eitaa logo
فرزندان حآج قٵسِـــم
476 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
5.9هزار ویدیو
49 فایل
▒هَݩــۉز هـــم بــڑﭑے شـــهـید شڍݩ ڢْࢪصت هسـت▒ 🌱ڍڷ ࢪﭑ بآیـــڍ صـﭑڢْ ڪࢪڍ🌱 به یاد سࢪدار دلــ♥️ــها•| **تبادل ادمینی نداریم** کپی آزاد با ذکر صلوات برای سلامتی وتعجیل در فرج مولا
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍄✨🍃🍄⚡️🍃🍄🍃🍄 ✨🍄🍃✨🍄🍃 🍃🍄✨ بابام هر چه تلاش کرد که جداشون کنه بی نتیجه بود. توی ضربه ای که ناخواسته اون مرد هیکلی به بابام زد بابام نقش برزمین شد... هینی کشیدم و دست نازنین رو محکم فشردم. نازنین مات صحنه ی روبه رو بود که پای بابام جدا شد وعبا و عمامه اش یه طرف افتاد. وقتی مردم اطراف برای کمک اومدن و اون دوتا رو تا حدودی جدا کردند پا تند کردم سمت بابام . اول از همه پاش رو کنارش گذاشتم و بعد دنبال عمامه ی خاکیش میگشتم که دیدم دست نازنینه، عباش رو برداشتم،خاکش،رو تکوندم و رو دوشش انداختم. نازنین خاک عمامه رو گرفته بود و با احترام داد به پدر ؛ پدرم پاش رو درست کردو با کمکم بلند شد. نازنین نزدیک گوشم آروم گفت:«پای بابات....» لبخندی زدم و گفتم:«به قول خودش یادگار جنگه.!» کم کم مردمی که اطرافمون بودن بیشتر شدن و همون موقع بود که آژیر پلیس هم به گوش رسید . آقامحمد و اون مردی که بی دلیل باعث این دعوا شده بودن راهی آگاهی شدن . نگاه نگران نازنین باعث شد ما هم پشت سرشون راه بیوفتیم ‌. ✨🍄🍃✨🍄🍃✨🍄🍃