eitaa logo
مکتب ریحانة النبي
299 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
1 فایل
کپی از مطالب کانال با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان جایز است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷 داستان تشرف یکی از علمای اصفهان؛ بسیار زیبا و نکته دار... 🔹حدود هشتاد سال پیش برای یکی از علمای اصفهان که از سادات خیلی اصیل هم هستند تشرفی پیش آمده بود که خیلی جالب است. 🔸ايشان جوان بوده و سوار الاغ مى‏ شده و اطراف اصفهان تبلیغ مى‏ رفته و روضه مى ‏خوانده است. دهه اول بوده، به يكى از روستاهای اطراف مى‏ رود و منبرش را می رود. آن روز برف سنگينى مى ‏آمده است. 🔹وقتى اين روضه تمام مى ‏شود بايد به يك روستای ديگر با فاصله مثلاً يك فرسخ برود. سوار الاغ که مى ‏شود برود، يكى از اهالى اين آبادى مى ‏آيد و مى ‏گويد:« آقا سيد تو راه گرگ و حيوانات درنده هستند مى ‏خواهید يكى، دو نفر همراهتان بفرستيم؟ 🔸ايشان مى‏ گويد: مى‏ روم مشكلى نداره» و قبول نمی کند همراهی بیاید. نقل می کند عباى زمستانيم را به سر كشيدم و سوار بر الاغ شدم و رفتم. برف سنگينى مى‏ آمد. برف سنگينى هم به زمين نشسته بود. مى‏ گويد مقدارى كه آمدم احساس کردم، گويا يك سوارِ ديگر از پشت سر من، دارد مى‏ آيد. 🔹منتهى از بس برف سنگين بود، حوصله نكردم سرم را بیرون بیاورم و ببينم کیست. حدس زدم یه نفر از روستا آخرش آمده مراقب من باشد. 🔸بعد آن آقا كه پشت سر من مى ‏آمد گفت:« آ سيد مصطفى سلامٌ عليكم». 🔹گفتم:« سلام عليكم» . 🔸گفت: «مسئلةٌ»(یعنی سوالی داشتم؟) 🔹گفتم:« بفرماييد». 🔸گفت:« آيا در روز عاشورا دشمن بر جسد حضرت سيدالشهداء اسب تاخت؟ 🔹گفتم:« بله من در تاريخ خوانده‏ ام كه چنین کاری کرده اند. 🔸آن آقا گفتند:« و اسب ها هم بر بدن رفتند؟» 🔹گفتم: «بله در تاريخ هست كه اسب ها هم بر بدن رفتند.» 🔸مدتى گذشت و يك خورده جلوتر آمديم. بازآن آقا گفتند:« آسيد مصطفى! آيا متوكل عباسی خواست قبر حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) را، منهدم كند؟» 🔹گفتم: بله سعى كرد كه از بين ببرد». 🔸گفت:« گاوها را فرستاد كه قبر را شخم بزنند و مساوى كنند؟» 🔹گفتم:« من در تاريخ خوانده‏ ام كه فرستادند اما گاوها نرفتند». 🔸گفت« چطور؟ اسب كه حيوان نجيب و خوش فهمى است و در عالم خودش بيش از گاو متوجه می شود، اما بر جسد و بدن مبارك حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) رفت ولى آن گاوها حتى بر قبر مطهر هم نرفتند و شخم نزدنند و قبر را از بين نبرند؟!» 🔹آقا سید می گوید من به فکر رفتم که عجب سوالى شد! اين از محدوده توانائى فکری اين آبادى و اين منطقه بيرون است! داشتم به جوابش هم فكر مى‏ كردم. گويا حس كردم از همان پشت سر نورى به دلم افتاد و جوابی برای این سوال به نظرم آمد. 🔸گفتم:« البته اين قضيه يك جوابى دارد». 🔹گفتند:« چى هست؟» 🔸گفتم:« روز عاشورا حضرت سيد الشهداء (عليه ‏السلام) خواسته بودند كه هر چه دارند را براى خدا بدهند حتى اين يك مشت استخوان را گذاشتند وسط و خودشان اجازه دادند و خودشان خواسته بودند كه اسب بر بدن مبارکشان برود. خود حضرت خواستند هر چه داشتند را در راه خدا داده باشند. اما در جريان متوكل، اينها مى‏ خواستند آثار حضرت را از بين ببرند. 🔹نظر امام حسین (علیه السلام) بر از بين رفتن آثارشان نبود، از اول خود حضرت مى‏ خواستند، آثارشان محفوظ بماند تا مردم به اين وسيله بهره ببرند و مقرّب به خدا شوند». 🔸آن آقا كه پشت سر بود، فرمود: «درست است.» 🔹آقا سید مصطفی می گوید: بعد پشت سرم را نگاه كردم ديدم هيچ كسى نيست حتى جاى پائى غير از همين مسيرى كه من آمده‏ ام، نيست. ‌ ‌ سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ‌ ‌ https://eitaa.com/dokhtenaby
داستان معنوی 🌹 یک زن به محضر (عج) 🍃ملاقات بانوئي همراه يكي از علما : 🌺 جناب مستطاب محمد حسن ضرابي در كتاب خود تشرفي از بانويي كه همراه ؛ حضرت آية الله آقاي آيت اللهي رخ داده از زبان جناب آقاي آيت اللهي نقل مي كند كه: 👈در سفر چهارم كه در سال 1259 شمسي به اتفاق عده اي از دوستان به حج مشرف شده بوديم پس از رسيدن به جده و استقرار در مدينة الحجاج ، نشسته بوديم كه ديدم خانمي صدا مي زند : آقاي علامه ، آقاي علامه... بلند شدم نزد او رفتم پرسيدم : چكار داريد؟ گفت: من از اهالي اطراف كرمانشاه هستم چند سال است كه قصد داشته ام به مكه مشرف شوم ، آقا امسال به من اجازه داده و توصيه كرده اند كه مناسك و اعمال را با شما و به راهنمايي شما انجام دهم. پرسيدم: پدرتان هم همراه شما هستند؟ 🌴گفتند آقا كه مي گويم منظورم امام زمان هستند و مژده داده اند كه انشاء الله در اين سفر خدمتشان مي رسيم. وقتي كه با ايشان بيشتر آشنا شدم متوجه شدم خانمي است كه ارادت بسيار فراواني به حضرت دارد و در مسير رضاي امام زمان زندگي مي كند ، نامش فاطمه و بدليل علاقه زياد به آن حضرت به او فاطمه صاحب الزمان يا فاطمه صاحبي الزماني مي گفتند. 🌼از اينكه حضرت چنين مژده اي داده و عنايتي فرموده اند بسيار خوشحال شدم لذا در تمامي مراحل انجام اعمال حج به ياد حضرت بودم ، اعمال تمام شد اما اثري و خبري نديدم. شب عيد غدير كه قرار بود كاروان ما فردا صبح بطرف مدينه منوره حركت نمايد به اتفاق دوستان و همين خانم به مسجد تنعيم رفتيم و براي عمره مفرده محرم شديم. برگشتيم به مسجدالحرام ، موقع برگزاري نماز عشاء به مسجد الحرام رسيديم. 👈پس از طواف و نماز طواف ، سعي صفا و مروه ، تقصير انجام داده ، برگشتيم و طواف نساء را شروع كرديم در حين انجام طواف نساء مي ديدم كه اين خانم آرام آرام راه مي رود و با حال بسيار خوشي حضرت را صدا مي زند و مرتب اشك مي ريزد، در نتيجه من هم منقلب شده و امام زمان را صدا مي زدم و اشك مي ريختم. چند نفر از دوستان هم با ما در حال طواف بودند، در شوط آخر كنار حجر السماعيل ناگهان آقايي را ديدم كه جلوي من آمد و مرا در بغل گرفت و فرمود: 🌴مرحباً و بك ابغي: احسنت بر تو. سپس پيشاني مرا بوسيد ، من هم او را بوسيدم ولي دقيقا ايشان را نشناختم در عين حال مواظب بودم كه طوافم بهم نخورد. پس از طواف نساء نماز طواف نساء را خوانديم چون مي بايست اين خانم را به كاروان خودش مي رسانديم بلند شده و حركت كرديم. اين خانم بهم گفت حاج آقا وعده امام زمان امشب تحقق پيدا كرد. گفتم: چطور؟ 🌻گفت: از اول طواف نساء تا پايان طواف حضرت همراه ما بودند و من ديدم در شوط هفتم در كنار حجر اسماعيل شما را بغل گرفتند. و در اين موقع بود كه متوجه شدم آن آقا امام زمان بوده اند و از اينكه همان موقع حضرت را نشناخته بودم متأثر شدم. 🍃حاج آقاي علامه مي فرمودند: اين خانم چند ماه بعد به اتفاق شوهرش كه روحانی بود به ديدن من آمدند همسر اين خانم نيز از دوستان و منتظرين واقعي حضرت بود و مكرر خدمت حضرت رسيده بود . 🌻سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات🌻 🌻الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌻 https://eitaa.com/joinchat/3999924353C4d5bf86db8
📚معجزات عج آیت الله گلپایگانی و گرفتن سکه از حضرت صاحب الزمان (عج)💞 شب جمعه ای مصادف شده بود با عرفه وآیت الله گلپایگانی خودشان را رسانده بود به کربلا، کنار صحن امام حسین علیه السلام یک جائی را پیدا کرده بود آنجا نشسته بود. حرم خیلی شلوغ و ازدحام زیاد بود. می فرمایند همانطور که مشغول ذکر بود فشار جمعیت آزرده اش کرده بود. دید که آقا سیدی خیلی خوش سیما بغل دستش ایستادند. به ایشان سلام کردند بعد فرمودند که :  آقا سید جمال الدین دوست داری بروی داخل حرم؟  آیت الله گلپایگانی عرض کردند: آقا دوست دارم اما نمی شود. فرمودند که بیا، دنبال آن بزرگوار راه افتادم. می گوید کوچه باز شد خیلی راحت، اصلاً فشاری نیست، ازدحامی نیست جمعیتی نیست. رسیدیم درب حرم، اذن دخول خواندند و آوردند مرا پای ضریح، زیارت خواندند.  خلاصه اش را عرض می کنم : آن آقا سید خوش سیما دست کردند در جیبشان و یک سکه ای به من دادند، گرفتم این را تو دستم، یکمرتبه دیدم ایشان نیستند.  جمعیت مرا پرت کرد از حرم بیرون، صحن هم ازدحام بود.  باز دوباره رفتم یک گوشه ای به زحمت پیدا کردم و خلاصه وضع هیأت لباسم بهم خورد و اما دستم را سفت نگه داشته بودم وقتی دستمو باز کردم، دیدم که یک سکه است و رویش نوشته شده یا صاحب الزمان فرزند ایشان می فرمودند: بابام به این سکه خیلی علاقه داشت، باید هم علاقه داشته باشد.  یک کیسه درست کرده بود مخصوص این سکه، این را گذاشته بود درون جیبش، هر وقت وضو می گرفت در می آورد می بوسید به چشمهایش می کشید هدیه آقا را، می گذاشت درون جیبش. می فرمودند: یکی از این سفرها که بابام می رفت کربلا چند نفر همراهش بودند.  قافله ای رفته بودند با پای پیاده، یکی از همراهان طلبه ای بود. دل درد شدیدی گرفت، هر چه دوا دادند، قرص دادند، نبات دادند اثر نکرد. این برای اهل قافله تولید زحمت کرده بود.  بابام فرموده بود یک کاسه آب آوردند و سکه حضرت را در آورد و زد توی آب، متبرکش کرد گفت بخور، اون هم خورد و خوب شد. در یک لحظه مثل آبی که روی آتش ریخته باشند. طلبه اصرار کرد به ایشان که قصه چی است.  این چه سری بود؟! آخر انقدر اصرار کرد تا ماجرا را گفته بود که ظاهراً ما خدمت آقا رسیدیدم و حضرت این سکه را مرحمت فرمودند. اون بنده خدا اهل معنویت نبود. با دستش اشاره کرد گفت برو بابا، سید این حرفها چی است می زنی!! مثل خیلی ها که می گویند این حرفها چی است که می زنی.... منزل بعدی رسیدند. پدرم وضو گرفت مثل همیشه کیسه را از جیبش درآورد. دید سر کیسه بسته شده است. خودش دو تا گره زده، باز کرد. دید سکه یا صاحب الزمان علیه السلام داخلش نیست. رفت که رفت که رفت.... 📚کرامات و زندگینامه آیت الله گلپایگانی 🌱 ✨سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات✨ ✨الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ✨ https://eitaa.com/joinchat/3999924353C4d5bf86db8
⇝✿‍✵ ✵✿⇜ 💠🔹آیت‌الله بهجت ره فرمودند: کسانی که در خواب و بیداری حاصل نموده‌اند، از آن حضرت شنیده‌اند که فرموده است: برای تعجیل من زیاد کنید خدا می‌داند تعداد این دعاها باید چقدر باشد تا مصلحت ظهور فراهم آید. قطعاً اگر کسانی در دعا جدی و راستگو باشند و به همّ و ناراحتی اهل‌ بیت علیهم‌السلام مهموم و به سرور آنان مستبشر باشند مُبْصَراتی خواهند داشت و قطعاً مثل ما چشم بسته نیستند. ↫◄ باید دعـا را با شرایط آن کرد و توبه از گناهان از جمله شرایط دعاست چنانکه فرموده‌اند: ✨دُعآءُ التائِبِ مُسْتَجابٌ✨ دعـای شخصی که تـوبـه کنـد اجـابـت می‌گـردد نه اینکه برای تعجیـل فـرج دعـا کنیم و کارهایمـان برای تبعیـد (دورکردن) و تأجیـل (به‌ تأخیـر انداختن) فـرج آن حضـرت باشد❗️ 📗در محضر بهجت، جلد۱، صفحه۱۱۸ 🍃🌼اَللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ الْفَـرَج🌼🍃 ✨سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات✨ ✨الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ✨ https://eitaa.com/joinchat/3999924353C4d5bf86db8
داستان معنوی 🌹 یک زن به محضر (عج) 🍃ملاقات بانوئي همراه يكي از علما : 🌺 جناب مستطاب محمد حسن ضرابي در كتاب خود تشرفي از بانويي كه همراه ؛ حضرت آية الله آقاي آيت اللهي رخ داده از زبان جناب آقاي آيت اللهي نقل مي كند كه: 👈در سفر چهارم كه در سال 1259 شمسي به اتفاق عده اي از دوستان به حج مشرف شده بوديم پس از رسيدن به جده و استقرار در مدينة الحجاج ، نشسته بوديم كه ديدم خانمي صدا مي زند : آقاي علامه ، آقاي علامه... بلند شدم نزد او رفتم پرسيدم : چكار داريد؟ گفت: من از اهالي اطراف كرمانشاه هستم چند سال است كه قصد داشته ام به مكه مشرف شوم ، آقا امسال به من اجازه داده و توصيه كرده اند كه مناسك و اعمال را با شما و به راهنمايي شما انجام دهم. پرسيدم: پدرتان هم همراه شما هستند؟ 🌴گفتند آقا كه مي گويم منظورم امام زمان هستند و مژده داده اند كه انشاء الله در اين سفر خدمتشان مي رسيم. وقتي كه با ايشان بيشتر آشنا شدم متوجه شدم خانمي است كه ارادت بسيار فراواني به حضرت دارد و در مسير رضاي امام زمان زندگي مي كند ، نامش فاطمه و بدليل علاقه زياد به آن حضرت به او فاطمه صاحب الزمان يا فاطمه صاحبي الزماني مي گفتند. 🌼از اينكه حضرت چنين مژده اي داده و عنايتي فرموده اند بسيار خوشحال شدم لذا در تمامي مراحل انجام اعمال حج به ياد حضرت بودم ، اعمال تمام شد اما اثري و خبري نديدم. شب عيد غدير كه قرار بود كاروان ما فردا صبح بطرف مدينه منوره حركت نمايد به اتفاق دوستان و همين خانم به مسجد تنعيم رفتيم و براي عمره مفرده محرم شديم. برگشتيم به مسجدالحرام ، موقع برگزاري نماز عشاء به مسجد الحرام رسيديم. 👈پس از طواف و نماز طواف ، سعي صفا و مروه ، تقصير انجام داده ، برگشتيم و طواف نساء را شروع كرديم در حين انجام طواف نساء مي ديدم كه اين خانم آرام آرام راه مي رود و با حال بسيار خوشي حضرت را صدا مي زند و مرتب اشك مي ريزد، در نتيجه من هم منقلب شده و امام زمان را صدا مي زدم و اشك مي ريختم. چند نفر از دوستان هم با ما در حال طواف بودند، در شوط آخر كنار حجر السماعيل ناگهان آقايي را ديدم كه جلوي من آمد و مرا در بغل گرفت و فرمود: 🌴مرحباً و بك ابغي: احسنت بر تو. سپس پيشاني مرا بوسيد ، من هم او را بوسيدم ولي دقيقا ايشان را نشناختم در عين حال مواظب بودم كه طوافم بهم نخورد. پس از طواف نساء نماز طواف نساء را خوانديم چون مي بايست اين خانم را به كاروان خودش مي رسانديم بلند شده و حركت كرديم. اين خانم بهم گفت حاج آقا وعده امام زمان امشب تحقق پيدا كرد. گفتم: چطور؟ 🌻گفت: از اول طواف نساء تا پايان طواف حضرت همراه ما بودند و من ديدم در شوط هفتم در كنار حجر اسماعيل شما را بغل گرفتند. و در اين موقع بود كه متوجه شدم آن آقا امام زمان بوده اند و از اينكه همان موقع حضرت را نشناخته بودم متأثر شدم. 🍃حاج آقاي علامه مي فرمودند: اين خانم چند ماه بعد به اتفاق شوهرش كه روحانی بود به ديدن من آمدند همسر اين خانم نيز از دوستان و منتظرين واقعي حضرت بود و مكرر خدمت حضرت رسيده بود . ✨سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان صلوات✨ ✨الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ✨ https://eitaa.com/joinchat/3999924353C4d5bf86db8