eitaa logo
ܦ̇ܝ‌ܝ̇‌ܝ̇ߺܥ‌‌ߊ‌ܔ حߊ‌ܥܼܢ ܧߊ‌ܢܚܩܢ
407 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
5.9هزار ویدیو
49 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍄✨🍃🍄✨🍃🍄✨ ✨🍄🍃✨🍄🍃 🍃🍄✨ بین راه مغازه ی جلوی یه اسباب بازی فروشی وایستادم، ولی مغازی کناریش گل سرهای خوشگلی داشت. لحظه ای یاد موهای بافته شده سوجان افتادم و پا سمت مغازه ی کناری تند کردم . چند تایی گل سر و کش مویی و سنجاق سر برداشتم . اینها همه هدیه برای روجا بود ولی به این امید که شاید سوجان هم ازشون خوشش بیاد و به موهاش بزنه با ذوق و وسواس خاصی انتخاب کردم و به سمت خونه حاجی رفتم. به خونه که رسیدم بعد از سلام و احوالپرسی کوتاه با حاجی سراغ روجا رو گرفتم و سمت اتاقش رفتم.هرچی چشم چرخوندم دختر حاجی رو ندیدم. در زدم و گفتم:« سلام روجا خانم اجازه هست بیام تو اتاقتون؟!» صدایی نیومد ؛دوباره دو تا تَک ضربه آروم به در زدم و گفتم:«یعنی روجا خانم گل خوابیده که جواب عمو رو نمیده؟! حالا من با این کادویی که خریدم باید چیکار کنم ؟!» در آروم باز شد و دختر کوچولوی اخمو سر به پایین گفت:«سلام عمو.» روی دو زانو نشستم و گفتم:«سلاااام خوشگل خانم. اجازه میدی عموووو بیاد اتاقت؟!» از جلوی درکنار رفت،بلند شدم و وارد شدم . روی تختش نشستم؛ کادو رو سمتش گرفتم وگفتم:«این کادو واسه روجا خانومه ،دوست داری بازش کنی!؟» با همون اخم گفت:«بله عمو .» اومد و نزدیکم نشست و سریع کادو رو باز کرد . جعبه ی گل سرهارو که باز کرد چشماش خندید و یک لبخند خوشگل رو لبهاش نمایان شد. دیگه چشمهاش غم نداشت ،بلکه از خوشحالی برق میزد.با هیجان گفت:«عمووووو.. اینا همه ش مال منه؟!» دستی به موهاش کشیدم و با مهربونی گفتم :«بله عمو حالا برو یه شونه بیار من موهای قشنگتو با گل سرها خوشگل کنم.» سریع رفت و با شونه برگشت. روی زمین نشستم . جلوم با کمی فاصله پشت به من نشست... وقتی بچه بودم همیشه زن عمو موهای آیه رو شونه میکردو کلی قربون صدقش میرفت . لحظه ای یاد اون روزها تو ذهنم جون گرفت . تو عالم بچگی حسودی میکردم، دلم میخواست منم موهام بلند بود و زن عمو بدری اونارو شونه کنه و کلی قربون صدقم بره... 🍃🍄✨🍃🍄✨🍃🍄✨