eitaa logo
فرزندان حآج قٵسِـــم
467 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
5.9هزار ویدیو
49 فایل
▒هَݩــۉز هـــم بــڑﭑے شـــهـید شڍݩ ڢْࢪصت هسـت▒ 🌱ڍڷ ࢪﭑ بآیـــڍ صـﭑڢْ ڪࢪڍ🌱 به یاد سࢪدار دلــ♥️ــها•| **تبادل ادمینی نداریم** کپی آزاد با ذکر صلوات برای سلامتی وتعجیل در فرج مولا
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 اثر زیارت امام حسین(ع) در گشایش سریع مشکلات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 نذر اربعین 🔸️لطفا هدایا و نذورات خود را جهت اعزام زیارت اولی های کربلا به شماره کارت ۶۰۳۷۹۹۷۹۵۰۳۰۹۱۱۳ (هزینه اعزام یک زائر در ایام اربعین دو ونیم میلیون است که میتوانید در تمام یا بخشی از ان مشارکت کنید) 🔸️ و جهت پذیرایی از زائرین اربعین به شماره کارت ۶۰۳۷۹۹۷۹۵۰۳۰۹۱۲۱ 🔸️ و يا از طريق شماره گیری کد دستوری ستاره ۷۸۰ ستاره ۳۱۳۱ مربع واریز فرمایید. 💠 @samtekhoda3
دیوار‌نگاره "سلام یا مهدی" در مرکز بغداد 🔹سازمان الحشدالشعبی به مناسبت ایام اربعین، دیوارنگاره میدان الفردوس بغداد را تحت عنوان "سلام يا مهدي" تغییر داد.
⭕️ توییت استاد ✍🏻 الولي الفقیه المرجع الاعلي السید صادق الحسینی الشیرازی؛ ولی‌فقیه، عالی‌ترین مرجع، سیدصادق شیرازی. 🔹بله ظاهراً مشکل با ولایت‌فقیه نیست، بلکه فقط مسئله این است چه کسی بالاتر است!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍄✨🍃🍄✨🍃🍄✨ ✨🍄🍃✨🍄🍃 🍃🍄✨ چند روزی از اون ماجرا میگذشت. دل تو دلم نبود که بدونم از دزدیده شدن روجا چه برداشتی کرده بودند . هیچ خبری هم از حاجی نبود. دلم نمیخواست از طریق نازنین از دختر حاجی خبر بگیرم. دلم رو یک دل کردم و رفتم سمت مسجد، اونجا حاجی رو میشد دید. امشب چقدر این مسجد شلوغ بود. آروم وارد حیاط مسجد شدم که با چهره ی جدید حاجی رو به رو شدم من رو نمیدید ولی من در نگاه اول شناختمش؛ با اینکه عباو عمامه رو برداشته بود و کنار دیگ بزرگی در حال هم زدن بود ولی این حاجی بد جور به دلم نشسته بود و سریع بین جمعیت پیداش کردم. یه ربعی گذشت که خودم رو کنارش دیدم و آروم سلامی کردم:«سلام حاجی، قبول باشه.» به محض دیدنم دستم رو گرفت و از کنار دیگ به طرف خلوت تر حیاط کشید و گفت:«سلام مومن ،کجایی تو؟!» گوشی من خراب شده بود ،ریست کردم شماره شما هم پاک شده بود ،آدرسی هم نداشتم. کمی ترسیدم و گفتم:«خیره حاجی؛ کارم داشتی؟!» دستم و فشرد و با محبت گفت:«بله آقا محمد؛ روجای من رو بهم برگردوندی! من یه تشکر نکردم ازت.» با خجالت سرم رو پایین انداختم و تشکر کردم و برای عوض شدن بحث گفتم:«حاجی ماشاالله چه نذری های خوش عطری هم می پزید، امشب هم آشپز خودتونید حتما عالی شده.» خندید و گفت:«برای سلامتی روجا، مادرش نذر کرده. هر موقع ما زحمتی داریم تو پیدات میشه الان هم میخواستیم ظرفهای غذا رو پخش کنیم ،خوب شد اومدی. راستی شماره ی من رو بزن تو گوشیت برام یه تک بزن شمارت رو داشته باشم اگر باز مزاحمتی بود بتونم پیدات کنم.» نگاهش کردم و گفتم:«اختیار دارید حاجی کاری باشه من رو جفت چشمام انجام میدم.» بعد از پخش نذری ها خواستم برگردم خونه که روجا رو دیدم کنار حوض نشسته بود . حیف بود بدون دیدن اون چشمای قشنگ برمیگشتم. رفتم کنارش لب حوض نشستم وگفتم:«کسی میدونه فرشته ی کنار حوض، اسم قشنگش چیه؟!» فوری با اون صدای قشنگش گفت:«عموووووو!!» قند تو دلم آب شد و گفتم:«جون عمو! تو که روجای خودمون هستی!!» بغلش کردم و بوسه ای روی سرش کاشتم وگفتم:«چرا تنها نشستی عموجون؟!» با لبخند قشنگی گفت:«مامان گفت بشینم تا خودش بیاد ؛میخوایم بریم یه جای خوب خوب .» کنجکاو شدم و پرسیدم:«اونجای خوب اسمش چیه؟ عمو رو نمیبری؟!» 🍃🍄✨🍃🍄✨🍃🍄✨