eitaa logo
فرزندان حآج قٵسِـــم
437 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
5.7هزار ویدیو
49 فایل
▒هَݩــۉز هـــم بــڑﭑے شـــهـید شڍݩ ڢْࢪصت هسـت▒ 🌱ڍڷ ࢪﭑ بآیـــڍ صـﭑڢْ ڪࢪڍ🌱 به یاد سࢪدار دلــ♥️ــها•| **تبادل ادمینی نداریم** کپی آزاد با ذکر صلوات برای سلامتی وتعجیل در فرج مولا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. بہ جــاۍ اینڪھ "عــابد" باشی "عــبد" بــٰاش شیطان هم قریب بہ ۶۰۰۰سال عبادت ڪرد عــابد شد امــا عبد نشد .. تــا عبد نشۍ عبادت برات سودۍ ندارہ عبد بودن یعنۍ:ببین خدات چۍ میخواهد نہ دلت . ! 🌸 • علامہ‌حسن زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻 پارت۱۴۹ نویسنده:ت،حمزه لو هرچه در تختم غلت زدم دیگر خوابم نبرد.در فکر بودم که حسین با پدرم چه کاری دارد،حدس میزدم که میخواهد بابت دیشب تشکر کند. بلاخره نزدیک ظهر پدر و مادرم از خواب بیدار شدند.طاهره خانوم دیشب در اتاق سهیل خوابیده بود و از صبح زود نظافت را شروع کرده بود.دور میز آشپزخانه نشسته بودیم که پیغام حسین را به پدرم دادم و شماره تلفنش را که روی کاغذ نوشته بودم به طرف پدرم گرفتم.پدرم همانطور که چایش را میخورد،به شماره روی کاغذ نگاه گذرایی انداخت و پرسید:"نگفت چیکار داره؟؟" جرعه ای از چایم را خوردم و با بی تفاوتی گفتم :"نه چیزی نگفت.باخودتون کار داشت." پدرم از سر میز بلند شد و گفت:"خیلی خب،حالا که شرکت کار دارم،بعدا بهش زنگ میزنم." مادرم با ناراحتی گفت:"روز جمعه هم شرکت اخه!!!" پدرم دلجویانه گفت:"آخه مهناز جون،چند روزه به خاطر عروسی همه کارام روی هم تلنبار شده،فردا باید قیمت یه مناقصه رو اعلام کنم،زود بر میگردم." استرس داشتم و دعا میکردم حسین حرفی به پدرم نزند.سعی کردم با مطالعه کتاب سر خودم را گرم کنم اما فایده ای نداشت و دلم مثل سیر و سرکه می جوشید.سهیل و گلرخ هم برای خداحافظی امدند و با گریه های مادرم بدرقه شدند. صحبت کردن با لیلا هم از استرسم کم نکرد و تاشب که پدرم آمد دلشوره گریبان گیرم بود. سرانجام اتفاقی که ازش میترسیدم ،افتاده بود.گیج و مات در اتاقم نشسته بودم و به سیاهی پشت پنجره زل زده بودم،خانه در آرامش فرو رفته بود اما میدانستم که آرامش قبل از طوفان است. غروب که پدرم آمده بود چهره ی درهم و اخمهایش دلم را فرو ریخت و حدس زدم به خاطر صحبت با حسین باید به این حال درآمده باشد.اما حرفی نزدم و منتظر ماندم تا پدرم خودش سر صحبت را باز کند و این انتظار زیاد طول نکشید. بعد از شام پدرم به اتاق سهیل رفت و مرا صدا کرد.نا خودآگاه دلم فرو ریخت.دست و پایم یخ کرده بود و قلبم به شدت در قفسه سینه میکوبید.به سختی به اتاق رفتم .پدرم پشت میز نشسته بود،به محض ورودم اشاره ای به تخت کرد و گفت:"بیا بشین." روی تخت سهیل روبه روی پدرم نشستم و منتظر نگاهش کردم. پدرم گفت:"من امروز با آقای ایزدی تماس گرفتم،میدونی چیکار داشت؟!" پرسشگر نگاهش کردم و پدرم بی آنکه منتظر جواب بماند گفت:"نمیدونم با خودش چه فکری کرده که اصلا این درخواست رو مطرح کرده.......بدون مقدمه از من خواست یه وقت بهش بدم برای خواستگاری !!!عجب زمونه ای شده،از روی انسانیت و محبت این ادم رو دعوت میکنی تو خونه ت،تا چشمش به پول و پله میوفته آب دهنش سرازیر میشه،یکی نیست بگه بابا ،آخه بذار یکی دو روز بگذره بعد!!! آخه بچه جون ،تو رو چه حسابی این حرف رو زدی!!! اصلا ننه بابات کی هستن،خودت کی هستی!!! " پدرم همینطور میگفت و من در سکوت می شنیدم،حسابی از دست حسین ناراحت بودم،آخه موقعیت بهتر از حالا پیدا نکرده بود.؟! با صدای پدرم به خودم آمدم:"مهتاب،حالا نظر تو چیه!!هان؟!" سرم را پایین انداختم و گفتم:"آقای ایزدی برای ما یه نیمچه استاد بود،از نظر علمی و اخلاقی تو دانشگاه نمونه بود،این ترم هم درسش تموم شده و تو یه شرکت مشغول به کار شده." پدرم چند لحظه خیره و با تعحب نگاهم کرد و سرانجام گفت:"منظورت از این حرفا چیه؟!!!!نکنه تو از این بابا خوشت میاد؟!!! 🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻
🌙🦋🌷💫 ✍عارف کامل مرحوم سید هاشم حداد: 🔸بیداری نور است و فیض بسیار بزرگی می باشد، و اگر سالک قبل از اذان صبح بیدار باشد و بخواند نورعلی‌نور است. 🔸 اگر به علتی اقبال نداشت لااقل سعی کند در سحر بیدار باشد؛ چرا که نفس بیداری شب موجب تنویر قلب و دل سالک می شود. 📚نورمجرد،جلد یک،ص ۲۹۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 قال الامام الصّادق عليه السلام : إِنَّ الصِّرَاطَ إِلَیْنَا وَ إِنَّ الْمِیزَانَ إِلَیْنَاوَحِسَابَ شِیعَتِنَا إِلَیْنَا وَ اللَّهِ إِنِّا لَأَرْحَمُ بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُم... صراط و میزان در اختیار ما است و حساب شیعیان ما بدست ما است. بخدا سوگند ما به شما از خودتان هر آینه مهربان تریم. 📚بحار الانوار ج۴۷ ص۱۴۳ ‌ 『اللّٰھُمَ‌.عجل‌اْ‌لِّوَلیڪَ‌الفࢪَج』
﷽❣ ❣﷽ السَّلامُ‌عَلَيْكَ‌یا‌بقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهُ فی اَرضِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحُجَّةِ الثّانی عشر اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نورُ اللهِ فی ظُلُماتِ الْاَرضِ اَلسّلامُ عَلَیْکَ‌یا مَولایَ یاصاحِبَ‌الزَّمان اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا فارسُالْحِجاز اَلسَّلامُ‌عَلَیْکَ یاخَلیفَةَ الرَّحمَنُ‌ویاشَریکَ‌الْقُران وَیااِمامَ الْاُنسِ‌وَالْجان آبها نام تورازمزمه مي كنند! درختها به احترام توسبزميشوند! و نسيم، دعاي عهدرادرگوش سروها ميخواند! شكفتن گل رويت بهترين هديه براي منتظران است... ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام بر ارباب عشــــــــ❤️ـــــــق ✋🏻 صبح علی الطلوع كه بيدار ميشويم از واجبات ماست سلامٌ علی الحسينــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 💚 💽 سجده بخاطر شیعیان 🖥 ببینید و نشر دهيد 📡 ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
🔴شناخت و معرفت نسبت به امام زمان ارواحنافداه.... 📍 قسمت دوازدهم ✅ ادامه ویژگیهای امام زمان ارواحنا فداه که موجب وجوب دعا برای ایشان است. 💠انتقام آن حضرت از دشمنان از جمله القاب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف (المنتقم ) است. پیامبر اکرم صلوات الله علیه وقتی در معراج انوار معصومین علیهم السلام از جمله حضرت ولیعصر ارواحنا فداه را که در میان ایشان مانند ستاره ای درخشان، بپا خواسته بود، مشاهده می نماید، عرض می کند: پروردگارا اینها کیانند؟ خداوند می فرماید: اینها امامان هستند و این قائم است. آنکه حلال مرا حلال وحرام مرا، حرام کند، و بوسیله او از دشمنانم انتقام می گیرم..... و در بحار الانوار از امام صادق علیه السلام آمده است که فرمود: هر گاه قائم ما بپا خیزد، برای خدا و رسول او و همه ما خاندان پیغمبر انتقام خواهد گرفت. 💠اقامه و برپا کردن حدود الهی در دعایی که بوسیله عمری از خود حضرت روایت شده است: ▫️و اقم به الحدود المطله و الاحکام المهمله ▫️و بوسیله او حدود تعطیل شده و احکام کنار مانده را بر پا کن. و در کتاب کمال الدین از امام صادق علیه السلام، ضمن تشریح زمان ظهور آن حضرت آمده است که فرمودند: و در آن زمان حدود الهی بر پا می شود. 💠اضطرار و ناچاری آن حضرت در دعای ندبه آمده است: ▫️این المضطر الذی یجاب اذا دعا ▫️کجاست آن مضطری که هر گاه دعا کند به اجابت می رسد. و در تفسیر قمی درباره آیه مبارکه: ▫️امن یجیب المضطر اذا دعاه ویکشف السوء ویجعلکم خلفاء الارض ▫️آیا کیست که دعای مضطر را به اجابت رساند و شما را جانشینان زمین قرار دهد؟ امام صادق علیه السلام فرمودند: این آیه درباره قائم ال محمد صلی الله علیه و اله نازل شده است، آن مضطری که هر گاه در مقام ابراهیم دو رکعت نماز بگذارد و خداوند را بخواند و دعا کند، خداوند دعای او را اجابت فرماید و او را خلیفه در زمین قرار دهد. 📚منبع: مکیال المکارم ▫️یک چشم زدن غافل از آن شاه نباشیم... 📍با مرور کتاب مکیال‌المکارم با ما همراه‌باشید. ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
💫نمــــــازِ 💫اولِــــــــ 💫وقتـــــــ، 💫رمــــــــزِ 💫استجابتـــِ 💫دعـــــــــا|🤲 التــماســـ دعـــای فرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻 پارت۱۵۰ نویسنده:ت،حمزه لو سرم را پاین انداختم و حرفی نزدم.پدرم وقتی سکوت مرا دید،بلند شد ، در اتاق قدم میزدو با حرص حرف میزد:"از تو انتظار نداشتم همچین عکس العملی نشون بدی،اون همه خواستگار سر و پا دار رو رد کردی برای این؟؟!!!!!به خاطر این آدم؟؟!!! در هر صورت بهت بگم که این پسره چشم به پول من داره و بهت بگم که من اصلا همچین اجازه ای بهش نمیدم." بعد از اتاق رفت بیرون و در را محکم به هم کوبید.اشکهایم ناخودآگاه سرازیر شد،حسابی از دست حسین عصبانی بودم،فوری گوشی را برداشتم و شماره ی حسین را گرفتم.تا گوشی را برداشت بدون سلام گفتم:"آخه تو چرا انقدر سرخود و لجبازی!!!وقت از این بهتر پیدا نکردی؟!" صدای حسین ساکتم کرد:"بس کن خواهشا این بازی مسخره رو،هی وقت مناسب!وقت مناسب!الان نزدیک به دوساله که تو دنبال وقت مناسب میگردی،اما من دیگه نیستم،خسته شدم از این وضعیت ،دیگه باید تکلیفمون روشن بشه،تو این مدت همه ش به حرف تو گوش کردم ،اما بی نتیجه بود،دیگه دوست ندارم این وضع ادامه پیدا کنه! اگه واقعا من رو دوست داری و میخوای باهام ازدواج کنی از حالا به بعد همه چیز رو بسپر دست خودم و بزار با پدر و مادرت روبه رو بشم،بلاخره که چی،مرگ یه بار ،شیونم یه بار!!!!" با حرص گفتم:"باشه،بفرما ،این گوی و این میدان!! " بدون اینکه منتظر جوابش بمانم ،گوشی را محکم روی دستگاه کوبیدم.صبح زود با صدای داد و بیداد مادرم از خواب پریدم.دوباره ترم تابستانی داشتم و باید به دانشگاه میرفتم ،اما احساس نا امیدی و استرس اجازه نمیداد از رختخواب بیرون بیایم.صدای مادرم را میشنیدم که فریاد میزد:"دختره بی چشم و رو!!! ببین چه جوری عروسی سهیل رو از چشم و گوشمون در آورد!! مرده شورتو ببرن چشم سفید....." لحظه ای ساکت شد و انگار دوباره چیزی یادش آمده باشد که داغ دلش را تازه کرده باشد ،فریاد زد:"آخه بی شعور بی عقل،کوروش رو با اون همه دبدبه و کبکبه رد کردی واسه این پسره ی مردنی ریشو!!!! خاک بر سرت مهتاب،پرهام رو با اون سر و ریخت و پول و موقعیت رد کردی واسه این پسره ی جانماز آب کش حزب اللهی!!!!! حالا همینم مونده که بترسم یه نوار بزارم تو ضبط،خدا به دور،دختره ی بی شعور،غلط میکنه حرف زیادی بزنه،وقتی با تو سری وادارش کردم زن کوروش بشه اون وقت میفهمه زرت و پرت زیادی یعنی چی!!!! " صدای آهسته پدرم را شنیدم که مادرم را دعوت به آرامش میکرد.دلم برای خودم میسوخت،من هنوز حرفی نزده بودم و باید این همه داد و بیداد را تحمل کنم وای به وقتی که اظهار نظری میکردم و چیزی میگفتم. چند لحظه ای با خودم فکر کردم،چرا باید می نشستم و گوش میدادم ،حسین پسر خوب و پاکی بود ،گناهش فقط نداشتن خانواده بود و بی پولی،که هیچ کدام هم تقصیر خودش نبود.تازه بیشتر که فکر کردم دیدم همچین بی پول هم نیست، برادر خودم سهیل چه چیزی داشت،یا همان پرهام که مادرم می گفت پول و موقعیت دارد ،مگر وضعش از حسین بهتر بود؟!!فوق فوقش دایی یک خانه به پرهام میداد،تازه کار هم که نداشت،با این فکرها شیر شدم و با سرعت به طرف آشپزخانه رفتم. 🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻