eitaa logo
🤶🏻مامانوئل🤶🏻
759 دنبال‌کننده
31.7هزار عکس
34هزار ویدیو
207 فایل
سلام دوست عزیزم🤶🏻 من مهلام مامان🤱🏻علی کوچولو(سوپراستار کانال😂) قراره بهترین کانال خرید جمعی باقیمت رقابتی رو بسازیم همچنین آموزش و هرچیز جذابی پیدا کنم میزارم تا از روزمرگی مون فاصله بگیریم😎 🎁همراهم باش تا با شگفتانه ها حالت خوب بشه🎁 @Mahlaershadi
مشاهده در ایتا
دانلود
💠با خاطرات و مهربانی‌های پدرم زندگی می‌کنیم 🔰: همه ستمگران عالم بدانند در قلب ملت ایران و امت مقاومت و آزادی‌خواهان جهان جای دارد. با تجدید پیمان مجدد با عزیزمان قول می‌دهم من و همه فرزندان پدرم با خاطرات و مهربانی‌های پدرم که همواره زنده است و نزد خداوند روزی می‌خورد، زندگی می‌کنیم و بغض و کینه خود و فرزندانمان را با دستور ولایت علیه ظالمان تا ابد حفظ خواهیم کرد. 🌷eitaa.com/fatemiioon_news
🚨 مرا شفا بده یا همینجا بمیران! 🔘 آیت الله مصباح یزدی (رحمة الله علیه): 💠 جریانی که خود بنده مستقیماً از زبان شنیدم اینطور بود که دو یا سه ماه پیش بود که اتفاقاً در مشهد خدمت ایشان شرفیاب شدم. ایشان فرمودند که شفا دادن (علیه السلام) برای مشهدی‌ها خیلی عادی است؛ خودم دیدم وقتی بچّه بودم به همراه به مسجدی به نام مسجد ترک‌ها رفتیم. موذنی داشت به نام کلب الرضا که بود و به همین علت معروف شد به نام کلب الرضا عاجز؛ یک روزی که من پیش پدرم بودم و دیدم کلب الرضا آمد در حالی که بینا شده بود؛ پدرم به او گفت: می‌بینی؟ گفت: بله و شروع کرد به تشریح چهره پدر؛ پرسیدیم چه شده که شفا یافتی؟ گفت: در بازار بعضی دخترم را سرزنش می‌کردند به دخترم گفتم مرا به حرم ببر وقتی رسیدیم گفتم تو برگرد خانه آنگاه گفتم‌: ای مولا من سالهاست نابینایم و گریه نکردم و گفتم راضی‌ام به رضای خدا، اما حالا تحمل نمی‌کنم ناموسم را سرزنش کنند مرا شفا بده یا همین جا مرا بمیران.» http://eitaa.com/fatemiioon_news
🚨 گاهی شام برای خوردن نداشتیم! 💠 : ⭕️ ما نان گندم نمی‌توانستیم بخوریم، نان جو گندم می‌خوردیم، چون نان گندم گران‌تر بود. البته یک دانه نان گندم می‌خریدیم برای فقط ولی ما نان جو گندم می‌خوردیم، گاهی هم نان جو. وضعمان خیلی خوب نبود و شب‌هایی اتفاق می‌افتاد در منزل ما که شام نبود. مادرم با زحمت زیادی که حالا بماند آن زحمت چگونه انجام می‌شد، برای ما شام تهیه می‌کرد. آن شام هم که تهیه می‌شد و با زحمت تهیه می‌شد، نان و کشمشی بود. آن وقت‌ها، از لحاظ مالی در فشار بودیم، یعنی خانواده‌مان، خانواده مرفهی نبود. پدرم یادم هست روحانی معروفی بود، اما خیلی پارسا و گوشه گیر بود، لذا زندگی‌مان خیلی به سختی می‌گذشت. در دوران کودکی با زحمت بسیار، برای ما خریده بود که تنگ بود. پدرم دیگر قادر نبود که این‌ها را عوض بکند یا کفش دیگر بخرد، آمدند گفتند که خب این کفش‌ها را می شکافیم، اندازه می‌کنیم و برایش بند می‌گذاریم. یک عالمه شدیم که کفش‌هایمان بندی شد. آمدند شکافتند و بند گذاشتند بعد زشت شد، چون بندهایش خیلی فرق داشت با کفش‌های دیگر، خیلی زشت و ناجور درآمده بود. چقدر غصه خوردیم ولی خلاصه چاره‌ای نداشتیم. 📗 برگرفته از کتاب ۱۳۱۸، خاطرات خودگفته‌ی رهبر انقلاب http://eitaa.com/fatemiioon_news