بی گمان روز قشنگی بشود امروزم ،
چون سر صبح ،
سلامم به تو خیلی چسبید....
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع)
#امام_زمان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
🌱 اگر میل جوانه زنی ات نبود
چرا می خواستی شانس سرسبز شدن را
از جوانه کوچکت بگیری؟
شرایط هر چه بود و هر دلیلی داشت،
کاش کمی مهربان تر،از سر،باز میکردی اش...🌱
بختت بلند باد تجلی اراده ی خدا❤
حال عمومی کودک تازه متولد شده که دوروز پیش در سطل زباله ای در نازی آباد تهران پیدا شد،خوب است و فقط دچار عفونت چشم شده.
#جاهلیت_مدرن
❀〇🍃 ⃟🌺❀❀〇🍃 ⃟🌺❀
#مکیال_المکارم
👌یک دقیقه به یاد مهدی فاطمه ی زهرا سلام الله علیهما ...
🔴مطالعهی کتاب شریف "مکیال المکارم" کتابی که به سفارش امام زمان ارواحنا فداه، نوشته شد ...
📍 قسمت نود و نهم
✅ تکالیف بندگان نسبت به آن حضرت علیه السلام
💠خوشحال کردن مؤمنین💠
این کار مایه سرور و خرسندی مولایمان صاحب الزمان علیه السلام می باشد، خوشحال کردن مؤمنین،
هم با کمک کردن آنها به وسیله مال انجام می شود،
و هم با کمک کردن به بدن، و گاهی با برآوردن حوائج و برطرف کردن غصه های آنان، و با وساطت و شفاعت در حق ایشان، و به وسیله دعا کردن در حق آنان، و یا احترام نمودن آنها، و هم با یاری خاندان و فرزندان ایشان، و نیز با قرض دادن به آنان، یا به تعویق انداختن مطالبه قرضهایی که بر عهده آنها است...
پس هرگاه مؤمن محب اهل البیت علیهم السلام با انجام دادن این کارها نیت کند که حضرت صاحب الأمر علیه السلام را خوشحال و مسرور نماید به آن ثواب نایل می آید، اضافه بر سایر ثوابهای بزرگی که برای خوشحال کردن مؤمنین مهیّا گردیده است.
💠 زیارت کردن آن حضرت 💠
به وسیله توجه نمودن به آن جناب و سلام کردن بر او در هر مکان و زمان به طور عموم، و در بعضی از جاها و زمانها به طور خاص.
💠 دیدارمؤمنین صالح وسلام کردن برآنان💠
به قصد نایل شدن به فضیلت و فیض زیارت آن حضرت و سلام کردن بر آن جناب علیه السلام.
📚منبع : مکیال المکارم
🌱هیچ داری ازدل مهدی خبر؟
🍃گریه های هر شبش را تا سحر؟
🌱حضرت مهدی غریب و بی کس است
🍃جان مولا معصیت دیگر بس است
📍با مرور کتاب مکیالالمکارم با ما همراهباشید.
#امام_زمان
#اللهمعجـللولیڪالفـرج
#کلاس_مهدویت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 لحظات دلهره آور از عملیات امداد و نجات در متروپل، دیشب
چند بار تکههایی از ساختمان ریزش کرد و امدادگران مجبور بودند برای لحظاتی دست از کار بکشند.
#آبادان
🔻«قالیباف» رئیس مجلس ماند
🔹در جلسه علنی امروز مجلس، انتخاب اعضای هیئت رئیسه در اجلاسیه سوم در دستورکار قرار گرفت.
🔸محمدباقر قالیباف توانست رأی اکثریت نمایندگان مجلس شورای اسلامی برای تصدی پست ریاست مجلس را کسب کند.
🔹همچنین علی نیکزاد و عبدالرضا مصری با رای نمایندگان مجلس به عنوان نواب رئیس مجلس انتخاب شدند که با قرعهکشی که قالیباف انجام داد، نیکزاد نایب رئیس اول و مصری نایب رئیس دوم شد.
نیکزاد ۱۶۸ رأی
مصری ۱۶۸ رأی
#عذاب_قبر
🌺🍃 #پیامبر_اکرم صلیاللهعلیهواله ؛
هر کس بعد از هر نماز سوره توحید را بخواند در قبرش #عذاب نمی شود و از فشار #قبر در امان است
✍ مستدرک الوسائل ۲۸۰/۴
#نماز_اول_وقت
#امام_زمان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
⭕️حدیث نصبشده در محل دیدار امروز رهبر انقلاب و نمایندگان مجلس
🔻امام علی (ع): پست و مسئولیت برای تو وسیله آب و نان نیست،بلکه امانتی در گردن توست.
#سلام_فرمانده
#امام_زمان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
9.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با تو نگفته بودم ، از گریه های هر شب...
#چهارشنبههایامامرضایی🌱💚
🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻
#مهرومهتاب
پارت۲۳۱
حسین عمیق نگاهم کرد و گفت:«آره،جایی که همه میرن،دکتر احدی امروز گفت باید یکماه پیش بستری میشدم.گفت دیگه داروهای گشاد کننده ریه و کورتون زیاد تاثیری نداره رو من و ظرفیت ریه م خیلی کم شده.گفت ممکنه دچار عفونت ریوی بشم یا ایست تنفسی کنم....گفت باید بستری بشم،ولی مهتاب؛من عاشق تو و علیرضا هستم.دلم نمیخواد حتی یه لحظه رو از دست بدم.چه فایده داره که من ده ماه تو بیمارستان بستری باشم و از شماها دور تا بتونم دوماه بیشتر زنده باشم.من به همون هشت ماه ،اما کنار شما راضی ام مهتاب.قطعا توام همینطور مهتاب مگه نه؟؟!!!»
به حسینی نگاه کردم که شش سال در کنارش زندگی کردم.نگاهش هنوز هم مثل یک بچه پاک و معصوم بود.من حسین را عاشقانه دوست داشتم حتی بیشتر از روزهای اول..در طول این شش سال حتی یکبار هم از دستش ناراحت نشده بودم و همیشه شرمنده رفتار و اعمالش بودم.حالا او چه میگفت؟من چه میخواستم؟عمر کوتاهتری داشته باشد و در کنار ما باشد یا.....
گنگ نگاهش کردم و گفتم :«مامان بابام دارن بر میگردن!!»
حسین لحظه ای ساکت نگاهم کرد و بعد زد زیر خنده و گفت:«دیوونه؛تو همه ش یه حرفایی میزنی که ربطی به بحث نداره...حالا شوخی کردی یا راست گفتی؟!»
همانطور با بغض گفتم:«جدی گفتم،انگار مامان دیگه طاقتش تموم شده و به بابا اصرار کرده برگردن.»
حسین لبخندی زد و کفت:«خب خدا رو شکر خیلی خوشحالم،اینجوری تو هم از تنهایی در میای.»
روی تخت دراز کشیدم و به انبوه داروهای حسین نگاه کردم ..این داروها تاکی میتوانست حسین را سر پا نگاه دارد.حسین برق را خاموش کرد و روی تخت خوابید. گفتم:« حسین،تو به من بدهکاری،تا مهرمو ندی حق نداری جایی بری فهمیدی؟!!»
خندید و گفت :«چشم قربان»بعد کمی مکث کرد و گفت:«مهتاب مطمئنم تو اگر نخوای من حتی نمیتونم بمیرم.ولی مهتاب،عزیزم التماست میکنم هر وقت دیدی که دارم زجر کش نیشم و درد میکشم،ازم بگذر مهتاب.این تنها خواهش منه..از طلبت بگذر و حلالم کن ،مثل روز برام روشنه اگه تو اجازه ندی نمیتونم از زمین کنده بشم.»
باورم نمیشد که حسین از من چه میخواست..با عصبانیت فریاد زدم:«بس،کن حسین،من هیچوقت راصی نمیشم تو ازم جدا بشی!!»
حسین دستش را زیر سرش،گذاشت و آهسته گفت:«موقعی میرسه که با رضایت قلبی بهم اجازه رفتن میدی!!»
🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻