eitaa logo
🤶🏻مامانوئل🤶🏻
757 دنبال‌کننده
31.7هزار عکس
34هزار ویدیو
207 فایل
سلام دوست عزیزم🤶🏻 من مهلام مامان🤱🏻علی کوچولو(سوپراستار کانال😂) قراره بهترین کانال خرید جمعی باقیمت رقابتی رو بسازیم همچنین آموزش و هرچیز جذابی پیدا کنم میزارم تا از روزمرگی مون فاصله بگیریم😎 🎁همراهم باش تا با شگفتانه ها حالت خوب بشه🎁 @Mahlaershadi
مشاهده در ایتا
دانلود
یادمه سال شصت و هفت که دانش‌آموزی مقطع ابتدایی بودم وقتی سر صف بودیم بعد معلم‌ها وارد مدرسه می‌شدند توی دنیای کودکی خودم تصورم این بود که معلم‌ها از جایی که شبیه هیچ‌جا نیست، چیزی شبیه بهشت با یه وسیله‌ای که شبیه هیچ‌ وسیله‌ای نیست، چیزی شبیه هلی‌کوپتر با تشریفات خاص تا دم در مدرسه میارن. این تصورات به خاطر جایگاهی بود که معلم توی ذهنِ من دانش‌آموز داشت. تا اینکه یک روز آقای کریمی که هر کجا هست سلامت باشد را سر صف نانوایی دیدم و همه‌ی تصوراتم بهم ریخت. سؤالی که توی ذهنم ایجاد شد این نبود که مگر معلم‌ها خودشان نان می‌خرند! اولین سؤالی که توی ذهنم ایجاد شد این بود که مگر معلم‌ها هم مثل ما نان می‌خورند؟! : سال هشتاد و پنج معلم مدرسه یکی از روستاهای... بودم. سال اول خدمتم بود. هر روز ساعت پنج و نیم صبح از خانه بیرون می‌زدم و به رفتگرهای زحمت‌کش سلام می‌کردم. به سگ‌های خسته از گردش شبانه لبخند می‌زدم و با شور و شوق سوار سرویس مینی‌بوس می‌شدم و یک ساعت و نیم راه را طی می‌کردم تا به مدرسه برسم. هرگز از خاطرم نمی‌رود که یک‌ روز خودکارم از دستم افتاد و از روی میز قل خورد و تا وسط کلاس رفت. یاد بچگیِ خودم افتادم که این جور وقت‌ها مسابقه بود بین بچه‌ها که کدام دانش‌آموز شانس این را دارد که زودتر خود را به خودکار معلم برساند تا خوش‌خدمتی کرده باشد. توی خیال خودم بودم که یکی از بچه‌ها به ترکی گفت "پاشو کمرتو خم کن خودکارتو وردار تا بیشتر حواست به خودت باشه چهار چشم" موقعِ بیرون رفتن از کوچه‌ی مدرسه هم ناگهان درد تا مغز استخوانم رفت. چون در بازی سنگ‌پرانیِ بچه‌ها، یکی از سنگ‌ها دقیق به هدف‌شان که من بودم خورد. گرمی لغزشِ خون بین موهای سرم را حس کردم ولی عزت نفسم اجازه نداد که نگاهی به عقب بیندازم یا حتی دستم را روی زخم بگذارم. چرا که ایمان داشتم اصلِ این زخم جای دیگر بود که روی سر من باز شد. : در دفتر مدرسه نشسته‌ام و برگه‌های بچه‌ها را تصحیح می‌کنم. اخبار صبحگاهی تلویزیون اعلام می‌کند که قرار است به معلم‌ها به صورت قسطی پراید بدهند. خبری که قبل از عملی شدن دارد به گوش مردم می‌رسد تا این حس را القاء کند که به معلم‌ها می‌رسند. و البته یادم نمی‌آید حتی یکی از همکارانم در آن‌ سال‌ها از دولت پراید گرفته باشد. گوشه‌ی دفتر یکی دیگر از همکارانم که دخترش در دانشگاه آزاد درس می‌خواند و برای تأمین هزینه‌های زندگی مجبور شده تا با پراید برادرزنش شیف شب در آژانس کار کند پکر است و با اندوهی عمیق تعریف می‌کند که چگونه شب گذشته از خجالت آب شده است وقتی سفارش تلفنی برای خرید یک بسته سیگار را به مقصد برده است و در نهایت شرمساری‌اش، شاگردش سیگار را تحویل گرفته است و موقع پرداخت کرایه گفته "بقیه‌ش باشه مال خودتون آقا" : خبر آمد که سرویس مینی‌بوس همکارانم در گردنه جوین چپ کرده است و چند نفر از همکارانمان...! راستی برای جان دادنِ معلمان در حین خدمت از چه واژه‌ای مجازیم که استفاده کنیم؟ : در دفتر کارم در شورای اسلامی شهر نشسته‌ام و یکی از کارکنان شهرداری در اعتراض به فیش حقوقی‌اش می‌گوید: "چرا من با مدرک کارشناسی باید شش میلیون بگیرم ولی فلان دربانِ ساختمان شهرداری با مدرک دیپلم هشت و پانصد بگیرد؟" و منی که پیامک واریز حقوق معلمی‌ام مبلغ سه‌ میلیون و چهار هزار تومان را نشان می‌دهد به فکر فرو می‌روم. : صاحب‌خانه اجاره را دقیقاً دو برابر کرده است. یعنی دقیقاً دو سوم حقوقم را باید فقط به اجاره خانه بدهم. و من خوشحالم از اینکه حداقل خانمم با حقوق کلاس‌هایش یک ماشین خریده است، با آرزوی خرید یک آپارتمان برای همیشه خداحافظی می‌کنم. : در خبرها می‌خوانم حقوق معلمان از هشت ملیون تا شانزده ملیون تومان اصلاح خواهد شد. آقای دولتِ محترم جمهوری اسلامی؛ شما را به جانِ خاوری و بابک زنجانی قسم می‌دهیم تصمیم برای بهبود وضع معیشت معلمان را از دستور کارتان خارج کنید و اینقدر در بوق و کرنا حرف از افزایش حقوق معلمان نزنید. فقط برای آینده فرزندان تان هم که شده است جایگاه معلمی‌مان را به ما برگردانید. eitaa.com/fatemiioon_news