چند شب پیش که هوا بارونی بود، برحسب عادت، سرراهم یک نفر رو سوار کردم تا زیربارون نمونه و تا یه جایی برسونمش.
به محض سوارشدن با یه لحنِ کنایهآمیز و در حالی که به بیرون نگاه میکرد، گفت؛ "اَسَدِتون هم که رفت و سوریهتون هم سقوط کرد."
من یه لبخندی زدم و گفتم؛ اَسدمون؟!
نه اسد برای ما بود و نه سوریه. سوریه یه کشور مستقله. ما هم اگه اونجا بودیم اولا به درخواست کشور سوریه بود، ثانیا؛ برای حفظ امنیت خودمون.
گفت: جمهوری اسلامی اگه هنر داره، امنیّت ایران رو تامین کنه.
گفتم: مگه امنیّت نداریم؟!
گفت : نه، کجا امنیّت داریم؟! ما توی آپارتمان، جلوی واحد خودمون نمیتونیم کفش بزاریم. کفشامون رو میبرن.🤨😐
گفتم؛ جسارتاً شغل شما چیه؟!
خیلی با تفاخر گفت: استاد جامعهشناسی دانشگاهِ...😳
بعد از این حرف و تعریفی که از امنیت داشت، دیگه انگیزه برای ادامهی صحبت نداشتم. فقط همین مقدار، اونم از قول حضرت آقا گفتم؛ ما کجائیم در این بحر تفکر، تو کجایی؟!!!
چی ریختن توی کلههای شما که داخل دریای امنیت شنا میکنید ولی نمیبینید؟
⚡️نکتهی خیلی کوتاه برای عزیزانی که دغدغهی #جهادتبیین دارند.👇
تبیین برای کسانی که دنبال حقیقت نیستن و دوست ندارن چیزی رو بفهمن، فایدهای نداره. فقط وقتتون تلف میشه.
بعضی افراد، کلا ورودیهای #فهمیدن رو به روی خودشون بستن و شدیدا در برابر #روشنایی مقاومت میکنن.
#جهادتبیین