🍃🍂🌷🍃🍂🌷🍃🍂🌷
#تقویماسلامینجومی
سهشنبه
۲۴ فروردین ۱۴۰۰
۳۰ شعبان ۱۴۴۲
۱۳ آوریل ۲۰۲۱
💫ذات الکرسی عمود ۹:۲۸
❣دعا در زمان ذات الکرسی مستجاب است.
🔴زمان ذات الکرسی مخصوص روز #سه_شنبه است
🌸 اذکار سه شنبه :
- یا اَرحَمَ الرّاحِمین 100مرتبه
- یا اللهُ یا رَحمانُ
- یا قابض 903 مرتبه برای رسیدن به حاجت
🌸 روز سی ام ماه قمری برای امور زیر مناسب است:
✅دیدار بزرگان و حاکمان
✅دیدارهای سیاسی
✅ نقل و انتقال
✅طلب حوائج و معاش
✅خرید و فروش و امور تجاری
✅امور کشاورزی و زراعت
✅تعلیم و تعلم
✅آغاز معالجات و درمان
✅ سفر باصدقه خوب است.
🌹 نوزادی که در این روز متولد شود، انسان بردبار، راستگو، باوفا و مبارکی خواهد بود و کارش بالا میگیرد به امید خدا.
💇♂ اصلاح سر و صورت در این روز خوب است و باعث ایمن شدن از بلاها می شود به امید خدا ...
💉#خون_دادن یا #حجامت، زالو انداختن حکمی ندارد.
👕👚سه شنبه برای بریدن، دوختن ، خریدن و پوشیدن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید.(به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد).
🛁 این سه شنبه برای #نوره_کشیدن (رفع موهای بدن با نوره) مناسب است.
📓📿وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
📚منابع
📕حلیة المتقین
📗مجموعه تقویم های نجومی معتبر
📘مفاتیح الجنان
📒بحارالانوار
📔سایت ژئو فیزیک دانشگاه تهران
📓 مصابیح الجنان
📕تقویم نجومي اسلامی
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
❣#سلامامامزمانم❣
زِ عشقت عالمی پر شور و غوغاست
چه دانم تو، درين غوغا کجايی؟
فتاد اندر سرم سودای عشقت
شدم سرگشته زين سودا، کجايی؟
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
☀️#نسیمحدیث☀️
🌸امیرالمؤمنین (ع)
🍃 التّنزّه عن المعاصي،
عبادة التّوّابين
🌻دوری از گناهان، عبادت
توبه كنندگان است.
📙غرر الحكم؛حدیث ۱۷۵۸
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
🌷بـا همان پاڪۍ چـــادر
ڪہ روۍ سـر دارۍ🌼
💞میٺوانۍ غـم مــهـدۍ
ز ٺنـش بـردارۍ🍃
💫دورهـ جنگـ و جدال اسٺ
و زمـان ناپاڪ اسٺ🌸
🌱چادرٺ تاکه به سر هسٺ،
ٺو سنـگر دارۍ💝
#ریحـانہخلقتـ
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
باز خوانی توصیه های حضرت آقا
درباره اهمیت ماه مبارک رمضان
وفرصت های بهره برداری معنوی از آن
توصیه ی دوم...
#رمضانضیافتخاصّانپروردگار💫🌷🍃
شروع ماه مبارک رمضان ،در حقیقت عید بزرگی برای مسلمانان است وجا دارد مومنین ورود این ماه را به هم تبریک بگویندو یکدیگر را به استفاده هر چه بیشتر از این ماه توصیه کنند.چون ماه ضیافت الهی ست.
در این ماه فقط مومنین وکسانی که اهل ورود در این ضیافتند،بر سر سفره پروردگار منّان وکریم می نشینند.
این غیر از سفره ی عامّ کرم الهی ست که همه ی انسانها،بلکه همه ی موجودات عالَم از آن بهره مندند.
#اینسفرهخواصوضیافتخاصّان پروردگاراست
#توصیهبهدیگرانبرایبهرهمندیبیشتر
#ماهمیهمانیماهرحمت
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
#دلتنگی💫💞
بهآتشمیڪشدهردم،درودیوارقلبمرا
چہگویممنبہچشمانت،بهمریزد
جهانمرا...!
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
#منونمازم.!🤲🏼🌱
تایمشروکهبدونیوبرایاونزمان
برنامهنچینی.!
صداشروکهشنیدیهرچیزیرو
ولکنیبریسمتش.!
مقاومتکنیوپایوسوسههای
شیطاننشینی.!
یعنیتواز #نمازت_محافظتکردی.!😇
#نمازخوب💫🌷🌱
#نمازاولوقت🌸🍃💞
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
19.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷💫🍃#تمنایوصال
#سهشنبههایمهدوی💞🌿
ألْسَّلٰامُ عَلَیْکَ یٰا مَوْلٰایَ یٰا أَبٰا صٰالِحَ ألْمَهْدیٖ
روحیٖ لَکَ ألْفِدٰا
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
کسی که با همه وجود بخواهد برای امام زمان (عج)کاری انجام بدهد،اما واقعا کاری از دستش برنیاید، آیا فقط باید دعا کند⁉️
⚠️بخونید⚠️
#استاد_رائفی_پور💢
893520530.mp3
2.76M
نمایشنامه#یادت باشد
پارت1⃣1⃣
❣🍃🌷خاطرات شهید مدافع حرم
#حمیدسیاهکالیمرادی
به روایت همسر شهید🌺🌿💞🌸
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
#داستانک💞🍃💫🌷
📒 #سلیمانیعزیز
🍂خبر زلزله بم و از دست دادن هموطنان عزیزمان، پاک همهمان را به هم ریخته بود.😢
🌿حاجی مطلع که شد یک راست آمد بم. چشمش که به سر و وضع شهر افتاد از زور غم و غصه زنگ زد به فلان مسئول کشوری📞. گفت: نشستی توی تهران میدونی اینجا چه خبره، بیا به داد مردم برس .
🍂توی آن آشفته بازاری که همه آمده بودند برای کمک، بچههای #جبهه و #جنگ را صدا زد.🔊
عدهای را گذاشت پیکرهای بیجان را جمع کنند.عده ای هم کمک های مردمی را سر و سامان بدهند . عدهای هم امدادرسانی انجام دهند. خودش با #حاجاحمدکاظمی مستقر شدند توی فرودگاه. 🛩
🌿پروازها از تهران و جاهای دیگر بلند میشدند 🛫و مینشستند توی بم .🛬 خیلی ها ایراد گرفتند .😒
🍂فرودگاه بم امکاناتی نداشت.متروکه بود.😬 حتی پله نداشتیم مردم بروند بالا سوار هواپیما شوند.
حاجی گفت : جوانها را جمع کن دولا بشن🙇♂ کمک کنن مردم برن بالا. چاره نبود .
تا پله برسد همین کار را میکردیم.
🌿کمک حاج احمد کاظمی بود که فرودگاه راه افتاد.
فکرش را که می کنم می بینم اگر حاجی و حاج احمد نبودند، جان خیلی ها از دست می رفت.😞
خیلی از مجروح هایی که از زیر آوار بیرون آمده بودند اما کسی نبود به دادشان برسد.🌾
.
✍🏻راوی: ابراهیم شهریاری
📚منبع: صوت مصاحبه موجود در آرشیو موسسه فرهنگی حماسه۱۷
روحش شاد ویادش گرامی
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
🍃🌸💞
✅روزه، یکی از بهترین دستورات اسلام جهت پاکسازی بدن
✍امام صادق علیه السلام فرمودند: برای هر چیزی پاک کنندهای است و پاک کننده بدن ها، روزه است.
📚 وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص ۸
روزه علاوه بر فواید معنوی و مادی زیادی که دارد، یکی از فواید آن پاکسازی بدن می باشد؛ در واقع روزه دار با نخوردن و ننوشیدن، حرارت بدن را افزایش داده و موجب خشکاندن رطوبت ها و بلغم غالب بدن می شود و سپس صفرا و سودای تجمع یافته را با افطار با شیرینی سالم یا با آب فاتر شسته و دفع می کند و کلا بدن روزه دار پاکسازی و تصفیه می گردد.
فواید روزه بسیار زیاد است که بر هیچ یک از دانشمندان دنیا و پزشکان جهان پوشیده نیست.
در ادامه،نظر چند تن از دانشمندان غربی در مورد فواید روزه رو براتون میذارم........
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫🌷 مهمانی خدا....
خبر آمد که بهار دل ما آمده است
مژده ی کم شدن فاصله ها آمده است
باز از عرش خداوند ندا آمده است
بندگان ماه خدا، ماه خدا آمده است
آغاز بارش بیکران رحمت الهی گوارای وجودتان
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
💫نمــــــازِ
💫اولِــــــــ
💫وقتـــــــ،
💫رمــــــــزِ
💫استجابتـــِ
💫دعـــــــــا|🤲
التــماســـ دعـــای فرج
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
دوستان عزیز طاعاتتون قبول.ان شاالله از امشب پارت گذاری رمان ساعت ۲۲انجام میشه.التماس دعا😊🌸🍃
ماه مبارک رمضان.mp3
7.87M
🔊 #صوتی
📝 برای ورود به ماه مبارک #رمضان آماده شویم
🎤 حجتالاسلام #امینیخواه
🎧 گوش کنید و نشر دهید 📡
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
#ماهخدا🌷🌙🌸🍃
کم کم هلالِ ماهِ خدا می رسد ز راه
اوقاتِ نابِ اهلِ بکاء می رسد ز راه
مهمان کند خدا همگان را به سفره اش
وقتی که ماهِ جود و سخا میرسد ز راه
گُل میکند به لب همه دم ذکر یا علی
زیرا بهارِ اهلِ دعا می رسد ز راه
ماهِ مجیر و جوشن و شب های عاشقی
ماهِ جنون و ماهِ صفا میرسد زِ راه
دستت دراز کن چو گدا سمتِ سفره اش
وقتی گدا به پشتِ گدا میرسد ز راه
امضا کند خدا گذر از نار دم به دم
چون ماهِ توبه ، ماهِ عطا میرسد ز راه
آغازماه رحمت وغفران را به همگان تهنینت وشادباش میگوییم...🌸🍃
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃
#جان_شیعه_اهل_سنت
فصل سوم
پارت ۱۷۴
نویسنده:فاطمه ولی نژاد
لحن خوابیده در
میان ترس و تردید محمد، بند دلم را پاره کرد و درد عجیبی در سرم پیچید که همه
ما از اخلاق تلخ و تند پدر و خشونتهای نامعقولش با خبر بودیم و حالا که عشق
آتشین نوریه هم به جانش افتاده بود و میتوانستم تصور کنم که برای خوش آمد معشوقه مغرورش،
حاضر است دست به هر کاری بزند که مجید رنگ نگرانی را در
نگاهم احساس کرد و با سپر صبر و آرامشی که روی اعتقاد عاشقانه و غیرتمندانه اش
کشیده بود، لبخندی نشانم داد و در برابر دلواپسی محمد با متانتی مردانه پاسخ
داد: «إنشاءالله که چیزی نمیشه!»
و من با دلبستگی عمیقی که به خانه و خاطرات
مادرم داشتم، رو به محمد گله کردم: «کجا بریم؟ تو که میدونی من چقدر این
خونه رو دوست دارم!»
و نخواستم بغض پیچیده در صدایم نمایان شود که سا کت
سر به زیر انداختم و کسی هم نتوانست در برابرم چیزی بگوید که سکوت سرد مجلس راصدای نازک وپر ناز ساجده شکست: «عمه! تلویزیون رو برام روشن
میکنی کارتون ببینم؟»
و شاید کسی جز دل پا ک و معصوم او نمیتوانست در این
فضای سنگین از عقاید شیطانی نوریه و غمگین از تقلید جاهلانه پدر؛
چیزی
بگوید که من هم در برابر نگاه شیرینش لبخندی زدم و به دنبال کنترل، دور اتاق
چشم چرخاندم که مجید با مهربانی صدایش کرد: «ساجده جان! بیا اینجا،
کنترل پیش منه!»
ساجده با قدمهای کوتاهش به سمت مجید دوید تا تلویزیون را
برایش روشن کند که عبدالله بالاخره از لاک سکوتش بیرون آمد و با افسوسی که در
صدایش موج میزد، زمزمه کرد: «همین مونده بود که بابا به خاطر یه زن آخرتش رو هم
به باد بده! »
و ابراهیم فکرش فقط پیش تجارتش بود که با نگاه عاقل اندر سفیهش
عبدالله را نشانه رفت و با حالتی مدعیانه اعتراض کرد: «آخرتش به ما چه ربطی داره؟!!! سرمایه این دنیامون رو به باد نده، اون دنیا پیش کش!»
که با بلند شدن
صدای تلویزیون سا کت شد و همه نگاهها به سمت صفحه تلویزیون چرخید که
انگار هر کسی میخواست فکرش را به چیزی جز ماجرای پدر مشغول کند.
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃
#جان_شیعه_اهل_سنت
فصل سوم
پارت ۱۷۵
نویسنده:فاطمه ولی نژاد
مجید
همانطور که ساجده روی پایش نشسته بود، دست کوچکش را گرفت و سؤال کرد:
«مگه الآن جایی کارتون داره؟» و ساجده با شیرین زبانی دخترانه اش جواب داد:
«شبکه پویا الآن کارتون داره عمو!» مجید به آرامی خندید و با گفتن «چشم عموجون!» کانال تلویزیون را تغییر داد و نمیدانست شماره شبکه پویا چند است که
نا گزیر شده بود از اول همه کانالها را امتحان کند.
هر کسی بر مبنای تنظیم
تلویزیون خانه خودش نظری میداد و هیچ کدام شبکه پویا نبود و من همانطور که
نگاهش میکردم به خیال روزی که فرزند نازنین خودمان را در آغوش بگیرد، دلم
ضعف میرفت که به برنامه ای رسید و با اینکه شبکه پویا نبود، دیگر کانال را
عوض نکرد. مستندی در مورد پیاده روی شیعیان به سمت کربلا در مراسم اربعین
که امشب هم درست دو شب به اربعین مانده بود.
چشم مجید آنچنان محو
قدمهای زائران در جاده خاکی و مسیر پر گرد وغبار رسیدن به کربلا شده بود که
فراموش کرد برای چه کاری کنترل به دست گرفته و من مات جوشش عشق
شیعه نما یَش در این جمع اهل سنت، مانده بودم و دیدم عبدالله هم خیره نگاهش
میکند و کس دیگری هم به احترامش چیزی نمیگفت. ساجده مثل اینکه
جذب پرچم های سبز و سرخ کنار جاده شده باشد، پلکی هم نمیزد و دست آخر،
ابراهیم که وارث طعمی از تلخی های پدر بود، مشتی آجیل از کاسه مقابلش
برداشت و زیر لب به تمسخر طعنه زد: «اینا دیگه چقدر بیکارن؟!!! این همه راه رو پیاده میرن که مثلا
ً چی بشه؟!!!» و مجید که کنایه ابراهیم را شنیده بود، بی آنکه
به روی خودش بیاورد، کانال را تغییر داد و دیدم که انگشتش با چه حسرتی دکمه
کنترل را فشار داد که دلش هنوز آنجا میان آن همه شیعه عاشق امام حسین
مانده بود و باز دلم به حسرت نشست که هنوز تنور عشقش به تشیع چه گرم است و این،کار من را برای هدایتش به مذهب اهل تسنن سخت تر میکند..
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃
#جان_شیعه_اهل_سنت
فصل سوم
پارت ۱۷۶
نویسنده:فاطمه ولی نژاد
هوای گرفته و پر گرد و غبار این روزهای رفته از دی ماه سال 1392 ،چهره حیاط
را حسابی کدر کرده و دلم میخواست آبی به سر و رویش بزنم، ولی از کمر دردم
میترسیدم که بالاخره دل به دریا زدم و قدم به حیاط گذاشتم.
سنگفرش حیاط از
خاک پوشیده شده و شاخه های نخلها با هر تکانی که در دل باد میخوردند، گرد
و خاک نشسته در لابلای برگهایشان را به هوا میفرستادند. نوریه و پدر که کاری به
این کارها نداشتند و از زمان آغاز بارداری ام، هر بار خود مجید حیاط را میشست.
خجالت میکشیدم که با این کار سختی که در پالایشگاه داشت، شب هم که به
خانه باز میگشت، در انجام کارهای خانه کمکم میکرد و هفته ای یکبار، صبح
قبل از رفتن به محل کارش، حیاط را هم میشست و دوست داشتم قدری کمکش
کنم که جارو دستی بافته شده از شاخه های نخل را از گوشه حیاط برداشتم، و تمام
سطح حیاط زیبای خانه مان را جارو زدم و به نوازش پاک و زلال آب، تن خاک
گرفته اش را شستم و بوی آب و خاک، چه عطر دل انگیزی به پا کرده بود! هر چند به
همین مقدار کار، باز درد آشنای این مدت در کمرم چنگ انداخته و دوباره نفسم
به تنگ آمده بود، ولی حال و هوای با صفای نخلستان کوچک خانه، که یادگار
حضور مادرم در همین حیاط دلباز و زیبا بود، حالم را به قدری خوش کرده بود که
ارزش این ناخوشی گذرا را داشت.
شلنگ را جمع کردم و پای حوض دور لوله شیر
آب پیچیدم، جاروی دستی را کنار حیاط پای دیوار گذاشتم و خودم به تماشای
بهشت کوچکی که حالا با این شست و شوی ساده، طراوتی دیگر پیدا کرده بود،
روی تخت کنار حیاط نشستم.
آفتاب کم رمق بعد از ظهر زمستان بندر، که دیگر
جانی برای آتش بازیهای مشهورش نداشت، فرصت خوبی مهیا کرده بود تا مدتی
طولانی در آرامش مطبوعش، آرام بگیرم. همانطور که تخته پشتم را صاف نگه
داشته بودم تا نفسم جا بیاید و درد کمرم قرار بگیرد، با نگاهم به تفرج شاخه های با
شکوه نخلها رفته بودم، ولی این خلوت خوش عطر هم چندان طولانی نشد که در
ساختمان با صدای کشداری باز شد و نوریه قدم به حیاط گذاشت.
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃
#جان_شیعه_اهل_سنت
فصل سوم
پارت ۱۷۷
نویسنده:فاطمه ولی نژاد
با قدمهای کوتاهش به سمت تخت آمد و مثل همیشه لب از لب باز نکرد تا من مقابل پایش
برخاسته و سلام کنم.
جواب سلامم را داد و با غروری که از صورتش محو نمیشد،
گفت: «خوب شد حیاط رو شستی! اونقدر خا ک گرفته بود که نمیتونستم پام رو
از اتاق بیرون بذارم.»
از این همه بی اخلاقی اش، گرچه عادت کرده بودم، ولی باز
هم دلم گرفت و تنها لبخند کمرنگی نشانش دادم، ولی نیش و کنایه هایش تمامی
نداشت که مستقیم نگاهم کرد و پرسید: «تو چرا هیچ وقت نمیای پایین؟ من الان
دو ماهه که اینجام، ولی تو یه سر هم نیومدی خونه من. از من خوشت نمیاد؟»
از اعتراض بی مقدمه اش جا خوردم و پیش از آنکه فرصت کنم جوابش را بدهم،
با همان حالت موزیانه اش ادامه داد: «نکنه شوهرت از من خوشش نمیاد؟ آخه
هر وقت تو حیاط هم من رو میبینه، خیلی سنگین برخورد میکنه.» از توصیفی
که از رفتار مجید میکرد، ترسیدم و خواستم به گونه ای توجیهش کنم که باز هم
امان نداد و با لحنی لبریز شک و تردید پرسید: «عبدالرحمن میگفت از اهل سنت
تهرانه، آره؟»
و من نمیخواستم دروغ پدر را تأیید کنم و میترسیدم نوریه شک کند
که دستپاچه جواب دادم: «آره، تهرانیه، اینجا تو پالایشگاه کار میکنه...»
و برای
اینکه فکرش را از مجید منحرف کنم، با لبخندی ساختگی ادامه دادم: «حالا
امشب مزاحمتون میشیم!»
در برابر جمله خالی از احساسم، او هم لبخند سردی
تحویلم داد و بدون آنکه لحظه ای کنارم بنشیند، به سمت باغچه حاشیه حیاط
رفت و من که نمیتوانستم لحظه ای حضورش را تحمل کنم، به سمت ساختمان
برگشتم که صدایم زد: «الهه! عبدالرحمن عادت داره شبها زود بخوابه. اگه
خواستی بیای، زود بیا که مزاحمش نشی!»
از عصبانیت گونه هایم آتش گرفت که
با دو ماه زندگی در این خانه، خودش را بیش از من مالک همه چیز پدرم میدانست
و باز هم چیزی نگفتم و وارد ساختمان شدم. حالا از بغض رفتار نوریه، سردرد هم
به حالم اضافه شده و با سینه ای که از حجم غم پر شده و دیگر جایی برای نفس
کشیدن نداشت، پله ها را یکی یکی طی میکردم تا به خانه خودمان رسیدم. خودم
طاقت دیدن نوریه را در خانه مادرم نداشتم و حالت می بایست مجید را هم راضی میکردم که در این میهمانی پررنج و عذاب همراهی ام کند که اگر این وضعیت
ادامه پیدا میکرد، آتش غیظ و غضب نوریه دامن زندگیمان را میگرفت.
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃
#جان_شیعه_اهل_سنت
فصل سوم
پارت ۱۷۸
نویسنده:فاطمه ولی نژاد
نماز مغربم را خوانده و به انتظار آمدن مجید، لوبیا پلو را دم کرده بودم که اشتیاقم
به سر رسید و باز نگاه گرم و صدای دلنشینش در خانه پیچید. پاکت
پسته و کیسه لیمو شیرین در یک دست و یک عدد نارگیل هوس انگیز در دست
دیگرش بود و کنار کیسه لیمو شیرین، پاکت کوچک ذغال اخته هم به رویم
چشمک میزد که ویار امروزم بود و از صبح سفارشش را داده بودم.
لحظه های
بودن در کنار مجید، به قدری شیرین و دل انگیز بود که می توانستم
ناخوشیهای جسمی و دلخوریهای روحی ام را از یاد برده و تنها از حضورش لذت ببرم.
کاپشن نازکش را در آورد و به سمت چوب لباسی رفت که
تازه متوجه شدم شب شهادت امام رضا فرا رسیده و مجید پیراهن مشکی به
تن دارد. به یاد نوریه افتادم و مراسم سختی که نا گزیرم کرده بود برای امشب تدارک
ببینم و در قدم اول بایستی از مجید میخواستم لباس عزایش را دربیاورد و چطور
میتوانستم چنین چیزی بخواهم که چشمانش هنوز از عزا در نیامده و نگاهش هم چنان رنگ ماتم داشت.سر
ِ میز غذا که نشستیم، نتوانستم پریشانی ام را بیش از
این پنهان کنم که با صدایی گرفته آغاز کردم: «مجید! میشه ازت یه خواهشی
کنم؟»
از آهنگ غمگین صدایم فهمید خبری شده که نگاهش به نگرانی نشست
و با اشاره سر پاسخ مثبت داد تا با لحنی معصومانه تمنا کنم: «میشه امشب بیای
یه سر بریم پایین؟»
از درخواستم تعجب کرد و پرسید: «خبریه؟»
لبخندی زدم و
پاسخ دادم: «نه، خبری نیست. فقط گفتم خب ما این چند وقته که نوریه اومده،
اصلاً نرفتیم به بابا سر بزنیم.»
از چشمانش میخواندم که این رفتن خوشایندش
نیست و باز دلش نیامد دلم را بشکند که سعی کرد ناراحتیهای مانده در دلش را
پنهان کند و با لبخندی لبریز محبت پاسخ داد: «باشه الهه جان! من که حرفی
ندارم.»
ولی همه چیز همین نبود و همانطور که سرم پایین بود و با سرانگشتم لبه
رومیزی را به بازی گرفته بودم، گفتم: «آخه یه چیز دیگه هم هست...» و در برابر نگاه پرسشگرش، با صدای ضعیفی ادامه دادم: «آخه اگه نوریه ببینه تو مشکی
پوشیدی، شک میکنه. بابا بهش گفته تو از اهل سنت تهرانی، ولی انگار نوریه
شک داره...»
از سکوت سنگینش که حتی صدای نفسهایش هم شنیده
نمیشد، ترسیدم ادامه دهم و سرم را بالا آوردم تا در مقابل آیینه چشمان بی ریایش
که از غم غربت و داغ غیرت به خون نشسته بود، مظلومانه خواهش کنم: «مجید
جان! نمیشه لباست رو عوض کنی؟»
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
🌎پویش جهانی
🙏 اولین دعای من در لحظه افطار؛
ظهور آقا امام زمان 🤲🌷❣
🔶امام حسن علیه السلام میفرمایند:
هر روزه داری هنگام افطار، یک دعای اجابت شده دارد❗️
📕(اقبال الاعمال جلد ۱ صفحه ۲۴۴)
همچنین
🙏انجام تمامی اعمال در این ماه مبارک (ختم قرآن، ادعیه، اطعام نیازمندان، نماز های مستحبی، افطاری دادن و ...) به نیت ظهور مولا
🔶علی بن مغیره میگوید:
به امام کاظم علیه السلام عرض کردم:
"من برای رسول خدا یک ختم قرآن، برای امیرالمومنین یک ختم و برای حضرت فاطمه ختمی دیگر، سپس برای سایر ائمه .... تا به شما ختم قرآنی قرار میدهم (و هدیه میکنم). به سبب این کار چه پاداشی دارم؟"
فرمود:پاداش تو آن است که روز قیامت با آنان باشی!
عرض کردم: اللَّه اکبر! چنین پاداشی برای من است؟
سه مرتبه فرمود: آری❗️
📚کافی، ج ۲، ص ۶۱۷
🤝همه به این پویش می پیوندیم...
به امید ظهور آقا جانمون🌷💫
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
🍃💞دوستان عزیز تو این شبای عزیز از همگیتون التماس دعای فراوان دارم...اگر جزو کسانی هستید که تا سحر نمیخوابید همراه ما باشید ....
ان شاالله از این سحر ،هر شب ترتیل یک جزء از قرآن رو براتون میذارم که میتونید استفاده کنید..
التماس دعای فرج🌷💫🌸
روح رمضان.mp3
5.14M
💗تلنگر💗
«اَللّهُمَّ اِنّا نَشْکوُ اِلَیْکَ فَقْدَ
نَبِیِّنا صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَالِهِ...»
«🍁روح رمضان🌙»
💢مهمترین کار ما در ماه مبارک رمضان چیست⁉️
💢- چطور باید آن را انجام دهیم⁉️
💢تو این ماه چجوری به امام زمانم نزدیک بشم⁉️🙃
🙂مولا اسم مارو از دفترت خط نزن
گناهکارم ولی دوست دارم♥️
🎵یه فایل صوتی عالی☑️
🔴حتما گوش بدید⚠️
#آرامش🎶✨🍃
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
مداحی_آنلاین_یک_عمر_با_غفلت_گذشت_و_صرف_قیل_و_قال_شد_مهدی_رسولی.mp3
6.49M
🎙مناجات زیبای پایان شعبان و شروع ماه رمضان 😢
🎤 حاج مهدی رسولی
🙏 خدایا!🙏
💫🌷 اگر غفران و بخشش تو در آنچه از شعبان گذشت، شامل حال ما نشد؛ پس در مابقی آن، ما را ببخش
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem