eitaa logo
فرزندان حآج قٵسِـــم
467 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
5.9هزار ویدیو
49 فایل
▒هَݩــۉز هـــم بــڑﭑے شـــهـید شڍݩ ڢْࢪصت هسـت▒ 🌱ڍڷ ࢪﭑ بآیـــڍ صـﭑڢْ ڪࢪڍ🌱 به یاد سࢪدار دلــ♥️ــها•| **تبادل ادمینی نداریم** کپی آزاد با ذکر صلوات برای سلامتی وتعجیل در فرج مولا
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍄✨🍃🍄✨🍃🍄✨ ✨🍄🍃✨🍄🍃 🍃🍄✨ وارد فروشگاه که شدیم روجا با ذوقی به وسایل نگاه میکرد که کل حواسش رفته بود پی اسباب بازی ها... کمی، فقط کمی نزدیک تر شدم و آروم پرسیدم:«ببخشید خانم بچه یتیم هایی که امروز مهمون مهد روجا خانم هستند چند نفرند؟!» نگاه کوتاهی بهم کردو یک نگاه کشیده وغضب آلودبه سمت روجا؛ انگاری دلخور بود که گفت:«این بچه نمیتونه یه حرف رو دو دقیقه تو دلش نگه داره!» آروم گفتم:«یه راز بود که به عموش گفت، الان اشکالی داره؟! منم یتیم بزرگ شدم، اگر تو بچگی یکی یک اسباب بازی کوچیک بهم هدیه میداد خیلی خوشحال میشدم انگاری دنیارو بهم دادن. الانم دلم خواست منم یه کاری کنم اون بچه ها هم از همون لبخندهای خوشگل بشینه گوشه ی لبشون فقط همین...» سکوت کردم و سکوت کرد . ولی زیاد طول نکشید که گفت:«دوازده تا دختر و ده تا پسر. بهتره برای دخترا عروسک بگیرید، واسه پسرا هم ماشین.» تمام اون اسباب بازی هایی که دختر حاجی انتخاب کرد رو کادو پیچ کردیم و تو دوتا کیسه جدا گذاشتیم. روجا رو دیدم که به یه عروسک خیلی قشنگ داره نگاه میکنه . کنارش وایستادم، خم شدم و گفتم:«چقدر جالبه روجا خانم؛ ببین چه قدر شبیه توعه، مگه نه عمو؟!» خندید و گفت:« نه عمو؛ موهاش خیلی بلند تر از موهای منه.» بینیش رو آروم کشیدم و گفتم:«اره ولی میشه خریدش و گذاشتش تو اتاق تا تو هم موهات همین اندازه بشه ،اون موقع دیگه دقیقا شبیه تو میشه.» 🍃🍄✨🍃🍄✨🍃🍄✨