eitaa logo
🤶🏻مامانوئل🤶🏻
820 دنبال‌کننده
31.7هزار عکس
34هزار ویدیو
207 فایل
سلام دوست عزیزم🤶🏻 من مهلام مامان🤱🏻علی کوچولو(سوپراستار کانال😂) قراره بهترین کانال خرید جمعی باقیمت رقابتی رو بسازیم همچنین آموزش و هرچیز جذابی پیدا کنم میزارم تا از روزمرگی مون فاصله بگیریم😎 🎁همراهم باش تا با شگفتانه ها حالت خوب بشه🎁 @Mahlaershadi
مشاهده در ایتا
دانلود
📝نمونه ای از امام کاظم(علیه السلام) بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الرحیم   مردی از نواده‌های عمر بن خطاب، در مدینه با امام کاظم(علیه السلام) دشمنی می‌کرد و هر وقت به او می رسید، با کمال گستاخی به علی(علیه السلام) و خاندان رسالت ناسزا می‌گفت و بدزبانی می‌کرد. روزی بعضی از یاران، به آن حضرت عرض کردند: به ما اجازه بده تا این مرد تبهکار و بدزبان را بکشیم. امام کاظم(علیه السلام) فرمود: نه، هرگز چنین اجازه‌ای نمی‌دهم. مبادا دست به این کار بزنید. این فکر را از سرتان بیرون نمایید. روزی از آنها پرسید: آن مرد اکنون کجاست؟ گفتند: در مزرعه‌ای در اطراف مدینه به کشاورزی اشتغال دارد. امام کاظم(علیه السلام) سوار بر الاغ خود شد و به همان مزرعه رفت و در همان حال به کشت و زرع او وارد شد. او فریاد زد: کشت و زرع ما را پامال نکن. حضرت همچنان سواره پیش رفت تا اینکه به آن مرد رسید و به او خسته نباشید گفت و با روی شاد و خندان با او ملاقات نمود و احوال او را پرسید. سپس فرمود: چه مبلغ خرج این کشت و زرع کرده‌ای؟ او گفت: صد دینار. امام کاظم(علیه السلام) فرمود: چقدر امید داری که از آن به دست آوری؟ او گفت: علم غیب ندارم. حضرت فرمود: من می‌گویم چقدر امید و آرزو داری که عایدت گردد. گفت: امیدوارم دویست دینار به من رسد. امام کاظم(علیه السلام) کیسه‌ای درآورد که محتوی سیصد دینار بود و فرمود: این را بگیر و کشت و زرع تو نیز به همین حال برای تو باشد و خدا آنچه را که امید داری، به تو برساند. آن مرد آنچنان تحت تأثیر بزرگواری امام گردید که همان جا به عذرخواهی پرداخت و عاجزانه تقاضا کرد که تقصیر و بدزبانی او را عفو کند. امام کاظم(علیه السلام) در حالی که لبخند می‌زد. بازگشت. مدتی از این جریان گذشت تا روزی امام کاظم(علیه السلام) به مسجد آمد، آن مرد در مسجد بود، برخاست و با کمال خوش‌رویی به امام نگاه کرد و گفت: اَللهُ أعْلَمُ حَیثُ یجْعَلَ رِسالَتَهُ؛ خدا آگاه‌تر است که رسالتش را در وجود چه کسی قرار دهد. دوستان آن حضرت دیدند آن مرد کاملاً عوض شده، نزد او آمدند و علت را پرسیدند که چه شده این گونه تغییر جهت داده‌ای؟ قبلاً بدزبانی می‌کردی، ولی اکنون امام را می‌ستایی؟ او گفت: همین است که اکنون گفتم. آن گاه برای امام دعا کرد و سؤالاتی از امام پرسید و پاسخش را شنید. امام برخاست و به خانه خود بازگشت. هنگام بازگشت، به آن کسانی که اجازه کشتن آن مرد را می‌طلبیدند، فرمود: این همان شخص است. کدام یک از این دو راه بهتر بود: آنچه شما می‌خواستید یا من انجام دادم؟ من با مقدار پولی که کارش را سامان دهد، سامان دادم و از شر او آسوده شدم.(۱)   📚۱- شیخ طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، تهران، اسلامیه، ۱۳۹۰ ه_ . ق، چ ۳، ص ۳۰۶ @fatemiioon_news