eitaa logo
•| مــکــتــب الــشـهــدا |•
8.5هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
1 فایل
[🌴﷽] خدایـــا توفیق هدایـت در راه ومنـش شهـداء را به ما عطــا فرمـا و مـارا جـزء ادامـه دهندگـان راه شهـدا قـرار بـده... 「🔴📞👤 ارتباط‌ وتبلیغ 📞👤#ایدی تبادل
مشاهده در ایتا
دانلود
تصویرسازی هوش مصنوعی از یتیم نوازی امیرالمومنین «علیه‌السلام» 🖤@Maktabeh_shohada🖤
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت143 روز تاسوعا ، روز رفتن علی بود علی گفته بود که زود برمیگرده ،گفته بود واسه اربعین میاد تا باهم به کربلا بریم یه روز قبل از رفتنش رفتیم و کارای پاسپورتمونو انجام دادیم بعدش رفتیم خرید برای سفرمون شام و باهم بیرون خوردیم و رفتیم خونه پدر علی اوضاع خونه زیاد خوب نبود مادرش کنار سجاده اش نشسته بود و دعا میخوند و اشک میریخت همه سکوت کرده بودن هیچ کسی تا صبح پلک روی هم نگذاشت علی ساعت ۱۰ پرواز داشت بعد از نماز صبح شروع کردم به مرتب کردن وسیله هاش داخل ساک علی هم یه گوشه نشسته بود و نگاهم میکرد بعد از مدتی بلند شد و لباسش رو پوشید با دیدنش توی لباس سپاه گریه ام گرفته بود خواستم صبور باشم ،خواستم نشکنم ،،اما نشد چه طور تحمل کنم دوریتو چه طور تحمل کنم ندیدنت رو چه طور تحمل کنم نشنیدن خنده ها تو اصلا زنده میمونم؟ اصلا بدون تو چقدر میتونم تحمل کنم؟ علی : آیه جان آماده شو بریم خونه شما از بابا مامان خدا حافظی کنم _باشه لباسمو پوشیدم و از اتاق رفتیم بیرون مادر علی با دیدن علی توی این لباس بغلش کرد و صدای گریه اش بلند شد حق هم داشت ای کاش من جای مادر علی بودمو شیون سر میدادم ای کاش میشد گفت نرو علی ،تو رو به جان آیه نرو ... علی شروع کرد به بوسیدن دست و صورت مادرش بعد هم از همه حلالیت خواست و از خونه بیرون رفتیم علی پوتینش رو پاش کرده بود چشم دوخته بودم به پوتینش نشستم و بند های پوتینش رو توی دستم گرفتم خواستم کار آخر رو خودم انجام بدم میخواستم خودم به خودم بگم دیگه وقته رفتنه میخواستم بگم منم همراهتم .. علی سکوت کردو نگاه میکرد سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم ایکاش راه طولانی میبود و من بیشتر درکنارت میبودم ای کاش مسیریمون پایانی نداشت .. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت144 بعد از رسیدن به خونه در حیاط و باز کردم انگار همه منتظر بودن همه داخل حیاط جمع شده بودن بعد از سلام و احوالپرسی روی تخت نشستیم منم رفتم کنار بی بی نشستم همه از حال خرابم با خبر بودن نمیدونستن دوری علی چه بلایی قراره سرم بیاره ‌... انگار عقربه های ساعت امروز زودتر از همیشه در حال سبقت گرفتن بودن بعد از نیم ساعت علی بلند شد و از همه خداحافظی کرد علی از امیر خواست تا اونو به فرودگاه برسونه من هر چه اصرار کردم که همراه شما بیام علی قبول نکرد ،،گفت: خداحافظی کردن اون لحظه برات سخت میشه گفتم : مگه نگفته بودی همراهم باش ،همه جا ،نمیخوای که رفیق نیمه راه باشم ؟ میخوای ؟ علی لبخندی زد و رضایت داد سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم تا برسیم به فرودگاه فقط بوی عطر لباسش رو استشمام میکردم که آرومم کنه بعد از رسیدن به فرودگاه از ماشین پیاده شدیم امیر، علی رو درآغوش گرفت و گریه میکرد بعد علی به سمت من برگشت علی: خانومم حلالم کن! ببخش که اذیتت کردم این مدت! همونطور که اشک میریختم گفتم: آقا سید، زمانی حلالت میکنم که برگردی! چشم به راهم نزاری اقا سید؟ علی لبخندی زد : خیلی وقت بود که سید صدام نکردی ،ولی خانومم عمر دست خداست _میدونم، تو نیت شهادت نکن ،بقیه اش و خدا خودش هر چی صلاح میدونه اجام میده علی صدای خنده اش بلند شد : چشم، چشم خانومم با خنده هاش جون گرفتم علی: من دیگه باید برم ،آیه مواظب خودت باش، قرار شد همراهم باشی ،با صبرت همراهم باش _ باشه با رفتن علی انگار یه تیکه از وجودم در حال جدا شدن بود هر لحظه دور شدنش ضربان قلبمو کند تر میکرد انگار نفسم به شمارش افتاده بود روی زمین نشستم و بلند بلند نفس میکشیدم به کمک امیر سوار ماشین شدم و به سمت خونه حرکت کردیم... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایکاش بابا بودی لحظاتی بافرزندان شهید میلادحیدری شهید مدافع حرم🕊🌹 💌@Maktabeh_shohada💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 بسم الرب الشهدا و الصدیقین اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱 شهیده نورسته خواجی محل تولد: ۱۳۱۱/۷/۱۱ تاریخ تولد : لار محل شهادت : مکه مکرمه تاریخ شهادت : ۱۳۶۶/۵/۹ علت شهادت: شهادت توسط شرطه های سعودی محل دفن : گلزار شهدای لار سه صلوات هدیه به روح پاک و مطهرش📿 💌 @Maktabeh_shohada💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_3846419180.mp3
3.95M
تند خوانی جزء بیستم قرآن کریم
دعای روز بیستم ماه مبارک رمضان ✨