🧕برگی از دفتر #خاطرات بانوی مبارز و انقلابی مرضیه حدیدچی (دباغ)
#خاطرات_طاهره_دباغ
#قسمت_1
🔫با اسلحه تهدیدم کردند «برو بالا! مسخره بازی در نیاور... دو تا نامحرم!»
سال 1352 حدود 2 ماه از شکسته شدن محاصره خانه میگذشت، اما من هیچگاه از اندیشه لو رفتن و دستگیری فارغ نمیشدم. همسرم در این ایام چون در بازار مشکلاتی برایش پیش آمده بود به توصیه دیگر دوستانش در شرکت ملی ساختمان به عنوان حسابدار مشغول به کار شد و بیشتر ایام دور از خانه و در شهرستان به سر میبرد. او شبی پس از سه ماه دوری برای دیدن خانوادهاش آمده بود، من نیز تازه از سفر همدان برگشته بودم. چند روزی بود که به خاطر تولد بچه یکی از اقوام که خود در زندان بود به آنجا رفته بودم.
شبی که افراد خانواده دور هم جمع شده از احوال هم سخن میگفتیم ناگهان در خانه به صدا درآمد. دختر بزرگم رفت و در را باز کرد و آمد و گفت «مامان! پرویزخان آمده!» دریافتم که برای دستگیریام آمدهاند. شوهرم را به پشتبام فرستادم و گفتم «با تو کاری ندارند، به دنبال من آمدهاند، شما بالای سر بچهها بمانید!» پرویز و سایر مأموران از من خواستند که بدون سر و صدا همراهشان بروم. بچهها دورم جمع شده بودند و گریه و زاری راه انداختند و داد میزدند «مامان ما را کجا میبرید! مامان ما را نبرید!..».
ساواکیها می خواستند به هر نحوی که شده آنها را ساکت کنند، میگفتند «با مادرتان کاری نداریم، پاسخ چند سؤال را که داد برمیگردانیمش، شما تا شامتان را بخورید، او برمیگردد!» به محض خروج از خانه در کوچه به فرزند یکی از اقوام داماد بزرگم برخوردم و گفتم «برو به فلانی (که از مرتبطین گروه بود) بگو که مرا بردند. مراقب خانه ما باشد»، مأموری متوجه این گفتوگوی کوتاه شد جلو آمد و سرزنشم کرد که «چرا حرف زدی؟» گفتم «او سلام کرد و من جوابش را دادم حرفی با او نزدم» ماشینشان را نشان داد و گفت «زیادی حرف نزن، برو سوار شو!»
ادامه دارد....
@Majmae_Mahya
#قسمت_1
🧕#فاطمه_فکور_یحیائی
🌹🌹 لازم باشد فرش زیرپایم را برای انقلاب میفروشم
💐ماجرای این قسمت از بانوان انقلابی ماجرای زنی است که همهجوره پای انقلاب اسلامی ایستاده است. او گواه یک سبک زندگی انقلابی است. بیش از اینکه به اسم و فامیل معروف باشد، به همسر حاج حیدر معروف است. نامش فاطمه فکور یحیایی و مادر شهید است، از آن زنانی که انقلابی زیسته است و همچنان با انقلاب اسلامی و ارزشهای انقلابی زندگی میکند. او همچنان همان زنی است که اگر لازم شود، فرش زیر پایش را هم برای انقلاب هدیه میدهد. اگر جرئت کنی و از او بپرسی آیا از این سبک زندگی خسته نشده است، اخمی عمیق میکند و میگوید: هیچوقت پشیمان نمیشوم. هر قدمی که زمان انقلاب برمیداشتم برای امام (ره) و قبول خاطر او بود.💖
🌼 میخواستم از خاطراتش شروع کنم، از خانهاش و از سبک زندگیاش، اما چشمم به متن نامه رهبر معظم انقلاب افتاد، نامهای که در سال ۱۳۵۶ از تبعیدگاه ایرانشهر خطاب به زنی نوشته میشود که همه طلا و جواهراتش را برای کمک به رشد و شکلگیری انقلاب اسلامی میفرستد، زنی که از دوستداشتنیهایش برای انقلاب میگذرد.
🍃همسرش، مرحوم حاج حیدر رحیمپور ازغدی، در حاشیه دستنوشتههای معظمله مینویسد: ماجرای نامه از این قرار است که سال ۵۶ که آقا به ایرانشهر تبعید شدند، خانم ما همه جواهرات خود را به وسیله من که با دوستانمان، سررشتهدار و غنیان و حسینی، به زیارت ایشان و سایر تبعیدیها میرفتیم، خدمت رهبری ارسال داشتند. این نامه در پاسخ به اقدام خانم نوشته شد. ایشان همان پیش از انقلاب، کلیه وسایل تجملی و اغلب لباسها و لوازم خود را به دختران محروم میدادند که خود زمینه ازدواج و جهیزیه آنها را فراهم میکردند. بعد هم دوره راه افتادند و پول جمع کردند و درمانگاه «رفیده» را برای محرومان ساختند
┅═❈🍃🌸🍃❈═┅
🌹کپی و نشر با ذکر لینک
@Majmae_Mahya
💐مجمع محیا (احیاء تفکرات انقلاب اسلامی )