💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃
#جان_شیعه_اهل_سنت
فصل چهارم
پارت ۳۱۷
نویسنده:فاطمه ولی نژاد
حتی نمیتوانستم تصور کنم که خبر این حال من و مرگ دخترش
را بشنود که دوباره با دلواپسی تأکید کردم:«عبدالله! تو رو خدا بهش چیزی نگو!
اگه پرسید بگو الهه خونه س، بگو حالش خوبه، بگو حال حوریه هم خوبه!»
که به
اندازه کافی درد کشیده و نمیخواستم جام زهر دیگری را در جانش پیمانه کنم که
باز تمنا کردم:«بگو الهه خیلی دلش میخواست بیاد بیمارستان عیادتت، ولی
بخاطر حوریه نمیتونست بیاد.»
و چقدر هوای هم صحبتی اش را کرده بودم که
ً به ظاهر به عبدالله سفارش میکردم و در دلم حقیقتا
باخودش سخن میگفتم:«بهش بگو غصه نخور! بگو الهه آرومه! بهش بگو یه جوری به الهه خبر دادم که اصلا
هول نکرد. بگو الانم حالش خوبه و منتظره تا تو برگردی خونه.»
و دلم میخواست با
ِ همین دستان ضعیف و ناتوانم باری از دوش دلش بردارم که ازمهر ومحبتم هزینه کردم: «بهش بگو الهه گفت فدای سرت! بگو الهه گفت همه پولی که ازت دزدیدن فدای
یه تار موت! بگو الهه گفت جون مجید از همه دنیا برام عزیزتره!»
به یاد حوریه، انگشتانم را روی بدنم میکشیدم که همه وجودم از حسرت حضورش آتش میگرفت
و تا مغز استخوانم از داغ دوری اش میسوخت. حالا حسابی سبک شده و دلم پر میزد
برای روزهایی که سنگینی امانت الهی را روی کمرم حس میکردم،که ان همه درد و رنج، به دنیایی می ارزید.
هنوز یک روز از رفتن حوریه ام نمیگذشت و هنوز نمیتوانستم باور کنم که دخترم از دستم رفته که من در یک
قدمی مادر شدن، مرگ کودکم را در بدنم احساس کردم و نتوانستم برایش کاری کنم
که عزیز دلم پیش چشمانم تلف شد. مادرم کنارم نبود تا در این لحظات سخت
به سرانگشت کلمات مادرانه اش نوازشم کند، پدر و برادرانم مرا به جرم حمایت از
شوهر و فرزندم، از خانه و خانواده طرد کرده و امروز کسی نبود که کنار تختم بنشیند
تا لااقل اینهمه تنهایی را برایش زار بزنم. حالا جز خدا کسی برایم نمانده بود که
حتی غمخوار غمها و مرد مهربان زندگی ام هم روی تخت بیمارستان افتاده و هنوز
از غنچه زندگیمان بیخبر بود که چه بی سر و صدا پر پر شد.دیشب تا سحر آنقدر
در گوش عبدالله خواندم تا پیش از نماز صبح بالاخره متقاعدش کردم که به سراغ
مجید برود. حالا از صبح در این اتاق تنگ و دلگیر، تنها روی این تخت زمخت
افتاده و از حال مجید بیخبر بودم. اگر بگویم از لحظه ای که پاره تنم از وجودم
جدا شد، آسمان بیقرار چشمانم لحظه ای دست از باریدن نکشید، دروغ نگفته ام
که با هر دو چشمم گریه میکردم و باز آتش مصیبت هایم خاموش نمیشد. من به
خاطر خدا به تخلیه زود هنگام خانه رضایت دادم و مجید به حرمت امام جواد
راضی شد که بدون گرفتن هیچ جریمه ای قرار داد را فسخ کند که هر دو ایمان
داشتیم پاسخ خیرخواهیمان را میگیریم و نمیدانستیم به چنین گرداب مصیبتی
مبتلا میشویم. دلم نمیخواست ناسپاسی کنم، ولی نمیتوانستم باور کنم پاداش
این خیرخواهی و فداکاری، از دست رفتن دخترم، زخم خوردن مجید، بر باد رفتن
همه سرمایه زندگی و این حال زار خودم باشد که ما با خدا معامله کرده و همه دار و
ندارمان را در این معامله باخته بودیم.
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃
#جان_شیعه_اهل_سنت
فصل چهارم
پارت ۳۱۸
نویسنده:فاطمه ولی نژاد
هر چه بود، کابوس هولنا ک آن شبم تعبیر شد
که مجیدم غرق به خون روی زمین افتاد و کودکم از بین رفت.
هر چند شمشیر برادر
نوریه به خون من و مجید رنگین نشد و پدر به ظاهر دستی در این ماجرا نداشت،
اما در حقیقت فتنه نوریه وهابی بود که من و مجید را از خانه خودمان آواره کرد و
به این خا ک مصیبت نشاند. نگاهم زیر پرده ای از اشک به چله نشسته و کسی را
برای درد دل نداشتم که در این کنج تنهایی با خدای خودم زیر لب نجوا میکردم:«خدایا! من که به خاطر تو همه این کارها رو کردم، پس چرا دخترم رو ازم گرفتی؟
تو که میدونستی من و مجید چقدر حوریه رو دوست داریم، پس چرا حوریه رو از
ما گرفتی؟ مگه ما چه گناهی کرده بودیم؟ خدایا! دلم برای بچه م تنگ شده...
خدایا! من چجوری به مجید بگم؟ بهش چی بگم؟ بگم حوریه چی شد؟...»
و
دیگر نتوانستم ادامه دهم که باز شیشه بغضم شکست و سیلاب اشکم جاری شد.
میترسیدم پرستاران و بیماران اتاقهای کناری از گریه های بی وقفه ام خسته شوند
که با گوشه ملحفه دهانم را میگرفتم تا صدای ناله هایم از اتاق بیرون نرود و باز به یاد
اینهمه زخمی که یکی پس از دیگری به قلبم خورده بود، مظلومانه گریه میکردم.
ساعت از یک بعدازظهر گذشته بود که در اتاقم باز شد و عبدالله آمد. حالا
عبدالله از پیش مجید آمده و پیک احوال همسرم بود که پیش از آنکه جواب سلامش
را بدهم، با بی تابی سؤال کردم:«مجید چطوره؟»
پا کت کمپوت و میوهای را که
برایم آورده بود، روی میز کنار تختم گذاشت و با صدایی خسته پاسخ دلشوره ام
را داد: «خوبه...»
و دل بیقرار من به این یک کلمه قرار نمیگرفت که باز سؤال کردم :«خب الان حالش چطوره؟ میتونست حرف بزنه؟ باهاش حرف زدی؟»
و میترسیدم کسی درباره مصیبت دیروز خبری به گوشش رسانده باشد که با
دلواپسی پرسیدم: «خبر داشت من اینجوری شدم؟»
که عبدالله خودش را روی
صندی فلزی کنار تختم رها کرد و گفت: «نه، خبر نداشت. منم بهش چیزی
نگفتم. ولی از صبح که به هوش اومد، فقط سراغ تو رو میگرفت. میخواست اگه تا
الان چیزی نفهمیدی، بهت چیزی نگم. ولی من بهش گفتم همون دیشب خبردار
شدی. وقتی فهمید از حالش خبر داری، خیلی نگرانت شد. همش میگفت
نباید به الهه استرس وارد شه! همش به خودش بد و بیراه میگفت که باعث شده
تن تو رو بلرزونه! منم برای اینکه آروم شه، بهش گفتم الهه حالش خوبه!»
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃
#جان_شیعه_اهل_سنت
فصل چهارم
پارت ۳۱۹
نویسنده:فاطمه ولی نژاد
سپس
مستقیم نگاهم کرد و با لحنی لبریز حسرت ادامه داد: «ولی نمیدونست چه
بلایی سرت اومده!» و پیش از آنکه از غصه کودک من، گلویش از بغض پر شود،
صدای خودم به گریه بلند شد.
با هر دو دست صورتم را گرفته بودم و آنچنان هق هق میکردم که عبدالله به اضطراب افتاده و دیگر نمیتوانست آرامم کند که زخم
دلتنگی حوریه دوباره سر باز کرده و خونابه غم از قلبم بیرون میزد و جگرم وقتی
آتش میگرفت که تصور میکردم مجید به خیال سلامت من و دخترش دلخوش
است.
دقایقی طول کشید تا بالاخره طوفان گریه هایم قدری قرار گرفت و دیگر رمقی
برایم نمانده بود که با این حالم از دیروز لب به غذا نزده و حالا همه تنم از گرسنگی
ضعف میرفت. عبدالله به ظرف غذایی که روی میزم مانده بود، نگاهی کرد و با
ناراحتی پرسید: «چرا نهار نخوردی؟»
و من غذایی غیر غم نداشتم و قطره ای آب از
گلویم پایین نمیرفت که میشد امروز حوریه در آغوشم به ناز بخوابد و مجید بالای
سرمان بنشیند و حالا همه از هم جدا افتاده بودیم. عبدالله صندلی اش را بیشتر به
سمت تختم کشید و با دلسوزی نصیحتم کرد: «الهه جان! دیشب شام نخوردی،
پرستار میگفت امروز صبحونه هم نخوردی، حالا هم که نهار نمیخوری. رنگت
زرد شده! چشمات گود افتاده! خیلی ضعیف شدی! به خودت رحم کن! به
مجید رحم کن! به خدا اگه اینجوری ادامه بدی، دووم نمیاری!»
ومن پاسخی
برای این خیرخواهی عاقلانه نداشتم که در غوغای عاشقی همه دارایی ام به غارت
رفته و در این لحظه، هوایی جز هم صحبتی مجید نداشتم که با لحنی لبریز
دلتنگی تمنا کردم: «دلم برای مجید تنگ شده...» و ظاهرا
عبدالله به خانه ما رفته
بود که موبایلم را با خودش آورده بود. گوشی کوچکم را کنارم روی تخت گذاشت
و با صدایی گرفته جواب داد:«اتفاقامجید هم میخواست باهات صحبت کنه،
میخواست با گوشی من بهت زنگ بزنه، ولی من نذاشتم. بهانه اوردم که الان تازه
به هوش اومدی و صدات میلرزه. گفتم اینجوری با الهه حرف بزنی هول میکنه.
ولی شماره داخلی اتاقش رو از پرستار گرفتم و بهش قول دادم که بهش زنگ بزنیم.
ً حالا چشم به راهه که باهاش حرف بزنی!»
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃
#جان_شیعه_اهل_سنت
فصل چهارم
پارت ۳۲۰
نویسنده:فاطمه ولی نژاد
به قدری دلتنگ صدای
مهربانش شده بودم که با انگشتان لرزانم موبایل را برداشتم و باز ترسیدم
ِ که با دل نگرانی رو به عبدالله کردم:«دعا کن از صدام چیزی نفهمه!»
و عبدالله
مطمئن نبود مجید از حال و هوایم به شک نیفتد که سرش را پایین انداخت و زیر لب شماره بیمارستان و داخلی اتاق مجید را زمزمه کرد.
شماره ها را تک تک
میگرفتم و قلبم سخت به تپش افتاده بود که لحن گرم مجید در گوشم نشست: «بله؟»
صدایش به سختی بالا می آمد و در نهایت ضعف میلرزید که پیش از
آنکه جوابش را بدهم، بغض گلویم را گرفت، ولی همین آهنگ شکسته
صدایش هم غنیمتی شیرین بود تا به شکرانه زنده بودنش با صدایی آهسته آغاز
کنم: «سلام...»
و با شنیدن صدایم چه حالی شد که تارهای صوتی صدایش زیر
ضرب سرانگشت احساس پاره شد و گوش جانم را نوازش داد:
«سلام الهه! حالت خوبه؟»
عبدالله از روی صندلی بلند شد و با قدمهایی سنگین
از اتاق بیرون رفت تا راحت تر صحبت کنم و من قفسه سینه ام از حجم بغض به
تنگ آمده و باز مقاومت میکردم که به شیرینی پاسخ دادم:«من خوبم! تو
چطوری؟ خیلی درد داری؟»
به آرامی خندید و به گمانم به همین خنده، درد در
بدنش پیچید که برای چند لحظه ساکت شد و بعد با صدایی که از شدت درد
بُریده بالا میآمد، جواب داد:«منم خوبم، با تو که حرف میزنم هیچ دردی ندارم.
ِدرد من فقط نگرانی برای تو و اون فسقلیه! شما که خوب باشید، منم خوبم!» و چه
حرفی زد که قلبم از زخم جدایی حوریه شکاف خورد و چقدر خدا خدا میکردم
که بوی خون این قلب زخمی در صدایم نپیچد و باز با متانت جوابش را بدهم:«منم وقتی صدای تو رو میشنوم آروم میشم...»
و ترسیدم کلامی بیشتر بگویم و از
سوز صدایم به آتش سینه ام پی ببرد که سا کت شدم تا او شروع کند:«الهه جان!
شرمندم! بازم به خاطر من اذیت شدی! اگه یخورده بیشتر حواسم رو جمع کرده
بودم، شاید اینجوری نمی ِ شد!»
از درد دل مردانه اش، چهارچوب بدنم به لرزه افتاده
و سراپای وجودم از غصه میسوخت که اگر همه سرمایه زندگیمان از دست رفته
و او خودش را سرزنش میکرد، من پاره تنم را از دست داده بودم که همچنانکه
به آهنگ دلنشین صدایش دل سپرده بودم، بیصدا گریه میکردم تا باز هم برایم
بنوازد:«ولی نمیذارم تاوان اشتباه منو شما بدین! از هر جا شده قرض میکنم و پول
پیش خونه رو جور میکنم. هر طور شده یه خونه خوب براتون تهیه میکنم. تو فقط غصه نخور!»
و شاید نفسهای خیسم را از پشت تلفن میشنید که او هم شیشه صدایش از بارش گریه نَم زد و با لحنی که از سوختن زخمهایش هر لحظه بیشتر
میلرزید، تمنا کرد:« الهه جان! آروم باش! اگه غصو بخوری،
حوریه هم غصه میخوره! به ماه دیگه فکر کن که حوریه به دنیا میاد! پس به خاطر
حوریه آروم باش!»
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💠 آیت اله بهجت :
🌼 مگر پـ💵ـول نمیخوای_⁉️
🍃 مگر شغل ومقام و...نمیخوای_⁉️
🌺 مگر دنیانمیخوای_⁉️
🍃 مگر آخرت نمیخوای_⁉️
💎 *نــ📿ـمازشب بخون* *برادروخواهر گلم*
🔮 _گوی سبقت را نمازشب خوانها ربودند_❗️
😔✋🏼
🤲 در همه مواقع بالاخص *در نماز شب هاتون*
*برای یه آقایی که*
*شب تا صبح به خاطر*
*گناه های ما گریه میکنه*
*خیلی دعا کنید* 😓
😒 *آخـــــــہ*
*خیـــ➋➍➊➊ـــلی تنهاست*😭
📿 اللهم عجل لولیک الفرج 📿
🌻 ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مولای غریبم💫🌸🌿
باز هم شب شده
و این دل من غَم دارد
بینگلها همگی عِطر تو را ڪمدارد
ڪاش بودے ڪه
نلرزد دلم از تنهایی
بی تو بسیار دلم غصه و ماتم دارد.
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
#باامامزمانعجحرفبزنید📿
#نمازشبحتمابخونید🤲🏻
#وضوبگیرید💞
#التماس_دعای_فرج
#پایان_فعالیت_امروزمون✋🏻
🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
🍃🍂🌷🍃🍂🌷🍃🍂🌷
🌸✨ مطابق #محاسبات_نجومی
🌹یکشنبه
🔹26 اردیبهشت1400
🔸️ 16 مه 2021
🔹️ 4 شوال 1442
🌹این یکشنبه قمر در برج سرطان واقع است.
💚 روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به حضرت امیر المومنین علی ع و حضرت زهرا س میباشد.
📖سوره بعد از نماز صبح ۱۰ بار سوره قدر، ۱۱بار سوره مبارکه توحیدو سوره یس
📖بعد از نماز ظهر سوره نبأ
📖بعد از نماز عصر سوره والعصر
📖بعد از نماز مغرب حشر
📖بعد از نماز عشا واقعه
📜زیارت های امروز :
زیارت حضرت امیر المومنین علی ع و حضرت زهرا س میباشد.
💎نمازها:
حضرت امیر المومنین علی ع و حضرت زهرا س و نماز یکشنبه ذی القعده میباشد.
💠صلوات ها:
حضرت امیر المومنین علی ع و حضرت زهرا س میباشد.
📖سوره طه و مزمل جهت محبت اعضای خانواده قرائت شود..
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی
🌸روز مبارک و شایسته ای برای امور زیر است
🔹️ خواستگاری ، عقد ، ازدواج .
🔹️ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن .
🔹️ تجارت و داد و ستد .
🔹️ صید و دام گذاری .
🔹️ وسیله سواری خریدن .
🔹️ و صلح و آشتی دادن خوب است .
👶🏻 زایمان خوب و نوزادش صالح و مبارک و محبوب خواهد شد .ان شاءالله
🚙 مسافرت : خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد .
🌸 این یکشنبه روز بسیار خوبی است کلا برای انجام هر کاری خوب است. بویژه امور زیر
🍃 لباس نو پوشیدن .
🍃 امور زراعی و کشاورزی .
🍃 ایجاد کانال .
🍃 بذر افشانی .
🍃 درختکاری .
🍃 حمام رفتن .
🍃و سر تراشیدن نیک است .
✂️ طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث غم و اندوه است .
💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری، باعث درد در سر می شود .
😴خوابی که شب ” دوشنبه ” دیده شود طبق آیه ی 5 سوره مبارکه ” مائده ” است .
الیوم احل لکم الطیبات …..
و چنین استفاده میشود که منفعتی به خواب بیننده برسد و یا به شکل دیگری خوشحال شود . ان شاءالله
💅🏻یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
📿 وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب
📿 ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال و الاکرام ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه یافتاح (موجب فتح و نصرت یافتن میگردد)
📚منابع
📕حلیة المتقین
📗مجموعه تقویم های نجومی معتبر
📘مفاتیح الجنان
📒بحارالانوار
📔سایت ژئو فیزیک دانشگاه تهران
📓 مصابیح الجنان
📕تقویم نجومي اسلامی
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
﷽❣#سلامامامزمانم❣﷽
خوشا صبحی که خیرَش را تو باشی
ردیفِ نابِ شعرش را تو باشی
خوشا روزی که تا وقتِ غروبش
دعایِ خوب و ذکرش را تو باشی ...
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
☀️#نسیم_حدیث ☀️
💎 امیرالمومنین امام علی علیه السلام میفرمایند:
اجرشهید بیشتر از کسی نیست که قدرت گناه دارد اما عفت می ورزد!
📚 نهج البلاغه/ حکمت۴۷۴
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیلیپ بسیار دیدنی
به کوری چشم دشمنان....🍃🌿💞
#ویژه_دانلود
#حتما_ببینید
#نشر_حداکثری
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
📚#یک_داستان_یک_پند
روزی جوانی از پدرش پرسید معنی حمد چیست؟ پدرش گفت: پسرم، گمان کن در شهر میروی و سلطان تو را میبیند
و سلطان بدون اینکه به او چیزی ببخشی، وزیر را صدا کرده و به تو کیسهای طلا میبخشد. آیا تو از وزیر تشکر میکنی یا سلطان؟؟
پسر گفت: از سلطان. پدر گفت: معنی شکر هم این است که بدانی هر نعمتی که وجود دارد از سلطان (خدا) است.
اگر کسی به تو نیکی میکند او وزیر است و این نیکی به امر خدا است.
پس او لایق همه حمدها است.
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اقتصادمقاومتی
طنز😂🍃🌷
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
چشم#مردمیدان به میدان داری ماست
#دولتجوانانقلابی
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
.....:
عملکردبعضیازانقلابیاتواینروزایحساس ،
منویادخطبھامامعلی(؏)میندازھ :
آنھادرباطلخودمتحدند
وشمادرحقتانپراکندھ…!
#انتخابات🚶🏻♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 این همه شوق واسه
هیچ کاره بودن عجیبهههههه!!!!! 🤔🤔😂😂
#تلنگر
هر وقت که فڪر می ڪنی هیچ #نعمتی نداری در #زندگی ات که به خاطر آن #شکرگزاری کنی☹️
کافیه دستت را بگذاری روی سینه سمت چپت صدای ضربان #قلبت را بشنوی.😍
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
#دماذانی
اذان✨
چہضࢪبآهنگ 🎶ِ
قشنگےاست
مےگوید
خداهمیننزدیڪیست ♥️
گوش👂🏻کن
🍃 «اللهاکبر»🍃
#حیعلیصلاة
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
#سوادرسانهای
داستان آبشار جاذبه درباره دو خواهر و برادر دوقلو به نام دیپر «Dipper» و میبل «Mabel» است که تصمیم گرفتهاند برای گذراندان تابستان ۱۲ سالگیشان به نزد عموی خود استن بروند. استن خانه خودش را به یک مکان توریستی پر از موجودات عجیب دست ساز تبدیل کرده است و هر روز با گذاشتن تورهای مختلف برای مردم پول روزانه خود را در میآورد.
در جای جای این انیمیشن که ساخت شرکت دیزنی هم هست نمادهای فراماسونری و ایلومیناتی به چشم میخورد
#سوادرسانهای
ادامه دارد.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫🌷🍃🌱🌹
دخترحیدرباش،ولیمردانھ
زینب،بنت الحیدر🌷🍃💞
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ استاد #رائفی_پور
📝خانه عنکبوت
معضلات امنیتی اسرائیل
قسمت پنجم
🔺 اختلافات مذهبی، نژادی، فرهنگی
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
چگونه اخبارجعلی را ازاخبار حقیقی تشخیص دهیم؟؟؟
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem