چهارشنبه شوم:
چهارشنبه ۳۰ شهریور بود که چند تا از همرزمان فرید در آشوبهای کف خیابان مجروح شدند. فرید آنها را به بیمارستان برد و به پرند برگشت. ساعت حدود ۱:۳۰ نیمه شب ۳۱ شهریور بود که خیابانها خلوت و اغتشاشاگران به خانههایشان برگشته بودند. فرید و دوستانش اکیپی سوار موتور در خیابان حرکت میکردند و در راه برگشت بودند.
فرید و دوستانش اکیپی سوار موتور در خیابان حرکت میکردند و در راه برگشت بودند. در عالم خودشان بودند، دور برگردان جاده را رد کردند که صدای غرش دیوانهوار نزدیک شدن یک پیکان به گوششان رسید. با سرعت ۱۰۰ یا ۱۱۰ کیلومتر بر ساعت به آنها نزدیک میشد.
باد سرعت پیکان به صورت چندتا از بچهها خورد. فرمان را پیچاند، دورخیزی کرد و مستقیم به سمت وسط دسته موتورسوارها رفت. همه را درو میکرد و از موتورها به زمین میانداخت، موتورها هم به ماشین میخوردند و به یکدیگر و هر یک به سمتی پرت میشدند. فرید هم در دل اکیپ بود.
صدای شکستن استخوانهای فرید در صدای شکستن شیشه گم شد
صدای برخورد کاپوت پیکان با چرخ و سپر عقب موتور فرید در خیابان پیچید. همه چشمشان بر جلوی پیکان میخکوب شد. فرید ۳ ـ ۴ متر بالاتر از سطح زمین در هوا بود، اما موتورش زیر کاپوت ماشین بر آسفالت ساییده میشد. انگار راننده پیکان برایش اهمیت نداشت چیزی که زیر ماشینش گیر کرده انسان است یا چیز دیگر؛ بیرحمانه گاز میداد و گاز میداد.
ارتفاع فرید هر لحظه کم و کمتر میشد و سرانجام با صدای مهیبی روی شیشه جلوی پیکان فرود آمد. شیشه شکست و دیگر پشت آن دیده نمیشد. تشخیص صدای شکستن استخوانها از صدای شکستن شیشه و برخورد فرید با کاپوت ماشین و سپس آسفالت زبر و سفت خیابان خیابان آسان نبود. بر زمین افتاد و پیکان از روی بدنش گذشت، انگار که از روی یک سرعتگیر گذشته باشد.
پیکان وحشیِ کورِ گرسنه
شیشه جلوی ماشین شکسته بود و راننده دیگر نمیتوانست چیزی ببیند، اما این اتفاق نه تنها باعث نشد پایش را بر ترمز فشار دهد؛ بلکه حریصتر و گرسنهتر از قبل دنبال طعمه میگشت تا شاید بتواند حداقل چند نفر بیشتر از آنها را زیر بگیرد. همان طور که موتور زیر کاپوت ماشین گیر کرده بود، تا ۵۰۰ متر جلوتر همین طور گاز میداد و دنبال طعمهای که نمیدید میگشت. انگار نه کسی بر شیشه و کاپوتش سقوط کرده و چیزی هم زیر ماشینش گیر کرده است!
مردمی که هوادار پلیس هستند
مردم به سمت نیروهایی که بر زمین افتاده بودند، میدویدند. آنهایی که هوشیار بودند، وحشت کردند. فکر میکردند مردم میخواهند کتکشان بزنند. اما آنها را دوره کرده و موتورها و وسایل بچهها را جمع کردند و به دستشان دادند؛ حتی کسی اسلحهها را برای خودش برنداشت تا بعداً بتواند از آن در آشوبهای خیابانی علیه نیروهای امنیتی استفاده کند. آنها را از زمین برمیداشتند و با دلسوزی تحویل بچههای سبزپوش میدادند.
صدای نفسهای فرید به فرمانده رسید
فرید وسط خیابان افتاده بود و نفس نفس میزد. صدای نفسهای فرید به گوش فرمانده که خودش هم روی زمین افتاده بود رسید. خواست بلند شود و به سمتش برود، اما تازه متوجه شد که پای راستش او را همراهی نمیکند. فرید از هوش رفته بود و کسی نمیتوانست او را به هوش بیاورد. او را به بیمارستان بردند.
✿مَجٰـانینُالحُـسَّین(؏)
همزمان بخونی و گوش کنی حس و حالش فرق میکنهها:)
از طرفی دیگر پیکان به سمت جمعیت میرفت تا شاید بتواند مخفی شود و قسر در رود. اما بچههای یگان ویژه سریعتر از این حرفها بودند. پیکان را دوره کرده، محمد قبادلو را از آن پیاده و دستگیرش کردند.
فرید دیگر تماس پدرش را جواب نداد
فردای آن روز پدر فرید به گوشی او زنگ زد تا حالش را بپرسد و شاید باز هم از پسرش بخواهد بیخیال کار شده و چند روزی به خانه برگردد تا پایش بهتر شود، اما بجای صدای فرید، صدای دوست فرید از آن طرف خط میآمد که میگفت: فرید تصادف کرده، تو بیمارستانه.
سطح هوشیاری فرید خیلی پایین بود و چند عمل سنگین باید روی او انجام میشد. بدنش آسیب دیده بود، استخوان سرش شکسته بود و بافت مغزش له شده بود. راننده پیکان هم بازداشت شده بود. چند روزی گذشت و سه شنبه شد که بیمارستان به پدر و مادرش گفت فرید تمام کرده.
قاتلی که پشیمان نیست
همان شنبه، اولین دادگاه رسیدگی به اتهامات اغتشاشگران در تهران برگزار شد که قبادلو هم بین آنها بود. همکاران و خانواده فرید هم با لباسهای سیاه و قلبی پر از بهت و غم آمده بودند. در میان جلسه قبادلو رو کرد به قاضی و در مقابل پدر داغدیده فرید اعتراف کرد که این کار را با برنامهریزی قبلی و تحت تأثیر فیلمهایی که در فضای مجازی دیده بود، انجام داده و گفت: اگر ۱۰ مامور دیگر هم همین الان بیایند، آنها را زیر میکنم.
چند روز بعد هم در راه محل وقوع جنایت برای بازسازی صحنه جرم بودند که در ماشین گفت: اصلاً پشیمان نیستم و اگه باز هم برگردم همین کار را تکرار میکنم.
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ کارت دعوت فکرت:
وقتی به چیزی فکر میکنید در واقع برایش کارت دعوت میفرستید... ؛
آیا هرگز برایتان پیش آمده که به دوستی که مدتها از او بیخبر بودهاید فکر کنید و او ناگهان پس از سالها به شما تلفن بزند!؟
شما با کلام خود میتوانید روند حوادث را تغییر دهید.
آیا هیچوقت به این موضوع فکر کرده اید که ارادهی شما، تولیدکننده افکارتان است نه اتفاقات روزمره...!؟
افکار و تصاویر ذهنی خود را کنترل کنید و اراده خود را بر آنها تحمیل کنید...!
هرگز اجازه ندهید فردی یا موضوعی افکار شما را دستخوش نوسان کند یا تصویر ذهنی نامطلوبی برای شما بسازد...!
بجای تصاویر درهم و منفی، تصاویری زیبا در ذهنتان بسازید آنگاه خواهید دید که ذهن شما چه پیشگوی قابلیست....!
وقتی به چیزی فکر میکنید در واقع برایش کارت دعوت میفرستید...!
کارت دعوت افکار مثبتت رو بفرست...
╭─━━━━─╯"🕊"𝐉𝐎𝐈𝐍 ╰─━━━━─╮
@MajaninalHossein
─━━🌱━━━─ ─━━━🌱━━─
آشنایی با امام زمان(عج)
#پارت_چهاردهم🌷
همزمان با آلبویه، حکمرانانِ شیعهٔ دیگر، شامل فاطمیان در مصر و شمال آفریقا، خاندان بنی حَمْدان در شمال عراق و سوریه و اِدریسیان بر بخشهایی از شمال آفریقا حکمرانی میکردند.شیعه در این زمان به دلیل نفوذِ سلسلههای فاطمیان و آلبویه در قلبِ سرزمینهای اسلامی، مستحکمترین بنیادهای دینی و فکری خود را بنیان نهاد. در این دوره بود که آثارِ بنیادینِ اعتقادی شیعه برای نسلهای بعدی فراهم شد. آلبویه علوم شیعی را ترویج نمودند و علمای دینی را از مکاتب گوناگون حمایت کردند و زمینهٔ ورود علوم کلامیِ معتزلی به شیعه را فراهم ساختند.
ادامه دارد...🌸
╭─━━━━─╯"🕊"𝐉𝐎𝐈𝐍 ╰─━━━━─╮
@MajaninalHossein
─━━🌱━━━─ ─━━━🌱━━─
سلام علیکم
ساعت۱۶ ناشناس داریم 😊😊
حتما شرکت کنید
ممنونم از همتون 😁🙏
✨﷽✨
💠 حکم شرعی فحاشی به مؤمن
#فحش_دادن
#احکام_فحاشی
╭─━━━━─╯"🕊"𝐉𝐎𝐈𝐍 ╰─━━━━─╮
@MajaninalHossein
─━━🌱━━━─ ─━━━🌱━━─
بسم الله الرحمن الرحیم 🌱🌷
حکمت ۷۵ نهج البلاغه 📜
📌 فنای دنیا و آمدن آخرت
وَ قَالَ (علیه السلام): كُلُّ مَعْدُودٍ مُنْقَضٍ، وَ كُلُّ مُتَوَقَّعٍ آتٍ
و فرمود (ع): هر چه شمردنى است به پايان رسد و، هر چه چشم به راه آن هستى، فرا مى رسد
╭─━━━━─╯"🕊"𝐉𝐎𝐈𝐍 ╰─━━━━─╮
@MajaninalHossein
─━━🌱━━━─ ─━━━🌱━
تفسیر حکمت ۷۵:
همه معدودها محدودند!
اين گفتار حكيمانه هرچند با حكمت پيشين در يك عبارت ذكر نشده; ولى در واقع مكمل آن است. نخست مى فرمايد: «هرچيز كه شمرده مى شود سرانجام پايان مى گيرد»; (كُلُّ مَعْدُود مُنْقَض).
اين اشاره به قانون كلى فلسفى است كه هرچيز تحت عدد در آيد محدود است و هرچه محدود است پايان پذير است و از آنجا كه عمر انسان ها تحت عدد قرار مى گيرند; مثلا مى گوييم: عمر شصت ساله، يا هشتاد ساله. مفهومش اين است كه هر ساعتى كه بر انسان مى گذرد تدريجا از آن كاسته مى شود و اين سرمايه به سرعت رو به فنا مى رود و مهم اين است كه گذشتن و كاستن آن در اختيار ما نيست چه بخواهيم، چه نخواهيم به سرعت در حال عبور است.
آن گاه در ادامه مى فرمايد: «و آنچه مورد انتظار است سرانجام فرا مى رسد»; (وَكُلُّ مُتَوَقَّع آت).
منظور از «متوقَّع» امورى است كه به طور قطع مى دانيم در آينده رخ مى دهد; مانند مرگ و پايان زندگى و قيام قيامت. اشاره به اين كه كسى كه به اين امور آگاه است بايد توجه داشته باشد كه روزى مرگ دامان او را مى گيرد و روزى در دادگاه عدل الهى حضور مى يابد. به همين دليل در تفسير آيه شريفه (وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ) يقين را به مرگ تفسير كرده اند.(1)
آنچه امام در دو جمله بالا بیان فرموده در واقع اشاره به دنیاى فانى و گذاران است; دنیایى که عمرش در برابر جهان آخرت بسیار ناچیز است، همان گونه که در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «مَا الدُّنْیَا فِی الاْخِرَةِ إِلاَّ مِثْلُ مَا یَجْعَلُ أَحَدُکُمْ إِصْبَعَهُ فِی الْیَمِّ فَلْیَنْظُرْ بِمَ یَرْجِعُ; عمر دنیا در برابر آخرت مانند این است که یکى از شما انگشت خود را در دریایى فرو کند (و سپس بیرون آورد) در این حال نگاه کند ببیند چه اندازه از آب دریا بر انگشت او باقى مانده».(2) این هشدارى است به همه دنیا طلبان و آنها که به آخرت و زندگى جاویدان پشت کرده اند تا بدانند چه چیز به دست مى آوردند و چه چیز را از دست مى دهند.
╭─━━━━─╯"🕊"𝐉𝐎𝐈𝐍 ╰─━━━━─╮
@MajaninalHossein
─━━🌱━━━─ ─━━━🌱━━─