eitaa logo
مکتب ریحانة النبي
299 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
1 فایل
کپی از مطالب کانال با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان جایز است.
مشاهده در ایتا
دانلود
آیت الله بهجت (ره): چرا مثل گذشته برای رفع بلا و بیماری ها به حضرات معصومین (علیهم‌السلام) متوسل نمی شویم؟ وقتی بلایی مانند وبا در نجف اشرف پیدا می شد ، حتی در بازارها هم گاهی مجالس روضه خوانی و توسل برقرار می شد ؛ ولی ما مثل آدم های مآیوس و ناامید، گویا نمی خواهیم از این در رحمت داخل شویم و برای رفع بلا و گرفتاری ها ، به حضرات معصومین (ع) متوسل شویم ! آیا امروز برای رفع بلاها غیر از تضرعات و دعای صادقِ همراه با توجه و توسل ، راه دیگری داریم! ! 📘 در محضر بهجت ، ج ۲ ، ص ۴۰ . سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ https://eitaa.com/dokhtenaby
AUD-20210819-WA0048.mp3
4.3M
🖤 ذکر مصیبت و روضه علیه السلام حجت الاسلام و المسلمین میرزامحمدی به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان گوش کنید. سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ https://eitaa.com/dokhtenaby
AUD-20210819-WA0049.m4a
4.75M
🖤 ذکر مصیبت و روضه علیه السلام حجت الاسلام و المسلمین مرحوم کافی به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان گوش کنید. سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ https://eitaa.com/dokhtenaby
🕋 📿🕊🍃 بسم الله النور استقبال نماز 💎 حلاوت نماز درمحضرسیدالشهداء علیه السلام (۳) 💠 اگر حضرت عیسی مسیح سلام الله علیه تا زمانی که نفس دارند، مأمور به اقامه نماز شده اند ؛ 📖 "وَ أَوْصانی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا؛ (سوره‌ مریم/آیه ۳۱) ✅ امام حسین علیه السلام نیز تا آخرین لحظه، همراه نماز است. 💠 اگر قرآن کریم از کسانی که تجارت، آنها را از نماز غافل نمی سازد، ستایش می فرماید: 📖 " رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ؛ (سوره‌ نور/آیه ۳۷ ) ✅ از علیه السلام چه باید گفت که حتی حفظ جان هم حضرت را از نماز غافل نساخت . ↩ شاید از شدت اهتمام آن امام به اقامه نماز در اوج کارزار بود که تربت پاکش ، سبب قبولی نماز دانسته شد و این اوج منزلت ایشان را گواه است .✔ 🔰 در حدیث می خوانیم سه چیز موجب قبولی نماز است ؛ 📩 حضور قلب 📩 نماز نافله 📩 تربت سید الشهدا علیه السلام . 📿 📿 اذان ظهر ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ، وَآخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذالِک
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 شهیدی که همانند اربابش (ع) سرش بریده شد 🖤🥀 شهید سید میلاد مصطفوی🌷 تاریخ تولد: ۱۵ / ۲ / ۱۳۶۵ تاریخ شهادت: ۲۵ / ۷ / ۱۳۹۴ محل تولد: همدان / بهار محل شهادت: سوریه 🌷همرزم← بهش گفتم، «سید وصیتی نداری، نمازی، روزه‌ای؟» گفت، «من حتی یک روز نماز و روزه قضا ندارم خیالم راحت است، مادرم ما را از کودکی اهل نماز و روزه تربیت کرد.» گفت من ۱۵ سال است که نماز صبحم قضا نشده است!»🌷 در ذهنم حساب کردم، سید ۲۹ سالش بود یعنی هیچ نماز قضایی نداشت؟! برایم عجیب بود و من رو به فکر فرو برد‼️ پدرش← او توسط تک تیر انداز دشمن از ناحیه ی گلو مورد اصابت گلوله قرار گرفت، دوستانش بعد از دو ساعت درگیری موفق به عقب آوردن پیکر میلاد نشده بودند🥀و تنها توانسته بودند که پیکرش را در فاصله نزدیک و در یک جای امن قرار دهند💫 اما بعد از درگیری میبینند که پیکرش نیست🥀 او در پی گمنامی بود و عاقبت نیز گمنامی نصیبش شد🌷«میلاد به خواب دوستش آمده بود و عنوان کرده بود در مکان دیگری پیکرش مخفی شده است💫 او گفته بود می‌خواستم گمنام بمانم، اما به خاطر پدرم بازمی‌گردم🌷پیکرش بدون سر و پا🥀در کنار درختی🌳 با فاصله‌ای از محل اولیه پیدا شد🌷 سرانجام او همزمان با تاسوعا و عاشورا🏴 به شهادت رسید و توسط داعش سرش جدا🥀🖤و بدنش قطعه قطعه شد🕊️🕋 شهید سید میلاد مصطفوی شادی روحش صلوات 💙🌹 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ https://eitaa.com/dokhtenaby
مکتب ریحانة النبي
🌼 خاطرات شهدا 🌟 اینجا هم کربلاست! 📼نوارمصاحبه شهید محمد رضا تورجی زاده و خاطرات دوستان ✒️صبح
🌼 خاطرات شهدا 🌊صدای آب 📼نوار مصاحبه شهید محمدرضا تورجی و خاطرات دوستان قسمت دوم یک گروهان از گردان یازهرا سلام الله علیها به ما ملحق شد. با شوق به سمت آن ها رفتم حال خودم را نمی فهمیدم. با خوشحالی سراغ آب را گرفتم. گفتم: دبه های آب کجاست!؟ یکی از فرماندهان گفت: دبه آب!؟ بعد ادامه داد: ما خودمان را هم به سختی تا اینجا رساندیم. قمقمه آب بچه های ما هم خالی شده! بعد مسیرش را عوض کرد و رفت! با تعجب با او نگاه می کردم. خستگی این مدت روی دوشم نشست نگاهی به سنگر انداختم. بچه های مجروح همگی منتظر آب بودند. نشستم رو زمین. بی اختیار قطرات اشک از چشمم جاری شد.‌ به یاد کربلا افتادم. در دل فقط می گفتم: یاحسین علیه السلام. چقدر سخت بود اشتیاق اهل حرم! آنگاه که منتظر آب بودند اما امیدشان ناامید شد! رفتم به سمت سنگر. همه مجروحین سراغ آب را می گرفتند. گفتم: دیگه حرف آب نزنید آبی در کار نیست! نگاه های بهت زده و متعجب بچه ها رو فراموش نمی کنم. توان تحمل آن صحنه را نداشتم . بی اختیار از سنگر بیرون آمدم . فرصتی برای حمله به دشمن نبود. گردان دیر رسید . قبل از روشن شدن هوا تعدادی از مجروحین از منطقه تخلیه شدند . با تلاش برادر قربانی به هر مجروح به اندازه یک دَر قمقمه آب رسید ! *** آفتاب روز دوشنبه بالا آمد. دشمن با تمام قوا آماده حمله مجدد بود . ساعتی بعد شلیک خمپاره ها آغاز شد .‌ دیگر کسی برای مقاومت روی تپه ها حضور نداشت ! همه یاشهید شده بودند و یامجروح . این تپه به خون بهترین عزیزان ما آغشته بود .‌ برای در امان ماندن بودن از ترکش ها سریع خودم را به داخل یک سنگر کشاندم .‌ چند نفر مجروح در انتهای سنگر بودند . هنوز چند لحظه ای نگذشته بود که یک گلوله خمپاره روی سنگر خورد ! بدن یکی از مجروحین متلاشی شد . از حرارت و آتش بوجود آمده موها و ریش های من سوخت ! خواستم از سنگر بیرون بیایم . گلوله دیگری جلوی سنگر خورد. چند ترکش ریز به من اصابت کرد. به داخل سنگر دیگری رفتم . سه نفر از، بچه ها آنجا بودند . آن ها قبلا ارتشی بودند ولی به صورت بسیجی همراه گردان ما آمده بودند . یکی از آنها ترکش به سرش خورده بود . دیگری به پهلویش و آن یکی هم در حال شهادت بود. آنها هم آب می خواستند من هم شرمنده ! تا عصر همین وضع بود . عصر دوباره آتش دشمن سنگین شد. با انفجار هر گلوله خمپاره ناله عده ای بلند می شد و ناله عده ای خاموش! آقای قربانی را دیدم . گفت : صبر کنید هوا که تاریک شد بر می گردیم ! بعد هم خودش تعدادی از مجروحین را برای رفتن آماده کرد. لحظه هات غروب بود.‌ هیچ صدایی نمی آمد. با سختی از، سنگر بیرون آمدم . تعداد زیادی از سربازان عراقی از بالای ارتفاع به سمت ما حرکت کردند ! به اطراف نگاه کردم برادر صفاتاج فرمانده یازهرا سلام الله علیها در میان مجروحین بود. برادر برهانی هم خیل شهادت‌ پیوسته بود. توان راه رفتن نداشتم . به حالت چهاردست و پا شروع به حرکت کردم! از کل گردان چند نفری بیشتر سالم نبودند ! همه شروع به دویدن کردند. به یکی از بچه ها که لباس سپاه به تن داشت گفتم : لباست را در بیار ، اگه اسیر بشی اذیتت می کنند . من هم لنگان لنگان دنبال آنها رفتم .‌ کمی جلوتر برگشتم و برای آخرین بار به تپه نگاه کردم .‌ تقریبا همه جای تپه را خون گرفته بود . تپه ای که بعدها به نام شهید برهانی نام گرفت . هنوز از داخل برخی سنگرها صدای ناله می آمد! کمی آن سوتر سنگری خراب شده بود .‌ بدن یکی از پیرمردهای گردان زیر آوار مانده بود . فقط سر او بیرون بود .‌ پیرمرد زنده بود و‌من را نگاه می کرد . با تعجب نگاهش کردم .‌ عراقی ها با من کمتر از صد متر فاصله داشتند. پیرمرد گفت: داری می ری !؟ گفتم: کاری دیگه نمی تونم بکنم ! گفت: به امان خدا ، سریع تر برو ! هیچ لحظه ای در زندگی برای من سخت تر از آن موقع نبود .‌ فاصله عراقی ها کم شد . گلوله های آن ها دقیق به اطراف ما اصابت می کرد. شروع کردم به خواندن و جعلنا... خودم را به سختی روی زمین می کشاندم . رسیدم به بالای درّه . باید حدود صد متر را پایین می رفتم . دیگر رفقا زودتر از من رفته بودند ... عراقی ها خیلی نزدیک شدند حتی صدای آنها را می شنیدم ! یکی یکی مجروح ها رو تیر خلاصی می زدند ! تصمیم خودم را گرفتم . به سمت دره غلتیدم و پائین رفتم ! بدنم مرتب به سنگ ها می خورد و گاهی مواقع از روی زمین بلند می شدم و چند متر ‌پائین تر محکم به زمین می خوردم . اما بالاخره به پایین رسیدم . دیگر حال حال تکان خوردن نداشتم . تمام لباسهایم پاره شده بود. دوست داشتم همانجا می خوابیدم . گفتم : حتما اینجا شهید می شوم .استخوان هایم خیلی درد می کردند .‌ آنقدر که تشنگی را فراموش کردم .
مکتب ریحانة النبي
🌼 خاطرات شهدا 🌊صدای آب 📼نوار مصاحبه شهید محمدرضا تورجی و خاطرات دوستان قسمت دوم یک گروهان از گ
هوا تاریک شده بود . همانجا دستم روی خاک زدم .‌تیّمم کردم و به حالت خوابیده نماز خواندم . یک دفعه صدای بچه ها را شنیدم . همان بچه هایی بودند که زودتر از من برگشتند . آن ها را صدا زدم . با هم راه را ادامه دادیم . هنوز چند قدمی نرفته بودیم که دوباره صدای عراقی ها آمد . آنها دنبال ما بودند .‌ در راه به یک تخته سنگ رسیدیم . به دنبال راه عبور به سمت پایین بودیم . اما هیچ راه خوبی پیدا نشد . باید تخته سنگ و تپه را دور می زدیم . اما عراقی ها خیلی نزدیک بودند . فکری به ذهنم رسید . گفتم : باید خودمان رو پرت کنیم ! بعد ادامه دادم ! بچه ها من می پرم اگر سالم ماندم شما هم بیایید.! بعد بدون هیچ درنگی پریدم . حدود ده متر پایین تر‌ روی خاک ها افتادم . خاک ها نرم بود . از همانجا کشان کشان به سمت پایین رفتم .‌ بعد اشاره کردم : بچه ها بایید . بعد صدایی آمد گویی سنگ بزرگی از بغل من عبور کرد و‌پایین رفت .‌ گفتم : بچه ها این چه بود افتاد ! مواظب باشید سنگ از زیر پاتون در نره ! یکی از بچه ها به من رسید و گفت : سنگ نبود ، یکی از بچه ها پرت شد ! با تعجب گفتم : کی بود . گفت: از بچه های مجروح بود. که ترکش توی چشمش خورده بود و‌جایی را نمی دید . با ناراحتی گفتم : حتما الان تکه تکه شده ! سریع رفتم پایین با تعجب دیدم نشسته روی زمین و‌ناله می کنه ! و‌باور کردنی نبود .‌ او از فاصله 20 متری افتاده بود. اما روی مقدار زیادی خاک . کم کم بقیه بچه ها هم رسیدند . همه کنار هم بودیم و خسته و تشنه هیچ کدام رمقی نداشتیم .‌ ناگهان صدایی به گوش رسید ! با تعجب گفتم : بچه ها شما هم می شنوید ! همه ساعت شدند .‌ گوش ها تیز شده بود ! نسیم خنکی از سمت چپ ما می آمد . درست فهمیده بودیم .‌ صدای آب بود. صدای پای آب ! صدا ، صدای حرکت رودخانه بود. همه بی اختیار دویدند . من آن لحظه ها را از یاد نمی برم . من با همه وجودم آب را حس می کردم . به دوست نابینایم گفتم: بلند شو ، آب ! آب ! ما به رودخانه رسیدیم ! تا این حرف را زدم گفت : آب .... بعد هم غش کرد و افتاد! بقیه بچه ها به آب رسیده بودند . صدایشان را می شنیدم . با سختی دوستم را بلند کردم . کشان کشان به سمت آب رفتیم . صدای آب نزدیک تر شد .‌ دوباره دوست مجروحم از هوش رفت ! بالای سر دوستم ایستاده بودم . نگاهی به دور دست ها انداختم . به یاد دوستانی بودم که از تشنگی جان دادند. حال عجیبی داشتم . صدای آب نزدیک تر شده بود . همه وجودم منتظر آب بود . گویی همه سلولهای بدنم می گفت : آب بدنم می لرزید .‌ گفتم : اول دست و‌صورتم را شُست و شو می کنم بعد... وارد آب شدم . بسیار خنک بود. دستم را داخل آب بردم . شروع به خوردن کردم. آنقدر خوردم که بدنم عرق کرد ! خسته شُدم . نشستم داخل آب . سه روز از آخرین باری که به راحتی آب خورده بودم می گذشت . آن هم در گرمای مرداد ماه . یک لحظه یاد کربلا افتادم . تا ناخودآگاه اشک از چشمانم جاری شد . یاد بچه ها افتادم .یاد برادر برهانی ، یاد حاج آقا ترکان . چقدر برای آب التماس می کرد.‌ یاد بچه های مجروحی که از تشنگی جان دادند ! دیشب همین موقع منتظر گردان بودیم . دیشب بچه های مجروح انتهای سنگر به هم وعده آب می دادند . یکی می گفت من یک دبه آب می خورم! دیگری می گفت : من تا جایی که بتونم . دیگری ... اما همه آنها از تشنگی جان دادند ! اشک از چشمانم جاری شده بود .همه گریه می کردند . همه به یاد دوستانشان بودند . صدای ناله ها بلند شده بود . نگاهی به دوستانم کردم . هنوز خونی بود ! خون دوستان شهیدم . فراموش کردم دستانم را آب بکشم . من با همین دستان آب خورده بودم . برگشتم به سمت عقب .‌مجروح نابینا هنوز بی هوش روی زمین بود. کمی آب برداشتم و به صورتش پاشیدم به هوش آمد . او را آوردم کنار رودخانه . ساعت را نگاه کردم دو نیمه شب بود . همانجا دراز کشیدم . برای دو ساعت هیچ چیزی نفهمیدم . ادامه دارد... 📚یازهرا سلام الله علیها فرا رسیدن عاشورای حسینی بر صاحب عزا اباصالح المهدی عج و شما عاشقان اهل بیت علیه السلام تسلیت باد. اللهم عجل لولیک الفرج به حق حضرت زینب سلام الله علیها سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ https://eitaa.com/dokhtenaby
طرح روزانه انس با قرآن کریم🌻برای سلامتی و تعجیل در ظهور آقا امام زمان و به نیابت از امام، شهدا، صلحا،اموات خودتون، ذوی الحقوق🌻 صفحه۸۷ ═ೋ❅🕋❅ೋ═ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
6.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 عاقبت عشق به علیه السلام 🌸 استاد عالی سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ https://eitaa.com/dokhtenaby
گلایه بسیار سنگین علیه السلام از زائر اربعین! 🌴در اولین اربعین بعد از سقوط صدام تعدادی از جوانان شرق تهران راهی عراق شدند در آن زمان زیارت براحتی الان نبود و با پیاده روی از کوهستانهای غرب و همراه با ناامنی و سختی زیادی بود. به هر حال زیارت نموده و بازگشتند. 👈پس از مراجعت یکی از جوانها در عالم رؤیا مشرف میشود به محضر مبارک آقای عالم سید الشهدا عليه السلام. زائر در عالم رؤیا با برخورد سرد امام حسین علیه السلام مواجه میشود و و آقا توجه چندانی به این زائر نمی نماید! 🔹زائر که اصلا توقع چنین برخوردی نداشت ، سوال میکند ؛ مولای من ، مگر خطایی از من سرزده؟ 🌷و آقای عالم می فرمایند : 🔸ما راه کربلا را باز کردیم که شما بیایید اینجا و فرج فرزندم عج را تقاضا نمایید ولی شما هنوز دنبال حوائج شخصی خود هستید . 📚 برگرفته شده از مجموعه صوتی صاحب لواء سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ https://eitaa.com/dokhtenaby
دعـــای شریفی که حضرت سیـدالشهــــدا علیه السلام در روز تعلیـم فرمود توصیــــه می شود که این دعای بسیار شریف را برای فرج مولایمان، حضـرت صاحب الزّمـــان علیه السلام بخوانیم. حضرت زین العابدین علیه السلام فرمود: پدرم در روز عاشورا در حالیکه خون شدیدی از وی می ریخت، مرا به آغوش گرفت و فرمــود: پسرم! دعایی را به تو تعلیم می دهم که فاطمه علیهاالسلام به من تعلیم داد. این دعا را جبرئیل به رسول خدا صلّی الله علیه وآله آموخت و ایشان به دخترش تعلیم داد. هر گاه حاجتـی، غـم و اندوهـی، بلایـی، و امـر بزرگـی پیـش آمد، این دعـا را بخـوان: «بِحَقِّ يس وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ، وَ بِحَقِّ طه وَ الْقُرْآنِ الْعَظِيمِ، يَا مَنْ يَقْدِرُ عَلَى حَوَائِجِ السَّائِلِينَ! يَا مَنْ يَعْلَمُ مَا فِي الضَّمِيرِ! يَا مُنَفِّسُ [مُنَفِّساً] عَنِ الْمَكْرُوبِينَ! يَا مُفَرِّجُ [مُفَرِّجاً] عَنِ الْمَغْمُومِينَ! يَا رَاحِمَ الشَّيْخِ الْكَبِيرِ! يَا رَازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِيرِ! يَا مَنْ لَا يَحْتَاجُ إِلَى التَّفْسِيرِ! صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ افْعَلْ بِي كَذَا وَ كَذَا». و به جای کذا و کذا حاجت خود را بخواه. اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج 🤲🏻 (بحارالأنوار، ج95، ص196به نقل از دعوات راوندی) 🖤🕯️🖤🕯️🖤🕯️🖤🕯️🖤🕯️ https://eitaa.com/dokhtenaby
🌟اهمیت 💫مرحوم شیخ جواد مشکور از بزرگان نجف در خواب حضرت عزرائیل ملک الموت را می بیند پس از سلام 🍂 از او می پرسد از کجا می آیی؟ 🍃می فرماید از شیراز می آیم و روح میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم 🍂شیخ جواد می پرسد روح او در برزخ در چه حالی است؟ 🍃عزرائیل میفرماید: در بهترین حالات و در بهترین باغهای عالم برزخ و خداوند هزار ملک موکل او کرده است که از فرمان او اطاعت کنند . 🍂گفتم برای چه عملی به چنین مقامی رسیده است؟ آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگرد است؟ 🍃فرمود: نه 🍂گفتم: آیا برای نماز جماعت و تبلیغ احکام دین به مردم است؟ 🍃فرمود: نه 🍂گفتم: پس برای چیست⁉️ 🍃فرمود برای خواندن زیارت عاشورا مرحوم میرزای محلاتی 30 سال آخر عمرش زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امر دیگر نمی توانست بخواند نایب می گرفته است. 📚کلیات ختوم و اذکار صحفه ۵۱۱ سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ https://eitaa.com/dokhtenaby