eitaa logo
فرزندان حآج قٵسِـــم
476 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
5.9هزار ویدیو
49 فایل
▒هَݩــۉز هـــم بــڑﭑے شـــهـید شڍݩ ڢْࢪصت هسـت▒ 🌱ڍڷ ࢪﭑ بآیـــڍ صـﭑڢْ ڪࢪڍ🌱 به یاد سࢪدار دلــ♥️ــها•| **تبادل ادمینی نداریم** کپی آزاد با ذکر صلوات برای سلامتی وتعجیل در فرج مولا
مشاهده در ایتا
دانلود
°•.🌱.•° •|دعاےامیرالمومنیݩ‌هنگام‌افطار💓✨ ✨بِسمِ‌اللّٰهِ‌اللّهُمَّ‌لَڪَ‌ صُمناوعَلى‌رِزقِڪَ‌أفطَرنا فَتَقَبَّل‌مِنّاإنَّڪَ‌أنتَ‌السَّمیعُ‌العَلیمُ✨ اولین‌دعا‌هنگام‌افطار...دعا‌برای‌فرج 🌸اللهم عجل لولیک الفرج🍃🌷 🌸🍃🌹
🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻 پارت۲۰۰ برای هزارمین بار جلوی آینه رفتم و به تصویرم زل زدم.هیچ فرقی با یک سال پیش نکرده بودم.با شنیدن صدای بوق ،با عجله روسری ام را سر کردم و به طرف پله ها دویدم.سهیل به دنبالم آمده بود تا به خانه پدرم برویم.گلرخ با دیدنم شیشه را پایین کشید و با لبخند برایم دست تکان داد. سریع به طرف ماشین دویدم و سوار شدم.اضطراب و دلهره زیادی داشتم.برای همین به یک سلام اکتفا کردم و در طول مسیر اصلا حواسم به حرفها و شوخی های گلرخ و سهیل نبود.بلاخره به کوچه های آشنایمان رسیدیم. سهیل جلوی در پارک کرد و گفت:«بفرمایید.» با اضطراب گفتم:«سهیل.....دست خالی بیام.؟!» سهیل دستش را بلند کرد و گفت:«معلومه،اینجا که خونه غریبه نیست،یالا پیاده شو.» گلرخ دستش را روی زنگ گذاشت.قلبم به شدت در سینه میکوبید.به محض باز شدن در حیاط زیبایمان جلوی چشمانم ظاهر شد و خاطرات برایم زده شد.استخر پر از آب بود و عطر یاس حیاط را پر کرده بود.نگاهم را در حیاط چرخاندم .جلوی در ورودی خانه نگاهم خشک شد.پدر و مادرم کنار هم ایستاده بودند و مرا نگاه می کردند.چقدر دلم برایشان تنگ شده بود. صورت جذاب مادرم کمی خسته به نظر میرسید.لاغر تر از قبل هم شده بود.پدرم هم بلوز و شلوار راحتی پوشیده بود و به نظرم موهایش سفیدتر از قبل شده بود.مادرم دستانش را باز کرد وزمزمه کرد:«مهتاب...عزیزم.» به سرعت به سمت مادرم دویدم و خودم را در آغوش آشنایش انداختم.از شب قبل دلهره داشتم که برخورد مادرم چگونه خواهد بود.اما حالا همه چیز به خوبی پیش میرفت.بغض گلویم را گرفته بود.دست نوازشگر مادرم روی موهایم خرکت میکرد و من غرق در آرامش شده بودم.به پدرم نگاه کردم و بغض را در صورت مردانه و حذابش دیدم.از آغوش مادرم به آغوش امن پدرم پناه بردم و دیگر گریه مجالم نداد .مادرم دستم را گرفت و با بغض گفت:«مهتاب....چقدر خانوم شدی!!» صدای گرفته پدرم بلند شد:«حالا چرا دم در وایستادین،بیاین تو.» سهیل خندید و گفت:«بابا....یکی هم ما رو تحویل بگیره.» گلرخ خندید و گفت:«خب بابا،خودتو لوس نکن.همه که مثل هم نیستن.!!» 🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻
یابن‌الحسن... غیر‌تو‌هرڪس‌رفیقم‌شد،نزد‌چنگی‌بہ‌دل بعد‌از‌این‌تا‌زنده‌ام‌با‌تو‌رفاقت‌میڪنم :)♥️'
دعای افتتاح فراموش نشه رفقا به نیابت از آقا جانمون بخونید.🦋🌙 التماس دعای فرج🌸🌱 ✋🏻☺️
شده مست از قدح نام رقیه زده ام دست توسل به دو دستان رقیه گره کور دعا باز شد از لطف نگاهش ذره خورشید شود با مدد نام رقیه 💫الهی بحق رقیه خاتون(س) عَجِّلْ لِوَلیِّکَ أَلْفَرَج🤲🏻🌙
15.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الا امیر سحر ای مسافر صحرا امید وصل تو را بین هر دعا دارم مرا میان قنوت سحر زِ یاد مبر که احتیاج شدیدی به این دعا دارم
4_5942794600769914339.mp3
8.93M
سحرسوم فراز سوم دعای وَ لَيْسَ مِنْ صِفَاتِكَ يَا سَيِّدِي؛ أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَ تَمْنَعَ الْعَطِيَّةَ تو در زدن یادم داده ای .... مگر می شود نیمه شب، بدادم نرسی؟ 🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم