#دم_اذانی 🤲🏻🧡🍂
عاشقاڹ وقٺ نماز اسټ؛
اذاڹ میگویند✨
مۅقع راز و نیاز اسٺ؛
اذاڹ میگویند🌱
عاشقاڹ❣
هرچھ خواهید،بخواهید خجالٺ نکشید🙃
یارما بنده نۅاز اسٺ؛
اذان میگویند🌻
#نماز_اولوقت 🕊
#التماس_دعای_فرج 📿
•
1206548008.mp3
10.75M
کتاب صوتی
خون دلی که لعل شد...
خاطرات خودنوشت مقام معظم رهبری
از زمان کودکی تا،پیروزی انقلاب
قسمت0⃣1⃣
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
#چادرانه🌷🍃
🌸🍃 «چ»..... چهرھ✨
🦋💦«آ» ......آسمانی☘
💞💫«د»......دختر🌷
🌿🕊«ر».....رسول خدا🌱
💞💫چادࢪم
همه ی زندگی من....
#صلوات
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
#سه_شنبه_های_مهدوی🍃🌺💫
حافـظ ڪجای ڪاری!؟
فالـت غلـط درآمــد...
گفتی..."غمـت سرآیـد"
ایڹ عمـر مڹ سرآمـــــد...
🌷 مـهـدے 🌷
ولــــے نیامـد..💔
🍃أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من در سرزمین نجیب زادگان بدنیا اومدم ......ایران 🌹🍃
غیر از ایرانی هیچ کس جرات نداره جلوی صهیونیست ها بایستد🇮🇷💞
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
🍃💞سرمای بهار را غنیمت بشمارید
✍از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که میفرمایند:
سرمای بهار (باد بهاری)را غنیمت بشمارید که با بدنهای شما همان کاری را میکند که با درختان میکند؛ 🌸🍃
و از سرمای پاییز دوری کنید که با بدنهای شما همان کاری را میکند که با درختان میکند.🍁🍂
📚بحار الانوار جلد۵۹ص۲۷۱
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🧡#روزشمارمیلادنور
#یک_قدم_به_سوی_او
❤️ ۶ روز تا میلاد حضرت عشق
هر روز یک قدم به سوی او برداریم، به امید وصال روی ماهش!
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
#داستان_زندگی
🌷شهید علی خلیلی
سیر زندگی بر این کره ی خاکی، در یک نگاه
🌕متولد: ۹ آبان ۱۳۷۱
🕌 شغل: طلبه، مربی دانش آموزان
📚📝
#داستان_زندگی
#از_جراحت_تا_شهادت
یک اتفاق ساده، در شبی که میلاد «منجی عالم بشریت» را جشن گرفته بودیم...
سالِ ۱۳۹۰ هجری شمسی؛ شب میلاد «منجی»، یک جوان آراسته به بهترین خصلتها، ناجی دو دختری می شود که دستِ تعرضِ چند بی غیرت به سمت شان دراز شده بود...
همان دم در میان همه ی نشان های ملکوتی که به سینه داشت، نشان دفاع از ناموس هم، به دستِ ملائک بر سینه اش درخشید.
اما داستان به اینجا ختم نشد.
آن اتفاق ساده، به حادثه ای تلخ بدل شد...
دقایقی نگذشته بود که آن نشان نورانی غرق خون شد و آن «منجیِ» جوان ،با صورت به زمین افتاد
🥀علت شهادت: دفاع از ناموس؛ نهی از منکر در خیابانی در تهران که منجر به جراحت ایشان از ناحیه گردن، در شب نیمه شعبان ۱۳۹۰ شد.
🌷تاریخ شهادت بر اثر عوارض جراحت: سوم فرودین ۱۳۹۳
#شهید_علی_خلیلی
#شهید_امربهمعروف_و_نهیازمنکر
شادی روحش....
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃
#جان_شیعه_اهل_سنت
فصل دوم
پارت ۸۱
نویسنده:فاطمه ولی نژاد
شنیدن همین جمله کافی بود تا پس از چند دقیقه سکوت شیشه بغضم بشکند و با حالتی مدعیانه،عتاب کنم:« یعنی خدا این مدت به این همه اشک و ناله من هیچ کاری نداشته!؟ یعنی این همه دعای من پیش خدا هیچ ارزشی نداشته؟! اصلا من هیچی، این همه که عبدالله و بقیه دعا کردن فایده نداشته؟! یعنی دعای خود مامان با این حالش، پیش خدا ارزش نداشته ؟!!!»
و باز هجوم گریه راه گلویم را بست و نتوانستم بگویم هر آنچه از حرف هایش بر دلم سنگینی می کرد.
از طوفان گریه ناگهانی و هجوم اعتراضم جا خورد و با چشمانی که از ناراحت کردن دل من سخت پشیمان شده بود و فقط نگاهم میکرد ،دستش را روی میز پیش آورد ،دست لرزان از غصه ام را گرفت و با مهربانی صدایم زد :«الهه جان تورو خدا اینجوری گریه نکن! به خدا نمی خواستم ناراحتت کنم.»
دستم را از حلقه گرم انگشتانش بیرون کشیدم و میان هق هق گریه اعتراض کردم :«اگه نمی خواستی ناراحتم کنی این حرفارو نمیزدی، تو که میبینی من چه حالی دارم، چرا با این حرفا زجرم میدی.؟!»
باز دستم را گرفت و با چشمانی که به رنگ تمنا در آمده بود گفت:« الهه جان ببخشید من فقط میخواستم....»
و من بار دیگر دستم را از دستانش بیرون کشیدم تا اوج ناراحتی ام را نشانش دهم و با سنگینی بغضم ،کلامش را شکستم :«فکر می کنی من کم دعا کردم ،میدونی چقدرنماز و قرآن خوندم؛ کم به خدا التماس کردم که مامانمو شفا بده !!اصلاً میدونی چند شب تا صبح نخوابیدم و فقط گریه کردم و از خدا خواست خواستم حال مامان خوب بشه؟!!»
از چشمانش می خواندم که اشک های بی امانم چقدر ناراحتش کرده که دیگر ادامه ندادم و او برای بار سوم نه با یک دست که با هر دو دست دست مرا گرفت و زیر لب نجوا کرد :«الهه !!دیگه چیزی نمیگم ،خواهش می کنم گریه نکن.» و این بار نتوانستم دستم را عقب بکشم و همانطور که دستم میان دستانش بود به آرامش رسیدم و قلب بی قرارم قدری آرام گرفت..
از روی صندلی بلند شد و شاخه گل سنبل را در لیوان بلورین پر از آب نشاند و مقابل چشمان من روی میز گذاشت. سپس جعبه زولبیا را آورد و در جعبه را گشود و با هر دو دست تعارفم کرد.
نگاهی به زولبیا و بامیه ها انداختم و پرسیدم:« اینم حتماً شیرینی امشبه؛ درسته؟!!»
لبخندی زد و با لحنی لبریز متانت پاسخ داد:« خب ما معمولاً یه همچین شبی تو ماه رمضون شیرینی میگیریم..»
در برابر پاسخ صادقانه اش لبخندی کمرنگ بر صورتم نشست و با دو انگشت یک بامیه برداشتم و به دهان گذاشتم که حلاوت دلنشین و عطر و طعم بینظیرش به جانم انرژی تازهای بخشید و ضعف و سستی را از بدنم ربود..
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃