🔺 #زیارت_روز_پنج_شنبه🔺
🌹 امروز متعلق است به:
💎 حضرت حسن بن علی العسكری (عليه السّلام)
eitaa.com/fatemiioon_news
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷
🖌استاد جاودان (حفظه الله):
پویش #اطاعت از امر #رهبری در خواندن دعای #هفتم_صحیفه_سجادیه را جدی بگیریم
دعای مبارک هفتم صحیفه سجادیه را هر روز با هم میخوانیم...
#به_امر_رهبرم ❤️
#فقطچنددقیقه🕑
#کرونایاصلی_تفکرغربپرست_است
http://eitaa.com/fatemiioon_news
مداحی_آنلاین_هر_دلی_راهی_قم_میشه_مطیعی.mp3
6.55M
🌸 #ورود_حضرت_معصومه_به_قم
💐هر دلی راهی قم میشه
💐تو صحن آئینه گم میشه
🎤 #میثم_مطیعی
👏 #سرود
http://eitaa.com/fatemiioon_news
9.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حتماً گوش بدید...
❌️بیانیه کوروش کبير : اغتشاشگران را بکشید
‼️طبق روش( کوروش _ داریوش و..._ پهلوى ها _ آمریکا و غرب _ اسلام و ...) باید اغتشاشگران را کشت؟
⭕️حکم شايعه پراکنی های سلبریتیها یا تبعید: تخریب خانه؟
#کوروش_کبير #اغتشاشگران #زن_زندگی_آزادی
https://eitaa.com/joinchat/3332964512Ccaca5d8a43
9.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیدید اینا دشمن اسلام و خدا هستند و حتی با اذان مخالفت میکنند و میگن بدن ما اسلحه ماست.
یعنی با بدن میخوان در مقابل خدا بایستند.
نکته جالب اینکه این مسجد در آلمان هیچ ربطی به جمهوری اسلامی نداره
با این تعداد کم دیکتاتوری میکنن و حتی جلوی نماز رو میگیرن وای به روزی که بخوان حکومت کنن
واضحتر از این؟
#داستان_آشنایی 😍❤️
داستان زندگی و آشنایی من خیلی با بقیه فرق داره من شانزده سالم بود که پدرم از داربست سرکار افتاد کمرش شکست از گردن فلج شد افتاد گوشه خونه من از همه بچه ها بزرگتر بودم خواستم درس و ول کنم مادرم نذاشت خودش چادرش و بست کمرش و مشغول شد سبزی پاک میکرد خونه مردم و تمیز می کرد بند مینداخت خلاصه خرج ما چهارتا بچه رو درمی آورد هر وقت میگفتم برم سرکار با جارو خوب منو می کوبند ولی بالاخره رضایت داد دو سه ساعت بعد مدرسه سر چهارراه گل بفروشم درآمدشم بد نبود یک روز تو ترافیک مشغول گل فروشی بودم پیت گلهامم گذاشته بودم پشت شمشادها جای همیشگی هیچ کسم دست نمیزد با تمام بچه های دور و بر رفیق شده بودم ولی اون روز یه پسر بچه ژنده پوش یک دسته از گلهام برداشت دویید قبلا هم بقیه بچه ها گفته بودن دزد زده بهشون بچه های کار معمولا خیلی زبلن ولی این از ما زبل تر بود مثل چیتا میدویید دوتا میدون دنبالش دوییدم تا تونستم بگیرمش به قدری خونم رو به جوش آورده بود که میخواستم سر یک دسته گل بکشمش وقتی گرفتمش خوابوندمش زمین یکی دوتا مشت کوبیدم تو دهنش بعد یکم دقت کردم دیدم شکل دخترهاست دست از زدنش برداشتم منو زد کنار بلند شد رفت
دسته گلم که له شده بود دنبالش رفتم دیدم رفت تو پارک دهنشو شست من تا حالا حتی خواهرامم نزده بودم عذاب وجدان گرفتم با پولهای ته جیبم سریع از دکه پارک دوتا نوشابه خریدم بردم دادم بهش باهم خوردیم اسمش رعنا بود فهمیدم باباش مرده ناپدری داره خلاصه تو خیابونها مشغول جیب بری و دزدی و اینها بود از همونجا باهاش دوست شدم مثلا میخواستم حمایتش کنم مادرم متوجه غیبتهام از خونه و مدرسه شد پی اش رو گرفت فهمید با رعنا دوست شدم بدجوری منو تنبیه کرد با اینکه در آستانه ۱۸ سالگی بودم و یک سر و گردن از مادرم بلندتر ولی بدجور ازش حساب می بردم مادرم بدون اینکه به من بگه رفت سراغ رعنا باهاش صحبت کرد وضعیت خونه زندگیشو دید فهمید جایی تو خونه خودشون نداره در خونمون و به روش باز کرد گفت فکر میکنم پنج تا بچه دارم حسابی هم حواسش به من بود دست از پا خطا نکنم شبها پیش رعنا میخوابید رعنا شد دختر محبوبش دست راستش باهم سبزی پاک می کردن خونه نظافت می کردن آشپزی می کردن منم دانشگاه قبول شدم هم کار می کردم هم درس میخوندم رعنا که به سن قانونی رسید از دادگاه اجازه گرفت عقد کردیم مادرم تشویقش کرد رفت شبانه درس خوند دیپلم گرفت ادامه تحصیل داد الان باهم همکاریم خواهرام ازدواج کردن مادرم پیش ما زندگی میکنه رعنا نمیذاره از ما جدا بشه بس که دوسش داره مادرم یک شیرزن بزرگ دل که هم زندگی بچه هاشو نجات داد هم به یک دختر خیابونی که کسی تو صورتش نگاه نمی کرد پناه داد.
eitaa.com/fatemiioon_news