#دلنوشته_رمضان
سحر چهارم ...
✏️ چهار سحر گذشت و ما، باز هم بی تو شب زنده داری می کنیم..
میبینی.. ؛
درد یتیمی،، به قلبمان هییییچ تلنگری نزده....
و دربدری های صبح و شبت، یک ساعت نیز،، از آرامشمان را سلب نکرده است!!!
❄️می بینی؛
به نمازی دلخوش کردیم و روزه ای..
درییییغ که اگر دستمان به تو نرسد،، هیچ عبادتی، راهمان را به بهشت باز نکرده است!!!!
دریغ که اگر درد نداشتنت، به استخوانمان نرسد ، نه نمازمان پروازمان می دهد، و نه روزه های روزهای تابستانی مان!
❄️یوسف...
قصه ی غصه های تو را، هزااار بار شنیدیم و یک بار هم زلیخایی زار نزدیم..
میبینی.. ؛
هنوز، زنجیرهای زمین، در قلبمان، از تو محبوب ترند!
❄️سحر است... دعا میکنی.. می دانم..
دعا کن، قلبمان برایت درد بگیرد!!!
دعا کن ...دستهایمان، از قنوت گرفتن برای تو ، درد بگیرند!!!
دعا کن ... دعایمان، بوی درد بگیرد..
درد انتظار....
درد عاشقی...
درد دویدن برای لحظه درآغوش کشیدنت...
فقط همیییییین درد؛ درمان همه دردهای ماست!
✏️سحر چهارم را... بدنبال درد انتظار، قنوت گرفته ايم !
ما دعا میکنیم... آمینش با تووووو....
#امام_زمان
#ماه_رمضان
#رمضان_مهدوی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#دلنوشته_رمضان
سحر یازدهم
✍ کویری بودم تشنه
که بارش باران نگاه تو، سیرابم کرد
❄️ جنس نگاه تو، از جنس سحرهای رمضان است ... #یوسف
من، اولین نگاه تو را، در رمضانی بی نظیر، پیدا کرده ام
❄️نميدانم میان تو و لیله القدر.. چه سری هست ..؟؟ که هر آنچه را، تو نگاه میکنی.. لیله القدر، بر قيمتش می افزاید
راز میان شما هر چه هست، باشد!!!
من دلخوشم به تو... که همین حوالی نفس می کشی... و سیاهی قلب هايمان، نگاهت را از ما، ساقط نمی کند
❣فقط ط ط
یک درد می ماند...که سالهاست، در کنار اطمینان قلبهایمان، خودنمایی می کند
"نداشتنت" درد بی درمانی است..؛#یوسف
و اين درد را تنها کسی لمس می کند، که یکبار حرارت آغوش تو، مستش کرده باشد
❄️یقین دارم..؛
بی تو ماندن محال است
بی تو رسیدن محال است
بی تو نفس کشیدن محال است
اما من همچنان بدون تو، زنده ام!!!
❄️تا آمدن تو فقط یک #قدم راه مانده است
من باید #قدم بردارم
تا تو را #پیدا کنم
❣درد نداشتنت با نسخه زیر درمان میشود
راکد نباش!!!
بی خیال نباش!!
ساکن نباش!!!
برو می یابی اش
✍ و من باید، این رمضان بسویت قدم بردارم
برای قدم هايم، امن یجیب بخوان
#امام_زمان
#ماه_رمضان
#رمضان_مهدوی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#دلنوشته_رمضان
سحر چهاردهم.....
✍ فقط یک سحر مانده، تا رمضان، قرص قمرش را رونمايي کند...
نیمی از ماه را در انتظار تجلی "کرامتت"، لحظه شماری کرده ايم...
و تنها...
یک سحر، تا پایان انتظار مان، باقی مانده است...
❄️چه سری است ، دلبرم...؟
که درست در همان ثانیه ای که قرص رمضان، کامل میشود... زمین آیینه کرامت تو را رو میکند ...
❄️سفره داری...خصلت رمضان است...
و تو همه این سفره داری ات، را یکجا در سینه پسر فاطمه، جای داده ای...
مگر ميشود، مولود نیمه رمضان بود.... پسر ابرمرد آسمان، و شیرزن زمین، بود،
اما...
کریم ترین انسان زمین نبود...؟
❣به چشمان عاشق کش تو قسم....من یقین دارم...؛
روبروی نام "کریم " ات آیینه گرفته ای...تا مجتبی را برای اهل زمین ، خلق کرده ای...
❄️قنوت چهاردهم سجاده عاشقی ام...
اوج می گیرد به نام نامی کرامتت...
دلبرم....
سهمی از کرامتت را در وجود من نیز، جای میدهی...؟؟؟
❄️این سحر...
انقدر.. تو را تکرار میکنم... ؛
تا آیینه داری نام "کریم" ات را، به قلب من نیز، هدیه کنی...
آیا میشود، مرا به خودت شبیه کنی...؟؟
یا کریم.....یا کریم.... یا کریم....
#امام_زمان
#ماه_رمضان
#رمضان_مهدوی
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#دلنوشته_رمضان
سحر شانزدهم...
✍ رمضان، به پیچ نهایی اش، نزدیک می شود....
و لحظه های قدر از راه می رسند...
شب های قدر، فرصت میوه چینی اند...
و ما...
برداشت می کنیم، همه آنچه را که یکسال در زمین قلبمان، کاشته ايم، ...
❄️عمر یکساله ام را که برانداز میکنم، هیییچ نقطه ی روشنی، برای دریافت کرامتت نمی بینم...
اما...
مهربانی یکساله تو را، که مرور می کنم..؛ دلم به لیلةالقدر این رمضان نیز، قرص می شود...
❣سالهاست که رسم میان من و تو، همین بوده است... ؛
من... یکسال...را خراب کرده ام...
و تو....سال بعد... را به نیکوترین تقدیر، نوشته ای...
چه رازی است میان تو و اسم "رحمانت"..
که از هر چه بگذری، مهر پاشیدن بر بندگانت را، رها نمی کنی...؟
❄️سیاه دل تر از همیشه...
و شکسته تر از هر سال...
چشم براه لیلةالقدرت نشسته ام....
اما...یقین دارم... ؛
که سهم عظیمی از "ع ش ق" را برایم، کنار گذاشته ای...
❄️من، بی تو، تمام می شوم...؛ دلبرم....
دفتر تقدیرم را، از هر چه خالی می کنی، خیالی نیست....
اما.... تقدیر مرا، از لمس وجودت...خالی مکن...
من...بدون تو.... یعنی...؛ تماااام
تو..تنها ثروت قابل شمارش منی...خدا
و من...
به انتظار سهم بیشتری از تو، گوشه سفره رمضانت را، رها نکرده ام....
❣رحمان...مگر جز مهر ... می داند...؟
لیلةالقدر مرا، به طوفانی از مهرت...تکان بده....
یا رحمان....یا رحمان... یا رحمان
#دلنوشته_رمضان
سحر هجدهم...
✍ و.....
امشب "دردناک ترین" ساعات این ضیافت است...
❄️آسمان و زمین، عجیییب بوی درد گرفته اند...
میدانی.... ؛
شق القمری در کوفه، درپيش است...
که بر غربت هزار ساله تو، تلنبار شده است...
❄️بی قراری، جان مرا به آتش کشانده است...
حصن حصین زمین، آماده پرواز می شود...
و این اولین بار است که شیعه، درد یتیمی را به جان خویش، می خرد..
❄️یوسفم...
این روز ها، استخوان سوزند...
اما، تصور دردهای فردا...امانمان را بریده اند...
❣علی..... با همه هیبتی که آسمان را به تعظیم واداشته است... به محرابی میرود، که قرار است.. ماه را در آن بشکافند...
وااای... که درد این ثانیه ها...پای قلمم را لنگ می کند...
❄️یوسفم...
من نخستین بار، بوی درد را از مشام رمضان، ادراک کرده ام....
علی... همه پناه من... و همه پناه اهل زمین و آسمان است...
من بی علی... هزاااااااااااار بار، یتیمی را تجربه کرده ام...
❄️فاجعه ایست رمضان های بدون تو...
نميدانیم... بر کدامین درد، شکیبایی پیشه کنیم...؟
بر هیبت آنکس، که از دست میدهیم...
یا بر غربت آنکس که بدستش نمی آوریم...
❄️تو بگو یوسفم....
شیعه... چند سال دیگر، به تحمل این درد، محکوم است؟
❣لیلةالقدر در پیش است...
و... من..
فقط یک نشانی از پیراهنت، می خواهم..
تقدیر مرا، به همین یک نشانه... زیبا کن...
#امام_زمان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#دلنوشته_رمضان
🌸سحر بیست و چهارم...
✍ به خط پایان، ڪه نزدیک مے شویم؛
تعارضے عظیـم، قلبمان را گرفتار مے ڪنـــد؛
"شــوقِ" تجربه قنوت هايي ڪه هر ڪدامشان سفرے بلند، به آسمان تو را رقم مے زنــــد،
یـــــا....
"غــــمِ" از دست دادن سحر هايي ڪه، بے نظیرترين فرصتهاے هم آغوشے با تـو بوده اند❗️
❄️دلــم برایت تنــگ مے شود.... خدا
براے لحظه هايي ڪه هیـــچ صدایے، جز نجواے دعاے سحر، از خانه هاے اهل زمین، بالا نمے رفت.
براے لحظه هايي ڪه چراغ هاے روشن خانه هاے همسایه، شوق بیدار ماندن را در دلم، بیشتر مے ڪرد.
براے لحظه هايي ڪه، با هر ڪدام از نامهاے تو، قنوت مے گرفتم و با تڪرار مڪررشان، بوسه هاے مداوم تو را احساس مے ڪردم.
❄️دلم برایت تنگ مے شود خدا...
تـــو، همان لذت شیرین لحظه افطارم بوده اے، ڪه در اولین جرعه آب، تجربه اش مے ڪردم.
تـــو... همان احساس خالے شدنم، در لابلاي العفو هاے شبانه ام بودی...که تمام جان مرا، با آرامشے عظیم، احاطه مے ڪردی.
دلــ💞ـم برایت تنگ مے شود... خدا
نميدانم تا رمضان دیگر... چه برایم مقدر ڪرده ای؟
امــــا...
بگــذار، سهم من از این رمضان، همین سجاده خیسے باشد، ڪه در همه طول سال، نمناک باقے بماند.
بگذار...تمام اِرثیه ام از سحر هایش، همین قنوت هایے باشد، ڪه تا رمضان دیگـــر، حتے یک سحر نیز، از ادراڪــش، جا نمانم.
بگـــذار...خالی شدنم را تا رمضان دیگر، به ڪوله بارے سیاه تبدیل نڪنم.
❄️تصور جمع شدنِ سفره ات، دلم را مے لرزاند.
رمضان مے رود ...
و....مــــن مے مانم... و یک دنیاے شلوغ.
می ترسم... دوباره دستان تو را در شلوغ_بازار دنیا گم ڪنم.
کاش همیشه با تو بمانم
#دلنوشته_رمضان
🌸سحر بیست و ششم...
✍ دیگر سحرهاے آخــر است.
و مـــا...
همچنان سهام دارِ دردهاے ناتمام شماییم؛مهربانم.
امـــا،
این آوارگے را به هزار عافیت دیگر نمے دهیم!
❄️فرزند شما بودن، هزینه میخواهد.
و مــا...
براے چنین عظمتے، هر هزینه اے را به جان مے خریم.
❄️تمام عزت مان این است ڪه، شریک درد شماییم.
اینڪه؛ ما را در جامه مِشڪے تان شریک مے ڪنید.
اینڪه ؛ جرعه اے از دردتان را به جانمان میندازید.
اینڪه؛ از غربتتان، به ما نیز سهمے داده اید.
اینڪه؛ بے شما زیستن برایمان محال است.
اینڪه؛ بے شما مُـردن برایمان محال است.
اینڪه؛ وقتے دستمان از لابلاے انگشتانتان رها میشود، دیگر اثرے از شادے در رخسارمان نمے ماند!
❄️اینڪه؛ درد خانواده شما، جانمان را به آتش ڪشیده است!
و این؛
شرح حال یک درد مبارک است؛ درد
عاشـ❤️ـقی
❄️هزار الحمدلله، ڪه عاشقمان ڪرده اید!
هزار الحمدلله ڪه در دل سیاهمان تجلے ڪرده اید!
و اینگونه بود ڪه ما قیمت گرفتیم!
و اینگونه بود ڪه ما عزت گرفتیم!
❄️الحمدلله ڪه چشمان ما را براے چشم انتظارے، برگزیده اید.
الحمدلله ڪه دل ما را، براے خون جگرے، انتخاب ڪرده اید.
الحمدلله ڪه دستان ما را، براے التماس حضورت، فراخوان ڪرده اید.
الحمدلله،حضرت یوسف زهرا، ڪه هنوز زلیخا نشده، ازدردتان به ما خورانده اید.
❄️هزار سال دیگر هم ڪه طول بڪشد، ما منتظرت میمانیم.
اصلاً ڪارِ دیگرے در زمین نداریم.
منتظر ملاقات چشمان دلبرت میمانیم.
منتظر آغوشت گرمت.
منتظر شنیدن صداے مهربانت
❣مــــا.... منتظـــرت میمانیـــم!
#امام_زمان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#دلنوشته_رمضان
سحر یازدهم
✍ کویری بودم تشنه
که بارش باران نگاه تو، سیرابم کرد
❄️ جنس نگاه تو، از جنس سحرهای رمضان است ... یوسف
من، اولین نگاه تو را، در رمضانی بی نظیر، پیدا کرده ام
❄️نميدانم میان تو و لیله القدر.. چه سری هست ..؟؟ که هر آنچه را، تو نگاه میکنی.. لیله القدر، بر قيمتش می افزاید
راز میان شما هر چه هست، باشد!!!
من دلخوشم به تو... که همین حوالی نفس می کشی... و سیاهی قلب هايمان، نگاهت را از ما، ساقط نمی کند
❣فقط ط ط
یک درد می ماند...که سالهاست، در کنار اطمینان قلبهایمان، خودنمایی می کند
"نداشتنت" درد بی درمانی است..؛یوسف
و اين درد را تنها کسی لمس می کند، که یکبار حرارت آغوش تو، مستش کرده باشد
❄️یقین دارم..؛
بی تو ماندن محال است
بی تو رسیدن محال است
بی تو نفس کشیدن محال است
اما من همچنان بدون تو، زنده ام!!!
❄️تا آمدن تو فقط یک قدم راه مانده است
من باید قدم بردارم
تا تو را پیدا کنم
❣درد نداشتنت با نسخه زیر درمان میشود
راکد نباش!!!
بی خیال نباش!!
ساکن نباش!!!
برو می یابی اش
✍ و من باید، این رمضان بسویت قدم بردارم
برای قدم هايم، امن یجیب بخوان
#امام_زمان
#ماه_رمضان
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#دلنوشته_رمضان
سحر چهاردهم.....
✍ فقط یک سحر مانده، تا رمضان، قرص قمرش را رونمايي کند...
نیمی از ماه را در انتظار تجلی "کرامتت"، لحظه شماری کرده ايم...
و تنها...
یک سحر، تا پایان انتظار مان، باقی مانده است...
❄️چه سری است ، دلبرم...؟
که درست در همان ثانیه ای که قرص رمضان، کامل میشود... زمین آیینه کرامت تو را رو میکند ...
❄️سفره داری...خصلت رمضان است...
و تو همه این سفره داری ات، را یکجا در سینه پسر فاطمه، جای داده ای...
مگر ميشود، مولود نیمه رمضان بود.... پسر ابرمرد آسمان، و شیرزن زمین، بود،
اما...
کریم ترین انسان زمین نبود...؟
❣به چشمان عاشق کش تو قسم....من یقین دارم...؛
روبروی نام "کریم " ات آیینه گرفته ای...تا مجتبی را برای اهل زمین ، خلق کرده ای...
❄️قنوت چهاردهم سجاده عاشقی ام...
اوج می گیرد به نام نامی کرامتت...
دلبرم....
سهمی از کرامتت را در وجود من نیز، جای میدهی...؟؟؟
❄️این سحر...
انقدر.. تو را تکرار میکنم... ؛
تا آیینه داری نام "کریم" ات را، به قلب من نیز، هدیه کنی...
آیا میشود، مرا به خودت شبیه کنی...؟؟
یا کریم.....یا کریم.... یا کریم....
#امام_زمان
#ماه_رمضان
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#دلنوشته_رمضان
سحر شانزدهم...
✍ رمضان، به پیچ نهایی اش، نزدیک می شود....
و لحظه های قدر از راه می رسند...
شب های قدر، فرصت میوه چینی اند...
و ما...
برداشت می کنیم، همه آنچه را که یکسال در زمین قلبمان، کاشته ايم، ...
❄️عمر یکساله ام را که برانداز میکنم، هیییچ نقطه ی روشنی، برای دریافت کرامتت نمی بینم...
اما...
مهربانی یکساله تو را، که مرور می کنم..؛ دلم به لیلةالقدر این رمضان نیز، قرص می شود...
❣سالهاست که رسم میان من و تو، همین بوده است... ؛
من... یکسال...را خراب کرده ام...
و تو....سال بعد... را به نیکوترین تقدیر، نوشته ای...
چه رازی است میان تو و اسم "رحمانت"..
که از هر چه بگذری، مهر پاشیدن بر بندگانت را، رها نمی کنی...؟
❄️سیاه دل تر از همیشه...
و شکسته تر از هر سال...
چشم براه لیلةالقدرت نشسته ام....
اما...یقین دارم... ؛
که سهم عظیمی از "ع ش ق" را برایم، کنار گذاشته ای...
❄️من، بی تو، تمام می شوم...؛ دلبرم....
دفتر تقدیرم را، از هر چه خالی می کنی، خیالی نیست....
اما.... تقدیر مرا، از لمس وجودت...خالی مکن...
من...بدون تو.... یعنی...؛ تماااام
تو..تنها ثروت قابل شمارش منی...خدا
و من...
به انتظار سهم بیشتری از تو، گوشه سفره رمضانت را، رها نکرده ام....
❣رحمان...مگر جز مهر ... می داند...؟
لیلةالقدر مرا، به طوفانی از مهرت...تکان بده....
یا رحمان....یا رحمان... یا رحمان
#دلنوشته_رمضان
سحر هجدهم...
✍ و.....
امشب "دردناک ترین" ساعات این ضیافت است...
❄️آسمان و زمین، عجیییب بوی درد گرفته اند...
میدانی.... ؛
شق القمری در کوفه، درپيش است...
که بر غربت هزار ساله تو، تلنبار شده است...
❄️بی قراری، جان مرا به آتش کشانده است...
حصن حصین زمین، آماده پرواز می شود...
و این اولین بار است که شیعه، درد یتیمی را به جان خویش، می خرد..
❄️یوسفم...
این روز ها، استخوان سوزند...
اما، تصور دردهای فردا...امانمان را بریده اند...
❣علی..... با همه هیبتی که آسمان را به تعظیم واداشته است... به محرابی میرود، که قرار است.. ماه را در آن بشکافند...
وااای... که درد این ثانیه ها...پای قلمم را لنگ می کند...
❄️یوسفم...
من نخستین بار، بوی درد را از مشام رمضان، ادراک کرده ام....
علی... همه پناه من... و همه پناه اهل زمین و آسمان است...
من بی علی... هزاااااااااااار بار، یتیمی را تجربه کرده ام...
❄️فاجعه ایست رمضان های بدون تو...
نميدانیم... بر کدامین درد، شکیبایی پیشه کنیم...؟
بر هیبت آنکس، که از دست میدهیم...
یا بر غربت آنکس که بدستش نمی آوریم...
❄️تو بگو یوسفم....
شیعه... چند سال دیگر، به تحمل این درد، محکوم است؟
❣لیلةالقدر در پیش است...
و... من..
فقط یک نشانی از پیراهنت، می خواهم..
تقدیر مرا، به همین یک نشانه... زیبا کن...
#امام_زمان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#دلنوشته_رمضان
🌸سحر بیست و ششم...
✍ دیگر سحرهاے آخــر است.
و مـــا...
همچنان سهام دارِ دردهاے ناتمام شماییم؛مهربانم.
امـــا،
این آوارگے را به هزار عافیت دیگر نمے دهیم!
❄️فرزند شما بودن، هزینه میخواهد.
و مــا...
براے چنین عظمتے، هر هزینه اے را به جان مے خریم.
❄️تمام عزت مان این است ڪه، شریک درد شماییم.
اینڪه؛ ما را در جامه مِشڪے تان شریک مے ڪنید.
اینڪه ؛ جرعه اے از دردتان را به جانمان میندازید.
اینڪه؛ از غربتتان، به ما نیز سهمے داده اید.
اینڪه؛ بے شما زیستن برایمان محال است.
اینڪه؛ بے شما مُـردن برایمان محال است.
اینڪه؛ وقتے دستمان از لابلاے انگشتانتان رها میشود، دیگر اثرے از شادے در رخسارمان نمے ماند!
❄️اینڪه؛ درد خانواده شما، جانمان را به آتش ڪشیده است!
و این؛
شرح حال یک درد مبارک است؛ درد
عاشـ❤️ـقی
❄️هزار الحمدلله، ڪه عاشقمان ڪرده اید!
هزار الحمدلله ڪه در دل سیاهمان تجلے ڪرده اید!
و اینگونه بود ڪه ما قیمت گرفتیم!
و اینگونه بود ڪه ما عزت گرفتیم!
❄️الحمدلله ڪه چشمان ما را براے چشم انتظارے، برگزیده اید.
الحمدلله ڪه دل ما را، براے خون جگرے، انتخاب ڪرده اید.
الحمدلله ڪه دستان ما را، براے التماس حضورت، فراخوان ڪرده اید.
الحمدلله،حضرت یوسف زهرا، ڪه هنوز زلیخا نشده، ازدردتان به ما خورانده اید.
❄️هزار سال دیگر هم ڪه طول بڪشد، ما منتظرت میمانیم.
اصلاً ڪارِ دیگرے در زمین نداریم.
منتظر ملاقات چشمان دلبرت میمانیم.
منتظر آغوشت گرمت.
منتظر شنیدن صداے مهربانت
❣مــــا.... منتظـــرت میمانیـــم!
#امام_زمان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج