا برای شهادت خادمین✅️
مشاهده در ایتا
دانلود
🌟🌹 نماز اول وقت.....یادمان نرود ان شاء الله التماس دعا...🙂🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الشهدا والصدیقین سلام عرض می کنم خدمت تمام مردم ایران،سلام می کنم به رهبر کبیر انقلاب وسلام عرض می کنم به خانواده ی عزیزم،امیدوارم بعدازشهادتم ناراحتی نداشته باشید وازشماخواهش می کنم بعد از مرگم خوشحال باشیدکه درراه اسلام و شیعیان به شهادت رسیدم. صحبتی باآیت الله خامنه‌ای صحبتم باحضرت امام خامنه ای،آقاجان گرصدباردگرمتولدشوم، برای اسلام و مسلمین جان می دهم. واز رهبر انقلاب وبنیاد شهید وسپاه وهمین طور بسیج خواهشمندهستم که بعدازبه شهادت رسیدن من،هوای خانواده ام را داشته باشید السلام وعلیکم والرحمة الله و برکاته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀پست ویژه شهیدانه ✦🌺❥🥀🕊❥🌺✦ 🔸️ادم ها دو دسته اند، غیرتی و قیمتی.. 🌹شهید عبدالحسین برونسی ..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊 شادی روح شهداء صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 💐🌸💐
رفتم جلوی چادر تدارکات گردان و گفتم: پوتین‌هایم پاره شده و دیگر قابل استفاده نیست. و با دستم اشاره کردم به پوتین‌هایم که دهان باز کرده بودندو  مسئول تدارکات گفت: باید از آقا سید نامه بیاوری، اگر او نوشت من پوتین می‌دهم وگرنه، نمی‌توانم. رفتم دنبال آقا سید. گفتم: آقا سید، پوتین‌هایم پاره شده، گفتند شما باید نامه بدهید تا تدارکات. سید گفت: ببرکفشدوزی درستش کند. گفتم: بردم. درست بشو نیست. وضعشان خیلی خراب است. می‌بینید که. گفت: پوتین‌های من، وضعشان بهتر از پوتین‌های شما نیست، اما باید تحمل کرد. موقع نماز جلوی حسینیه تخریب، پایش را گذاشت روی یکی از پله‌ها، بند پوتینش را باز کرد. وقتی به پوتینش نگاه کردم از تقاضای خودم شرمنده شدم. پوتین سید هیچ کف‌پوشی نداشت. همه‌اش، همان کف زیرین زبرِ خانه خانه بود. دیگر حرفی برای گفتن نداشتم. بعد از نماز مغرب و عشا در حسینیه نشسته بودم غرق در فکر و خیال که دستی به شانه‌ام خورد. تا خواستم سرم را بلند کنم، دستی به طرفم دراز شد، یکی از بچه‌های گردان بود. کاغذی در دستم گذاشت و رفت. باز کردم و یادداشت را خواندم: تدارکات، لطفا یک جفت پوتین تحویل حامل نامه بدهید. شهیدسیدداوودعلوی
تعقیبات نماز ظهر و عصر
سَر بَر شانه خُدا بُگذار تا قصّه عِشق را چِنان زیبا بخوانَد کِه نَه اَز دوزَخ بِتَرسی وَ نَه اَز بِهشت بِه رَقص دَرآیی قصّه عِشق "اْنسان" بودَن ماست💙🦋