eitaa logo
شهید مجید قربانخانی "حرمدافعان‌حرم"
376 دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
19 فایل
ولادت⇦۱۳۶۹/۵/۳۰😍 شهادت⇦۱۳۹۴/۱۰/۲۱💔🥀 تشیع پیڪر مطهــرشهــید⇦۱۳۹۸/۲/۶ مزار شهید⇦ تهران_گلزار شهدای یافت آباد ✨اولین کانال فعال شهید درایتا✨ تبادل و ارتباط با مدیر @Mokhtari_315 #کپی_با_ذکر_صلوات_برای_امام_زمان(عج)
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید مجید قربانخانی "حرمدافعان‌حرم"
#هوالعشق❤️ #قسمت_شصت_و_سوم محمد کاملا بهم رسیده بود که یاعلی گفتم و شروع کردم به دوییدن💃 محمدم نامرد
❤️ خدای من... محمدچی ازم میخواست... بگم دوسش ندارم... مگه میشه همچین چیزی بگم... نه... نه... غیرممکنه... من دوسش دارم... ولی...ولی اون که دوسم نداره... اون این همه دروغ به من گفت... چرا من نگم... محمد: فائزه بگو دیگه... به خدا قسم... (نفس عمیق کشید) به جون خودت قسم... اگه بگی دوسم نداری.... دیگه... دیگه منو تو زندگیت نخواهی دید... برای همیشه میرم و دیگه مزاحمت نمیشم...😔 هه... پس منتظر یه بهانه اس تا بره و راحت شه از دستم... بعد از یه سکوت طولانی سرمو گرفتم بالا و تو چشماش خیره شدم... _دوست ندارم😭 چند دقیقه طول کشید تا بفهمه چی گقتم... محمد با بهت و ناباوری نگاهم میکرد...😳 منم سرمو انداختم پایین و از کنارش رد شدم... حالم خوب نبود اصلا😭 چند قدم که ازش دور شدم صدای از پشت سر صدام زد: فائزه... _بله...😔 محمد بهم نزدیک شد و یه جعبه کوچیک آبی گذاشت توی دستم🎁 محمد: تولدت مبارک زندگیم...😔 محمد اینو گفت و مقابل چشمای پر از سوال و مبهوت من رفت... خدایا... امروز تولد منه....؟ امروز بیست و یکم آذره... چطور یادم نبود... محمد یادش بود...😢 خدایا... نکنه... نه... 😢 چشمام پر از اشک شد و دنبالش دوییدم... سر کوچه که رسیدم نه خبری از محمد بود نه ماشینش... باورم نمیشد رفته باشه... برای همیشه... تقصیر خودمه... خودم باعث شدم بره... خدایا... کمکم کن دارم دیوونه میشم... ولی اون دختر خالشو دوس داره... من مطمئنم... 😭 اون.... اون حتی... نبودن من براش مهم نبوده... اون... اون...😭 دوباره رفتم دانشگاه.... همه یجوری نگاهم میکردن... فکر کنم اکثر شاهده مکالمه عجیب و غریب تنها دختر چادری کلاسشون با یه پسر بودن.... سریع دوییدم سمت نیمکتی که روش نشسته بودم... دوربین و کیفم هنوز اونجا بود... به ساعت نگاه کردم... هنوز کلاس داشتم... ولی... با دو خودمو به در دانشگاه رسوندم... منتظر تاکسی شدم... الان فقط دلم آرامش میخواست... درد و دل میخواست... آرامشی از جنس شهدا... دردو دلی با شهدا... 😭 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 📲 @Majid_ghorbankhani_313
شهید مجید قربانخانی "حرمدافعان‌حرم"
بسم رب العشق #قسمت_شصت_و_سوم 😍علمدار عشق #راوی نرگس سادات با استرس از خواب پریدم به ساعت تو اتاق
بسم رب العشق 😍علمدار عشق ساعت ۷ صبح بود از خواب پاشدم مرتضی نبود چادر و روسریمو سر کردم رفت تو پذیرایی - سلام مادرجون مادر: سلام عروس گلم صبحت بخیر - ممنون مادر مرتضی کجاست ؟ مادر: رفته دعای ندبه دخترم گفت بیدارشدی بری پیش حاج آقا احدی حتما - آره دارم میرم همون جا مادر: بیا سوئیچ گذاشته بدم بهت ماشین روشن کردم تا گرم بشه شماره استاد احدی گرفتم استاد: الو بفرمایید - سلام استاد استاد: سلام دخترم خوبی؟ پدر خوبن؟ آقامرتضی خوبن؟ - همه خوبن سلام میرسونن خدمتون استاد شرمنده مزاحمتون شدم استاد : مراحمی کاری داشتی؟ ،- بله استاد یه خواب دیدم میخاستم بیام پیشتون استاد : بیا چهار انبیا من جلسم یه نیم ساعت طول میکشه باید منتظر بمونی - اشکال نداره میرسم خدمتون استاد: یاعلی جلسه استاد تموم شد - سلام استاد استاد: سلام دخترم چی شده انگار خیلی ملتهبی ،-استاد یه خواب دیدم شروع کردم به تعریف وقتی حرفم تموم شد استاد گفت ما سینه زدیم و بی صدا باریدند از هرچه که دم زدیم، آنها دیدند ما مدعیان صف اول بودیم از آخر مجلس، شهدا را چیدند دورشدنت برای اینکه گفتی بین منو سوریه باید یه دونه انتخاب کنی آقاهم به احتمال زیاد آقاسیدالشهدا بوده با حال آشفته ای رفتم سمت خونه مرتضی اینا تمام راه گریه میکردم خدایا چرا معرفتم انقدر نصبت به اهل بیت پایین بود خود مرتضی در باز کرد + نرگس از پس گریه کردی چشمات قرمز شده استاد احدی چی گفتن - مرتضی😭😭😭 + جانم - برو برو من راضیم برو مدافع عمه جانم شو فقط باید قبلش منو ببری حرم خانم حضرت معصومه + به روی چشم نوکرتم نرگس فرداشب عروسی زهراست علی شوهرش ۲۰ روز بعداز عروسیشون اعزام میشه سوریه عروسیشون به خیر خوشی تموم شد تو ماشین نشسته بودیم به سمت قم در حرکتیم رسیدیم قم وارد صحن شدیم من رفتم قسمت خواهران زیارت - یا حضرت معصومه خانم جان صبر و قراربود که دوری همسرمو تمام زندگیم تحمل کنم خانم جان شما را به جان برادرتون امام رضا قسم میدم مراقب مرتضی من باشید 😭😭😭😭😭😭 نویسنده بانو.....ش بامــــاهمـــراه باشــید🌹 @Majid_ghorbabkhani_313