💫باز شدن #چشم_برزخی با انجام ندادن یک #گناه💫
✍ در کتاب « کیمیای محبت » به نقل از شیخ رجبعلی خیاط آمده است : « در ایام جوانی ( حدود۲۳ سالگی ) دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباختۀ من شد و سرانجام در خانهای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: رجبعلی، خدا میتواند تو را خیلی امتحان كند، بیا یك بار تو خدا را امتحان كن! و از این حرام آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف نظر كن سپس به خداوند عرضه داشتم: خدایا، من این گناه را برای تو ترك میكنم، تو هم مرا برای خودت تربیت كن آن گاه دلیرانه، همچون حضرت یوسف ( علیه السلام ) در برابر گناه مقاومت میكند و از آلوده شدن دامن به گناه اجتناب میورزد و به سرعت از دام خطر میگریزد این كف نفس و پرهیز از گناه، موجب بصیرت و بیناییِ او میگردد دیدۀ برزخی او باز میشود و آن چه را كه دیگران نمیدیدند و نمیشنیدند، میبیند و میشنود به طوری كه وقتی از آن خانه بیرون میآید، بعضی از افراد را به صورت واقعی خود میبیند و برخی اسرار برای او كشف میشود از جناب شیخ نقل شده است كه فرمود: روزی از چهار راه مولوی و از مسیر خیابان سیروس به چهار راه گلوبندك رفتم و برگشتم، فقط یك چهرۀ آدم دیدم! مشروح این داستان را شیخ برای کمتر کسی بیان کرده است، گاهی به مناسبتی به آن اشارهای میکرد و میفرمود: من استاد نداشتم، ولی گفتم : خدایا، این را برای رضایت خودت ترک میکنم و از آن چشم میپوشم، تو هم مرا برای خودت درست کن شیخ رجبعلی خیاط فرموده بودند: مردم مرا نمی شناسند ، اما در دو وقت مردم به مقام و منزلتم پی می برند. یکی در زمان #ظهور_امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و دیگری در روز #قیامت »
رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ): اگر از ترس خدا از چیزی در گذری، خداوند بهتر از آن را به تو خواهد داد [ نهج الفصاحه ]
#حضرت_علی ( علیه السلام ): بر خواهش هاي نفست غلبه كن، حكمتت به كمال مي رسد [ غررالحكم ]
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌷
@fatemiioon_news
🔴 #چشم_برزخی دختر دبیرستانی و حاج آقا
حاج آقا محمد رضایی میگوید:
خاطره خوب دیگر بنده مربوط میشود به یک راهنمایی و دبیرستان دخترانه عشایری، مدیر مدرسه منطقه محروم -که روحانی کم آنجا میرود- به من گفت: اگر میشد به شما نشان میدادم که خیلی از بچههای ما در اینجا نماز شب میخوانند، خلاصه ما در این مدرسه سخنرانی کردیم و بعد از سخنرانی به سؤالهای دانشآموزان پاسخ میدادیم تا اینکه دانشآموزی پیش من آمد و گفت: من وقتی به چهره بعضیها نگاه میکنم، چهرهشان خیلی نورانی است و بعضی دیگر چهره بسیار وحشتناک و ترسناکی دارند که شبها از ترس خوابم نمیبرد.
خیلی برای من عجیب بود که یک دانشآموز دختر دوم دبیرستانی به این درجه رسیده باشد، من که هنگام پاسخ به سؤالها سرم پایین بود، هنگامی که دانش آموز این جمله را گفت، مو بر تنم سیخ شد و پیش خودم گفتم که الان آبروی من رفته است و معلوم نیست من را چگونه میبیند! بنابراین اولین سؤالی که کردم گفتم: من را چگونه میبینی؟! گفت: بعضیها را همان طور که هستند میبینم، شما را عادی میبینیم! نفس راحتی کشیدم، بعد یک نگاهی به ایشان کردم دیدم: بله چه حجابی دارد! در آن منطقهای که زنان چادر سر میکنند ولی حد و حدود حجاب را زیاد رعایت نمیکنند، دیدم چقدر محجبه است.
بعد ادامه داد: میخواهم کاری کنم که دیگر چهره برخی افراد را ترسناک نبینم، شبها واقعاً میترسم و خوابم نمیبرد، از آنجایی که خودم جواب سؤال را نمیدانستم، به منزل یکی از علمای بزرگوار زنگ زدم و گفتم که چنین سؤالی از من شده است، آیا چنین چیزی میشود؟
ایشان گفتند: بله! اشکال ندارد، تقوا داشته و خدا این توفیق را به ایشان داده، به او بگو که به هیچ کس نگوید، والا سلب توفیق میشود، به این عالم ربانی گفتم که میگوید میترسم!
گفت: توجیه کنید که ترس ندارد، بلکه توفیقی است که خدا به اولیاء الله و دوستانش میدهد، قدرش را بداند و خدا را شکر کند، بعد از اینکه تلفن را قطع کردم، از آن دختر سؤال کردم که شما نماز شب میخوانید؟! بعد با یک اکراهی که دوست نداشت بگوید، گفت: بله! من نماز شب میخوانم.
آن دختر محجبه دوم دبیرستان منطقه محرومی که خیلیها در آنجا نماز نمیخوانند، چون روحانی نداشتند که بروند و در گوش آنها بگویند نماز بخوانید، نماز که هیچ! نماز شب هم میخواند، خداوند به ایشان توفیق داده که به چنین مقاماتی برسد
http://eitaa.com/fatemiioon_news