eitaa logo
🤶🏻مامانوئل🤶🏻
735 دنبال‌کننده
31.7هزار عکس
34هزار ویدیو
207 فایل
سلام دوست عزیزم🤶🏻 من مهلام مامان🤱🏻علی کوچولو(سوپراستار کانال😂) قراره بهترین کانال خرید جمعی باقیمت رقابتی رو بسازیم همچنین آموزش و هرچیز جذابی پیدا کنم میزارم تا از روزمرگی مون فاصله بگیریم😎 🎁همراهم باش تا با شگفتانه ها حالت خوب بشه🎁 @Mahlaershadi
مشاهده در ایتا
دانلود
پست ظالمانه و کذب همسر برای تمامِ کودکانی که به مدرسه رفتند اما هرگز بازنگشتند. ‏For all the kids who went to school but never came back. Artwork: @marzieh.khanizadeh پ.ن: الان در جهان بچه های کدوم کشور با جلیقه و کیف ضد گلوله میرن مدرسه؟ آمریکا معلم ها و دانش آموزان کدام کشور مسلح میشن؟ آمریکا حالا چرا این خانوم جلیقه ضد گلوله رو به بچه های ایرانی نسبت داده؟ دروغگویی، سیاه نمایی، هم صدای دشمن وووو خدا هدایتتون کنه شما جماعت کذابو ❤️ eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | ... 🔹امروز تمام کفر در مقابل تمام اسلام صف کشیده اند، ما کجا ایستاده ایم؟ 🔹 حضرت آیت الله سیفی مازندرانی eitaa.com/fatemiioon_news
🌺😍😂 😂 😂 👇 شما برو لباس فروشی، دست بذار رو لولای در😳، بگو چند؟ میگه آخ دست گذاشتی رو بهترین کارم. از اینا خودم ۳ تا بردم. داداشمم میخواست بهش پیشنهاد دادم😊😅😅 👔👕👗 ⚖ 💛 دروغگویی هنگام خرید و فروش است. ❌حرام است فروشنده برای فروش جنس خود دروغ بگوید یا تعریف غیر واقعی از جنس خود بکند. ❗️و نیز حرامست خریدار برای ارزانتر خریدن دروغ بگوید مثلا بگوید پول ندارم درحالیکه دارد 💶و یا هر جمله غیرواقعی دروغ دیگر بگوید تا فروشنده طبق میل او عمل کند.💰 eitaa.com/fatemiioon_news
✅ از علامه جعفری می‌پرسند چه شد که به این کمالات رسیدید؟! ایشان در جواب، خاطره‌ای از دوران طلبگی تعریف و اظهار می‌کنند که هرچه دارند از کراماتی است که به دنبال این امتحان الهی نصیبشان شده است. ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم. خیلی مقید بودیم در جشن‌ها و ایام سرور، مجالس جشن بگیریم و ایام سوگواری را هم، سوگواری می‌گرفتیم. شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها). اول شب نماز مغرب و عشا می‌خواندیم و شربتی می‌خوردیم. آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می‌دادیم. آقایی بود به نام آقا شیخ حیدرعلی اصفهانی که معدن ذوق بود. مدیر مدرسه‌مان، مرحوم آقا سیداسماعیل اصفهانی هم آنجا بود. به آقا شیخ علی گفت: آقا شب نمی‌گذره، حرفی داری بگو، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد. عکس یک دختر بود که زیرش نوشته بود «اجمل بنات عصرها» زیباترین دختر روزگار. گفت: آقایان من درباره این عکس از شما سوالی می‌کنم. اگر شما را مخیر کنند بین این‌که با این دختر به طور مشروع و قانونی ازدواج کنید، از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد، و هزار سال هم زندگی کنید با کمال خوشرویی و بدون غصه، یا این‌که جمال (علیه السلام) را مستحباً زیارت و ملاقات کنید، کدام را انتخاب می‌کنید؟ سوال خیلی حساب شده بود. یک طرف، دختر حلال بود و طرف دیگر، زیارت (علیه السلام) که عمل مستحبی بود. گفت: آقایان واقعیت را بگویید. جانماز آب نکشید، عجله نکنید. اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی، گفت: سیدمحمد! ما یک چیزی بگوییم نری به مادرت بگویی‌ها؟ معلوم شد نظر آقا چیست. همه زدند زیر خنده. کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) این‌طور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوییم. آقا فرمودند دیگه! نفر سوم گفت: آقا شیخ حیدر این روایت از (علیه السلام) معروف است که فرموده‌اند: یا حارث حمدانی، من یمت یرنی، ای حارث حمدانی، هر کی بمیرد مرا ملاقات می‌کند، پس ما ان‌شاءالله در موقعش جمال (علیه السلام) را ملاقات می‌کنیم! بازهم همه زدند زیرخنده. واقعاً سوال مشکلی بود. یکی از آقایان گفت: آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد درصد؟ آقا شیخ حیدر گفت: بلی. گفت: والله چه عرض کنم. باز هم خنده حضار ✅ نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی‌توانم نگاه کنم، بدون اینکه نگاه کنم کاغذ را رد کردم به نفر بعدی و گفتم: من یک لحظه دیدار (علیه السلام) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی‌دهم. و از آنجا برخاستم و بیرون رفتم. یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت همچین حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم. وارد حجره‌ام شدم، حالت غیرعادی، دیگر نفهمیدم، یک‌بار به حالتی دست یافتم. یکدفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه‌ای که شیعه و سنی درباره (علیه السلام) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم: این آقا کیست؟ گفت: این آقا خود (علیه السلام) است. من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده بود دست نفر نهم یا دهم. رنگم پریده بود. نمی‌دانم شاید مرحوم شمس‌آبادی بود خطاب به من گفت: آقا شیخ محمدتقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمی‌خواستم ماجرا را بگویم، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند. خدا رحمت کند آقا سیداسماعیل (مدیر) را که خطاب به آقا شیخ حیدر، گفت: آقا دیگر از این شوخی‌ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است. eitaa.com/fatemiioon_news
🌱 💎 چرا حرم ها دارند نه ؟ از نظر ، هر مکانی دارای طبع و مزاج خاص خود است. بعضی مکانها مانند غسالخانه ها و قبرستانها به دلیل گریه و غم و زاری دارای طبع سرد و خشک (سودایی) هستند. سالن های ورزشی؛ مراکز تحقیقاتی به دلیل هیجان بالا دارای طبع گرم وخشک هستند. اما مکانهایی وجود دارند که دارای طبع گرم و تر هستند یعنی خونسازند. نشستن کنار رودخانه سودای مغز را از بین می برد در واقع می تواند آرامبخش بوده و افسردگی ها را از بین ببرد اما نشستن در کنار دریا سودازا و نیز ایجاد کننده افسردگیهاست. حتی توصیه می شود افرادی که مشکلات روحی روانی شدیدی دارند از نشستن کنار دریا آن هم به هنگام غروب آفتاب با لباس بنفش و یا یاسی خودداری کنند چون زمینه خودکشی را برای خود فراهم می آورند. از جمله مکان های خونساز می توان حرم اهل بیت (علیهم السلام) را نام برد. گرمای معنوی این مکان ها آنقدر بالاست که هر فرد با هر طبع و مزاجی را درمان خواهد کرد. جالب است که هیچ کلاغی در حرم ها دیده نمی شود و بیشتر فضای صحن و حیاط ها را کبوترها پر کرده اند. چون کبوتر پرنده ای گرم مزاج است به همین خاطر عاشق گرمای معنوی امام و امامزاده هاست! اما کلاغها به دلیل سرد مزاج بودنشان تاب و تحمل گرمای این مکانها را ندارند!!! آیا تاکنون به آینه های شکسته داخل حرمها دقت کردید؟؟؟ چرا این آینه ها شکسته اند؟؟؟ مفهومش این است که"به اینجا آمدی جسم خاکیت را بشکن و از وجود خاکیت بگذر و حتی از خودت صرف نظر کن! و این شکسته شدن در درون عاملی است برای کاهش سودا در بدن و افزایش دم و خون 📚تدوین: دکتر سام دلیری محقق و مدرس طب سنتی و اسلامی eitaa.com/fatemiioon_news
💠 برای ازدواج کمکم کرد...💠 🌸بعد از کلی تماس و اصرار. آمده بود دفتر انتشارات. می گفت: باید ماجرایی را برایتان بگویم. بی مقدمه گفت: سن و سال من بالا رفته بود. شغل خوبی داشتم. بارها برای ازدواج به خواستگاری رفتم. هر بار به یک مشکل بر می خوردم و ازدواج من عقب می افتاد. 🌸یک بار سر مسئله به توافق نرسیدیم. یکبار مسئله مهریه، بار دیگر تفاوت فرهنگی خانواده ها و... دیگر مادر و خواهرم خسته شدند. خودم بیش از بقیه اذیت شدم. 🌸روزها گذشت تا اینکه دو سال قبل در اول اردیبهشت رفتم بهشت زهرا. با دوستانم بر سر مزار یادبود ابراهیم، برایش مراسم تولد برگزار کردیم. افراد بسیاری آمدند و از خاطرات ابراهیم شنیدند. خوشحال بودم که توانستم قدم کوچکی در این راه بردارم. 🌸وقتی همه رفتند، به تصویر ابراهیم خیره شدم و گفتم: شما تا زنده بودی تلاش می کردی که گره از کار مردم بازکنی، حالا هم که شهید شدی و خدا شما را زنده معرفی می کند. 🌸بعد در دلم گفتم: ابراهیم جان، همه برای تولد کادو می برند، من از تو کادو می خواهم. یک کاری کن که دفعه بعد با همسرم به دیدنت بیایم!! روز بعد یکی از دوستان تماس گرفت و خانواده ای معرفی کرد. با اینکه دیگر حوصله این کار را نداشتم اما بار دیگر با مادر و خواهرم راهی شدیم. 🌸تمام مراحل کار خوب پیش رفت. همانی بود که می خواستیم. هیچ مشکلی نبود. نه مهریه و نه موارد دیگر، هیچ اختلافی بین خانواده ها نبود. بعد از تمام صحبت ها به ما گفتند: برای صحبت های خصوصی به این اتاق بروید. 🌸به محض اینکه به همراه دخترخانم وارد اتاق شدیم، چشمم به تصویر بزرگ آقا ابراهیم بر روی دیوار افتاد!! وقتی نشستیم، به عنوان اولین سوال پرسیدم: شما ابراهیم هادی را می شناسید؟ ایشان هم با تعجب گفت: بله، شهید هادی هم رزم پدرم بودند. آن ها در یک محل زندگی می کردند و بنده هم به این شهید والا مقام بسیار اعتقاد دارم و.... 🌸خلاصه، هفته ی بعد بعشت زهرا (علیه السلام) رفتم. همراه با همسرم به کنار مزار یادبودش آمدیم و برای عرض تشکر، ساعتی را در کنارش نشستیم. آخر همسرم نیز مانند من، از ابراهیم خواسته بود که یک همسر مناسب برایش انتخاب کند. ✅کتاب سلام بر ابراهیم eitaa.com/fatemiioon_news
واقعا جای تاسف داره وقتی کشورهای دچار ناامنی هستند بچه هاشونو با جلیقه و کیف ضدگلوله میفرستن مدرسه معلما و دانش آموزان رو مسلح میکننن وقتی به بحران انرژی گرفتارن مردم فروشگاهها رو غارت میکنن هیزم به چند برابر قیمت بالا رفته مردم در حالت جمع کردن هیزم و مواد گرما زا هستند مردم بر علیه دولت ها شورش کردن به خاطر قطعی برق و بحران انرژی دچار اعتصابات هستند بعد خیر سرمون بازیگر کشورمون عکسی از حال و روز بچه آمریکایی رو منتشر میکنه به اسم ناامنی در ایران و همه اون مشکلات و بحران های غرب رو👆دارن به ایران و جمهوری اسلامی نسبت میدن که همه اونها در ایران جریان داره فقط مونده بگن مردم ایران دارن پشگل گاوی درست میکنن برای زمستونشون 😂 از این جماعت اینم بر میاد بگن فردا عکسی نشر بده در حالت پختن پشگل گاو خخخ باشهههه بابا ما حواسمون پرت شده از مشکلات اونور دنیا ما بدبختیم ما بیچاره اییم😁راضی شدید؟ وا بدید دیگه کمتر اینقدر ببافید خسته نشدید از این همه دروغ؟ ❤️ eitaa.com/fatemiioon_news
واقعا جای تاسف داره وقتی کشورهای دچار ناامنی هستند بچه هاشونو با جلیقه و کیف ضدگلوله میفرستن مدرسه معلما و دانش آموزان رو مسلح میکننن وقتی به بحران انرژی گرفتارن مردم فروشگاهها رو غارت میکنن هیزم به چند برابر قیمت بالا رفته مردم در حالت جمع کردن هیزم و مواد گرما زا هستند مردم بر علیه دولت ها شورش کردن به خاطر قطعی برق و بحران انرژی دچار اعتصابات هستند بعد خیر سرمون بازیگر کشورمون عکسی از حال و روز بچه آمریکایی رو منتشر میکنه به اسم ناامنی در ایران و همه اون مشکلات و بحران های غرب رو👆دارن به ایران و جمهوری اسلامی نسبت میدن که همه اونها در ایران جریان داره فقط مونده بگن مردم ایران دارن پشگل گاوی درست میکنن برای زمستونشون 😂 از این جماعت اینم بر میاد بگن فردا عکسی نشر بده در حالت پختن پشگل گاو خخخ باشهههه بابا ما حواسمون پرت شده از مشکلات اونور دنیا ما بدبختیم ما بیچاره اییم😁راضی شدید؟ وا بدید دیگه کمتر اینقدر ببافید خسته نشدید از این همه دروغ؟ ❤️ eitaa.com/fatemiioon_news
🔺 🔺 🌹 امروز متعلق است به: 💎 حضرت حسن بن علی العسكری (عليه السّلام) eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتماً گوش بدید... ❌️بیانیه کوروش کبير : اغتشاشگران را بکشید ‼️طبق روش( کوروش _ داریوش و..._ پهلوى ها _ آمریکا و غرب _ اسلام و ...) باید اغتشاشگران را کشت؟ ⭕️حکم شايعه پراکنی های سلبریتی‌ها یا تبعید: تخریب خانه؟ https://eitaa.com/joinchat/3332964512Ccaca5d8a43
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدید اینا دشمن اسلام و خدا هستند و حتی با اذان مخالفت می‌کنند و می‌گن بدن ما اسلحه ماست. یعنی با بدن می‌خوان در مقابل خدا بایستند. ‌ نکته جالب اینکه این مسجد در آلمان هیچ ربطی به جمهوری اسلامی نداره ‌ با این تعداد کم دیکتاتوری می‌کنن و حتی جلوی نماز رو می‌گیرن وای به روزی که بخوان حکومت کنن واضح‌تر از این؟
😍❤️ داستان زندگی و آشنایی من خیلی با بقیه فرق داره من شانزده سالم بود که پدرم از داربست سرکار افتاد کمرش شکست از گردن فلج شد افتاد گوشه خونه من از همه بچه ها بزرگتر بودم خواستم درس و ول کنم مادرم نذاشت خودش چادرش و بست کمرش و مشغول شد سبزی پاک میکرد خونه مردم و تمیز می کرد بند مینداخت خلاصه خرج ما چهارتا بچه رو درمی آورد هر وقت میگفتم برم سرکار با جارو خوب منو می کوبند ولی بالاخره رضایت داد دو سه ساعت بعد مدرسه سر چهارراه گل بفروشم درآمدشم بد نبود یک روز تو ترافیک مشغول گل فروشی بودم پیت گلهامم گذاشته بودم پشت شمشادها جای همیشگی هیچ کسم دست نمیزد با تمام بچه های دور و بر رفیق شده بودم ولی اون روز یه پسر بچه ژنده پوش یک دسته از گلهام برداشت دویید قبلا هم بقیه بچه ها گفته بودن دزد زده بهشون بچه های کار معمولا خیلی زبلن ولی این از ما زبل تر بود مثل چیتا میدویید دوتا میدون دنبالش دوییدم تا تونستم بگیرمش به قدری خونم رو به جوش آورده بود که میخواستم سر یک دسته گل بکشمش وقتی گرفتمش خوابوندمش زمین یکی دوتا مشت کوبیدم تو دهنش بعد یکم دقت کردم دیدم شکل دخترهاست دست از زدنش برداشتم منو زد کنار بلند شد رفت دسته گلم که له شده بود دنبالش رفتم دیدم رفت تو پارک دهنشو شست من تا حالا حتی خواهرامم نزده بودم عذاب وجدان گرفتم با پولهای ته جیبم سریع از دکه پارک دوتا نوشابه خریدم بردم دادم بهش باهم خوردیم اسمش رعنا بود فهمیدم باباش مرده ناپدری داره خلاصه تو خیابونها مشغول جیب بری و دزدی و اینها بود از همونجا باهاش دوست شدم مثلا میخواستم حمایتش کنم مادرم متوجه غیبتهام از خونه و مدرسه شد پی اش رو گرفت فهمید با رعنا دوست شدم بدجوری منو تنبیه کرد با اینکه در آستانه ۱۸ سالگی بودم و یک سر و گردن از مادرم بلندتر ولی بدجور ازش حساب می بردم مادرم بدون اینکه به من بگه رفت سراغ رعنا باهاش صحبت کرد وضعیت خونه زندگیشو دید فهمید جایی تو خونه خودشون نداره در خونمون و به روش باز کرد گفت فکر میکنم پنج تا بچه دارم حسابی هم حواسش به من بود دست از پا خطا نکنم شبها پیش رعنا میخوابید رعنا شد دختر محبوبش دست راستش باهم سبزی پاک می کردن خونه نظافت می کردن آشپزی می کردن منم دانشگاه قبول شدم هم کار می کردم هم درس میخوندم رعنا که به سن قانونی رسید از دادگاه اجازه گرفت عقد کردیم مادرم تشویقش کرد رفت شبانه درس خوند دیپلم گرفت ادامه تحصیل داد الان باهم همکاریم خواهرام ازدواج کردن مادرم پیش ما زندگی میکنه رعنا نمیذاره از ما جدا بشه بس که دوسش داره مادرم یک شیرزن بزرگ دل که هم زندگی بچه هاشو نجات داد هم به یک دختر خیابونی که کسی تو صورتش نگاه نمی کرد پناه داد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌eitaa.com/fatemiioon_news
‏میانگین تقریبی در به میلیون تومان: فوتبالیست: ۲۰۰ هنرپیشه و خواننده کنسرتی: ۱۰۰ قاچاق و مواد و مشروب فروش زیرزمینی: ۹۰ پزشک و وکیل: ۸۰ دلال ماشین و بساز و بفروش و املاکی: ۷۰ بقال و لوازم یدکی و موبایل فروش: ۵۰ کاشت ناخن و زیبایی و آرایشگری: ۴۰ راننده اتوبوس و کامیون: ۲۴ مدیر معمولی: ۱۸ کارمند ساده: ۱۰ پاسدار و نظامی: ۷ کارگر ساده: ۴ : یه چیزی هم از جیب میده حوزوی هم که محلی از اعراب نداره🙈😂 نکته جالب اینه بقیه دنبال هستند، چهار گروه آخر نمیذارن!😂🤣😂🤣😂 eitaa.com/fatemiioon_news
😍❤️ هفده هجده سال پیش من مجردی تهران زندگی می کردم یعنی دانشگاه رو که تو تهران تموم کردم دیگه کار پیدا کردم موندگار شدم یک روز مادرم زنگ زد گفت آخر هفته خواستگار قراره بیاد برای خواهرم حتما تو هم باید باشی وگرنه شیرم و حلالت نمیکنم منم که تازه تو کارم جا افتاده بودم نمیخواستم مرخصی بگیرم گفتم پنجشنبه عصر راه میوفتم، زمستان بود هوا هم یکم برفی بود زنجیر چرخ برداشتم گفتم حله ولی چشمتون روز بد نبینه کولاکی شد تو جاده بیا و ببین وسط راه موندیم اونم چه موندنی نه یک سانت میشد رفت جلو نه عقب یکی دو ساعت تو ماشین خودمو پتو پیچ کرده بودم منتظر بودم هم زمان با من ماشین های دیگه ای هم گیر کرده بودن ولی هیچ کس از شدت بوران نمیتونست پیاده بشه ماشین ها روشن بود بخاری ها کار میکرد یکم که گذشت دیدم یک نفر میزنه به شیشه ماشینم یک آقای مسن بود با دختر جوونش بنزین خودشون تموم شده بود یخ زده بودن میخواستن بیان تو ماشین من منم از خدا خواسته از تنهایی خوف برم داشته بود تو اون کولاک گفتم بیان بالا خداروشکر باک من پر بود تا راهداری بیاد به دادمون برسه جامون گرم بود اتفاقا اقاهه دوست بابام از آب دراومد دخترش تهران دانشجو بود تعطیلات بین دو ترم اومده بود بیارتش شهر خودمون که گیر کرده بودن مثل من کلی تو اون دو ساعتی که تو ماشینم بودن گفتیم و خندیدیم منم همش مجبور بودم نگاهمو بدزدم از تو آینه زل نزنم به دخترش خلاصه وقتی خلاص شدیم و رسیدیم شهرمون دیدم از خواستگاری برای خواهرم خبری نیست مامانم برای من نقشه کشیده بود که بریم خواستگاری دخترخالم بابامم از اونجایی که فکر میکرد من اگر تو تهران مجرد بمونم خلافکار و معتاد میشم با مامانم همکاری کرده بود منم خیلی خیلی دخترخالمو نمیخواستم اصلا از بچگی بهش آلرژی داشتم دعوامون شد من گفتم نمیام از اونها اصرار خلاصه کار داشت به جاهای باریک میکشید که بابام گفت تو باید زن بگیری یا همین الان خودت یکی و معرفی کن یا میریم خواستگاری دخترخالت منم یکم فکر کردم یاد دختر دوست بابام همون که تو ماشینم بودن افتادم درسته که ازش خوشم اومده بود ولی نه اینکه برم خواستگاریش ولی از سر ناچاری گفتم دختر آقای فلانی و میخوام بابام گل از گلش شکفت همون روز قرار خواستگاری و گذاشت اونهام از خدا خواسته قبول کردن چون دوست نداشتن دخترشون تهران تنها درس بخونه خلاصه به خودم اومدم دیدم نامزد شدم اوایل یکم شاکی بودم چون اصلا زن نمیخواستم ولی بعدش شادی مثل اسمش انقدر شادی تو زندگیم آورد که هر روز بخاطر بودنش خداروشکر میکنم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌eitaa.com/fatemiioon_news
🚨 پیام جالب سید محمود به : ⭕️ضمن احترام مجدد به آقای علی دایی، برای بار دوم عرض می‌کنم اسناد کشته شدن دختر دانش آموز اردبیلی توسط نیروهای انتظامی را به کمیسیون اصل نود مجلس شورای اسلامی بدهید و من به عنوان عضو قول می‌دهم که حتما آن را پیگیری خواهم کرد. منتظر می مانیم eitaa.com/fatemiioon_news