eitaa logo
مکتب حاج قاسم
757 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
4.6هزار ویدیو
4 فایل
﷽ بســــم الله قاصم الجبارین ﷽ ✍مقام معظم رهبرـے: 🔹به شهیدحاج قاسم سلیمانی به چشم یک فرد نگاه نکنیم؛به چشم یک مکتب ،یک راه و یک مدرسه درس آموز نگاه کنیم. برقراری ارتباط تبادلات @Mhdi90
مشاهده در ایتا
دانلود
📚خاطره اے از حاج آقا قرائتے رفتم خونه پدر سه تا شهید، یه خرده احوالپرسی کردم. گفتم کجا وضو بگیرم؟ گفتش که دو سه تا پله باید بری پایین. رفتم وضو گرفتم، دیدم پیرمرد حوله آورده.🙂 گفتــ: حوله آوردم دستــ و صورتت رو خشک ڪنی. ☺️ گفتم: حدیثــ داریم اگر وضو گرفتید و [جای وضو رو] خشک نکنید، ثوابش سی برابره!😌 پدر سه تا شهید جواب داد: حدیث نداریم که اگر یه پیرمرد با درد پا براتــ حوله آورد خیطش نکن؟!😂 گفتم من علم دین دارم فهم دین ندارم.✋ @Maktabe_haj_ghasem
✍توی مسجد روستا مراسم ختم گرفتند‌ مردم می‌امدند برای عرض تسلیت . یکهو حاجی از مسجد زد بیرون ! فهمیدیم اتفاقی افتاده. پشت سرش راه افتادم . کمی ان طرف تر از ورودی مسجد ، گیت بازرسی گذاشته بودند و مردم را میگشتند ! خیلی بدش آمد. اخم پیشانیش را چین انداخت . رفت و با ناراحتی گفت: « ما سی سال کسب آبرو کردیم ، جمع کنید این ها رو ! مردم باید راحت رفت و آمد کنند، ما داریم برای آسایش همین مردم کار میکنیم، نه اینکه اون ها رو بذاریم تو تنگنا @Maktabe_haj_ghasem
هر سال فاطمیه ده شب روضه داشت. بیشتر کارها با خودش بود، از جارو کشیدن تا چای دادن به منبری و روضه خوان.. سفارش میکرد شب اول و آخر روضه حضرت عباس (ع) باشد. مداح رسیده بود به اوج روضه.. به جایی که امام حسین(ع) آمده بود بالای سر حضرت عباس.. بدن پر از تیر ، بدون دست و فرق شکاف خورده برادر را دیده بود. با سوز میخواند... تا اینکه گفت: وقتی ابی‌عبدالله برگشت خیمه ، اولین کسی که اومد جلو سکینه خاتون بود. گفت:《بابا این عمی العباس..》ناله حاجی بلند شد !《آقا تو رو خدا دیگه نخون》دل نازک روضه بود.. بی تاب میشد و بلند بلند گریه میکرد. خیلی وقت ها کار به جایی میرسید که بچه ها بلند میشدند و میکروفن را از مداح میگرفتند.. میترسیدند حاجی از دست برود با ناله ها و هق هقی که میکرد.. ✨ شهادت بانوی دو عالم حضرت زهرا(س) تسلیت باد✨ @Maktabe_haj_ghasem
⭐️ ای شنیدنی از پاسخ آیت الله خامنه ای به مقام اروپایی که قصد تحقیر ملت ایران را داشت! رهبر انقلاب:‌ 🔺‏یک نفری برای من نقل میکرد، میگفت رفته بودیم ؛ ما را به مراکز گردشگری گوناگون میبردند و آنها را به ما نشان میدادند؛ از جمله به نقطه‌ای بردند، گفتند اینجا همان‌جائی است که سپاهیان ایرانی آمدند اینجا، از ما شکست خوردند. ‌ ‌ 🔹مردم را به یک بیابان خالی میبرند و نشان میدهند که اینجا آنجائی است که ایرانیها در آن دوره لشکرکشی کردند و در اینجا شکست خوردند. یک فضای خالی را نشان میدهند، یک مدعای تاریخی را با یک فضای خالی اثبات میکنند. ‌ ‌ 🔺خوب، اینجا نزدیکی کازرون -آنطوری که شنیدم- مجسمه‌ی والرین است، امپراتور روم، که زانو زده در مقابل پادشاه ایران. خیلی خوب، اینجا را بروید نشان بدهید؛ این به آن در! ۱۳۸۷/۲/۱۸ @Maktabe_haj_ghasem
📖 | انس با قرآن 🔹خانم دباغ روایت می‌کند: ‌‏وقتی غذای امام را داخل اتاق می‌بردم وارد اتاق که می‌شدم می‌دیدم را باز‌‎ ‌‏کرده‌اند و مشغول قرائت قرآن هستند مدتی این مسئله (کثرت قرائت قرآن) ذهنم را‌‎ ‌‏مشغول کرده بود تا اینکه روزی به امام عرض کردم: «حاج آقا شما سراپای وجودتان قرآن‌‎ ‌‏عملی است دیگر چرا اینقدر قرآن می‌خوانید؟» 🍃 امام مکثی کردند و فرمودند: «هر کس‌‎ ‌‏بخواهد از آدمیت سر در بیاورد و آدم بشود باید دائم قرآن بخواند.‌‏» 📝راوی: ‎مرضیه حدیدچی (دباغ)، پابه‌پای آفتاب، ج ۲، ص۱۵۷. @Maktabe_haj_ghasem
📖 | اجتناب از اسراف 🔹دختر امام نقل می‌کند: ‌‏یک بار که خدمت امام بودیم، از من خواستند پاکت دارویشان را به ایشان بدهم.‌‎ ‌‏داخل پاکت دارویی بود که باید به پایشان می‌مالیدند. شاید کسی باور نکند، بعد از‌‎ ‌‏مصرف دارو، امام یک دستمال کاغذی را به چهار تکه تقسیم کردند و با یک قسمت از‌‎ ‌‏آن، پایشان را پاک کردند و سه قسمت دیگر را داخل پاکت گذاشتند تا برای‌‎ ‌‏دفعات بعد بتوانند از آن استفاده کنند. 🍃 به امام گفتم: اگر برنامۀ زندگی این گونه‌‎ ‌‏است، پس ما همه جهنمی هستیم! چون ما واقعاً این رعایت‌ها را بخصوص در مورد‌‎ ‌‏دستمال کاغذی نمی‌کنیم. آقا فرمودند: «شما این طور نباشید، ولی باید رعایت‌‎ ‌‏کنید.» 📝 راوی: فریده مصطفوی، پا به پای آفتاب، ج۱، ص ۱۶۷. @Maktabe_haj_ghasem