5.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روشنگری
#استادرائفیپور
📝 ویژگی های یک کاندیدای خوب
کاندیدای خوب باید#کماندو باشد
اگر خودتون نمیتونید رأی بدید این کلیپ رو به افراد خانواده ودیگران برسانید....
#انتخابات
#حضور_حداکثری
#دولت_انقلابی
🌸🍃اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم🌿🌺
🌸اللهم عجل لولیک الفرج❣🍃
#دختران_حاج_قاسم
#فداییان_رهبریم♥️✋🏻
💌دُخْتَرٰآنِْ حٰآجْ قْآسِــــــمْ💌↶
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
☆بنت المهدی :
🌸 مدد الهی برای اهل ایمان 🌸
إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُرْدِفِينَ
(به یاد آرید) هنگامی که استغاثه و زاری به پروردگار خود میکردید، پس دعای شما را اجابت کرد که من سپاهی منظم از هزار فرشته به مدد شما میفرستم.
پیام های آیه
1- نعمتها و امدادهاى الهى را در روزهاى سخت را فراموش نكنيم، چرا كه ياد نعمتهاى الهى، روحيّهى شكر و شجاعت را در انسان بالا مىبرد. «إِذْ»
2- خداوند، بدون دعا هم مىتواند عطا كند، ولى دعا، يكى از راههاى تربيت الهى است. «إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ»
3- دعا همراه با حضور در جبهه مؤثّر است و دعاى رزمندگان مستجاب مىشود.
تَسْتَغِيثُونَ ... فَاسْتَجابَ
4- دعا، كليد استجابت است. تَسْتَغِيثُونَ ... فَاسْتَجابَ
5- فرشتگان، گاهى در زندگى انسانها تأثيرگذار و مؤثّرند. «مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ»
6- امدادهاى غيبى وقتى تحقّق پيدا مىكند كه آنچه را خداوند در ظاهر به ما داده است، به كار گرفته باشيم.
«مُمِدُّكُمْ»
#انتخابات
#انتخابات_1400
#حب_الحسین_یجمعنا
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🌿😎•
#کلام_دلبر
مسلماًامنیٺڪشور
مصونیٺڪشور
پیشرفٺڪشور
بــاحضـورهمگانۍ
وحـداڪثرۍمردم
افـزایشخواهدڪرد
#انتخابات
#حضور_حداکثری
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
5.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کسانیکه 8 سال تموم یه گسل بزرگ بین مردم و حاکمیت ایجاد کردن الان دغدغهی مشارکت مردم در #انتخابات رو دارن!
کسایی که ذرهای دغدغهی معیشت مردم رو نداشتن و ندارن!
ته دغدغشون پینگیل بوده و بس!
البته مردم خودشون اون پلی که باید روی این گسل زده بشه رو میزنن وسیاهی به ذغال میمونه!
✍️ صمصام
#انتخابات
#انتخابات_1400
#حب_الحسین_یجمعنا
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حُبُّ الْحُسِیْن یَجمَعُنا
مثل اربعین
مثل تشییع جنازه حاج قاسم
مثل راهپیمایی های 40ساله مون
مثل تمام یوم الله های انقلاب
28 خرداد انقلاب دیگه ای رقم میزنیم.
الله اکبر
الله اکبر
الله اکبر
#انتخابات
#انتخابات_1400
#حب_الحسین_یجمعنا
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
قلبم اینجاست
وتمام ضربانش آنجا
حُبُّ الْحُسِیْن یَجمَعُنا
#انتخابات
#حب_الحسین_یجمعنا
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
#توییت
استاد #رائفی_پور
✍ رَبی چایم کانِوسکی خاخام اعظم ارتدوکس اسرائیلی که پیش از این صراحتاً خود را مرتبط با مسیح دانسته بود، دولت نتانیاهو را آخرین دولت یهودیان پیش از ظهور مسیح (مشایاح) دانست!
چشم از #بيت_المقدس برندارید
قضيه فلسطين كليد رمزآلود گشوده شدن درهای فرج به روی امت اسلام است.
#معبد_سوم
#انتخابات
#ظهور_نزدیک_است
http://eitaa.com/Maktab_haj_Gasem
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃
#جان_شیعه_اهل_سنت
فصل چهارم
پارت ۳۸۲
نویسنده:فاطمه ولی نژاد
حالا بیش از یک ماه بود که بر خوان نعمت پروردگارمان، در خانه مرحمتی آسید احمدو زیر پر و بال
محبتهای مامان خدیجه، آنچنان خوش بودیم که جای
جراحتهای جانمان هم التیام یافته و دیگر در قلبمان اثری از غم نبود.
نفس بلندی کشیدم و رو به مجید گفتم:«مجید! تا حالا تو زندگیم انقدر شاد و سر
حال
نبودم!»
صورتش دوباره به خنده ای لبریز متانت گشوده شد و جواب داد:«منم
همینطور! این روزها بهترین روزهای زندگیمونه!»
و خدا میخواست نعمتش را بر
ما تمام کند که حالا با رسیدن ششم تیر ماه، حقوق معوقه اردیبهشت ماه پالایشگاه
هم به حساب مجید واریز شده و توانسته بود تمام قرض آسید احمد را دو دستی
تقدیمش کند.
چند روزی هم میشد که حقوق کار در دفتر مسجد را هم گرفته بودتا بتوانیم از این به بعد خرج زندگیمان را خودمان بدهیم و به همین بهانه، دیگر
باری هم بر دوش غرور مردانه اش نبود و حسابی احساس رضایت میکرد.
حقوق
کار در دفتر مسجد چندان زیاد نبود، ولی میتوانست کفاف یک زندگی ساده را
بدهد، به خصوص که آسید احمد همچنان حواسش به ما بود و هر از گاهی چه
خودش چه مامان خدیجه، برای ما میوه نوبرانه یا وسیله مورد نیازی می آوردند و
خیلی اوقات ما را میهمان سفره با برکتشان میکردند تا کمتر تحت فشار خرج
زندگی با این حقوق اندک قرار بگیریم. مجید کار خودش در پالایشگاه را بیشتر
می پسندید و حقوق بهتری هم میگرفت، ولی از همین کار ساده در مسجد هم
راضی بود و خدا را شکر میکرد.
با دست راستش هنوز نمیتوانست کار زیادی
انجام دهد و دیروز دکتر پس از معاینه، وعده داده بود که شاید تا یکی دو ماه دیگر
وضعیتش بهتر شده و بتواند به سر کارش در پالایشگاه بازگردد.
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃
🍃💞🍃💞🍃💞🍃
💞🍃💞🍃💞🍃
#جان_شیعه_اهل_سنت
فصل چهارم
پارت ۳۸۳
نویسنده:فاطمه ولی نژاد
خورشید مثل اینکه از یک روز آتش باری بر سر
بندر خسته شده باشد،روی
بستر آبی دریا دراز کشیده و کم کم میخواست بخوابد که نیمی از چشمانش به
زیر دریا رفته و با نیم دیگری از نگاه داغ و پر حرارتش همچنان برای کودکانی که
در ساحل میدویدند و بازی میکردند، دست تکان میداد که من و مجید هم از
روی نیمکت بلند شدیم تا با این غروب زیبا خداحافظی کرده و راهی خانه شویم،
ولی دلمان نمی آمد از این صحنه رؤیایی دل بکنیم که به جای مسیر منتهی به
خیابان، به سمت دریا رفتیم و درست جایی که امواج بر روی ساحل میخزیدند
و باز عقب میکشیدند، برای لحظاتی به تماشای غروب پر ناز و کرشمه خورشید
ایستادیم.
شانه به شانه هم، رو به دریا ایستاده و در دل وزش باد خوش بوی جنوب،
چشم به افق سرخ خلیج فارس سپرده و به قدری دل از دست داده بودیم که بوسه
نرم آب بر قدمهایمان را حس نمیکردیم تا لحظه ای که احساس کردم مچ پایم در
آب فرو رفت که خودم را عقب کشیدم و با صدایی هیجان زده، مجید را صدا زدم:«وای مجید! خیس شدم!»
موج آخری حسابی شیطنت کرده و قدمهایمان را تا
مچ پا در آب فرو برده بود، ولی مجید که جوراب به پایش نبود، خیسی آب را از زیردمپایی های لاانگشتی اش به خوبی حس کرده و به روی خودش نیاورده بود که به
آرامی خندید و گفت:«حالا خوبه بندری هستی و انقدر از آب میترسی!»
ابرو در
هم کشیدم و همانطور که پاهایم را تکان میدادم تا آب دمپایی هایم خارج شود،
با لحنی کودکانه گلایه کردم:«نمیترسم! میخواستم برم مسجد! حالا جورابم
خیس شد!»
و دیگر خیسی جوراب از یادم رفت و هر دو به همدیگر خیره شدیم
که با آمدن نام مسجد، هر دو به یاد یک موضوع افتاده و من زودتر به زبان آمدم: «حالا چی کار کنیم؟!»
و مجید دقیقا
ً میدانست چه میگویم که با خونسردی پاسخ داد:«خب میریم همین مسجد اهل سنت که اونطرف خیابونه!»
ولی من
از روزی که به خانه آسید احمد آمده بودم، نمازهایم را در خانه خوانده یا به همراه
مامان خدیجه به مسجد شیعیان محله رفته و به امامت آسید احمد اقامه کرده
بودم.
💞🍃💞🍃💞🍃💞🍃