🎥 کوتاه قدترین زن دنیا در آغوش بلندقدترین مرد دنیا! 🔹 جیوتی امجی زن هندی ۳۰ ساله با ۶۲  سانتی‌متر قد، در آغوش مرد ترک ۴۱ ساله با قد ۲/۵۱ متری به نام سلطان کوسن، جای گرفته است. 🌹اللهم عجل لولیک الفرج 🌹 🔴 به ما بپیوندید👇 #من_حسینی_ام https://eitaa.com/Man_Hoseyniam

اگر خدا نظاره گر است ، پس این برای ما کافیست.... 💔💔💔 🌹اللهم عجل لولیک الفرج 🌹 🔴 به ما بپیوندید👇 #من_حسینی_ام https://eitaa.com/Man_Hoseyniam

● بيننا و بينكم الميدان والايام والليالي ... 🌹اللهم عجل لولیک الفرج 🌹 🔴 به ما بپیوندید👇 #من_حسینی_ام https://eitaa.com/Man_Hoseyniam

سالروز شهادت مدافع حرم مهدی عزیزی ✍🏻 نقل است که شهید مهدی عزیزی همواره تصویر شهید ابراهیم هادی را در جیب خود داشت، کتابش را خوانده بود و هروقت از کنار تصویر او رد می‌شد سلام می‌کرد. شهید عزیزی از مال دنیا چیزی نداشت جز یک موتور که آن را هم از وی دزدیده بودند. وی وقتی خبر دزدیده شدن موتورش را به مادر داد گفت «درویش بودیم و درویش‌تر شدیم» ۲ ماه مانده بود به شهادتش، که به آرزویش رسید و به کربلا رفت. فقط تسبیح و تربت به عنوان سوغات آورد. می‌گفت رفتم کفن بخرم، دلم نیامد، هیهات، آمده ام شهر بی کفن‌ها و برای خودم کفن بخرم؟ «شادی روحش صلوات» #شهید

یاصاحب الزمان(عج) نفسی نمانده برگرد.. 💔🥺 #غزه

🌹اللهم عجل لولیک الفرج 🌹 التماس دعا 🔴 به ما بپیوندید👇 #من_حسینی_ام https://eitaa.com/Man_Hoseyniam

📚💡⚡️قصّهٔ پُر غصّهٔ جهلِ انسان‌ها؛ از همیشه تا همیشه... [سخنی دربارهٔ آنها که حق را نَه در جبههٔ خودی، که در رسانه‌های دشمن می‌جویند.] ✍ غلامرضا باطنی

📚💡⚡️قصّهٔ پُر غصّهٔ جهلِ انسان‌ها؛ از همیشه تا همیشه... [سخنی دربارهٔ آنها که حق را نَه در جبههٔ خودی، که در رسانه‌های دشمن می‌جویند.] ✍ غلامرضا باطنی این روزها، پس از گستاخیِ جنایتکارانهٔ اسرائيل در ترور شهید هنیّه در تهران، برخی از ساده‌لوحانِ همیشهٔ تاریخ، در داخل وخارج از مرزهای ایران، سخنانی بر زبان می‌آورند که قلبِ هر میهن‌دوستی را به‌درد می‌آورَد. کافی‌‌ست لحظاتی در جمعِ مردمانی بنشینید که فریفتهٔ مُدهای فکریِ روز هستند، تا متوجّه شوید چه حجم انبوهی از دروغ‌های فضای بی‌در و پیکرِ مَجازی، در دههٔ اخیر، ذهن مردم را انباشته کرده است که زدودن آن‌ها، اگر امری محال نباشد، لااقل به این سادگی‌ها ممکن نیست. زمانی نه‌چندان دور در دههٔ چهل و پنجاه شمسی، بسیاری بودند که با خواندن چند جزوهٔ تکثیرشده از سرمایهٔ مارکس، جزوه‌های کم‌بَرگی از لنین، مائو، تروتسکی، پلخانف، انور خوجه، خروشچف، ایلیچ و... ساعت‌ها دربارهٔ رنجِ پرولتاریا و ستمگریِ بورژوازی سخن می‌گفتند و میان خود و هرکسی که غیر مرامِ اشتراکی و رفاقت حزبی‌شان قرار می‌گرفت، خط‌هایی به تیرگیِ مرزهای جغرافیایی می‌کشیدند. به‌همان نسبت، بودند بسیاری که با خواندنِ چند جزوه از شریعتی، بازرگان، فارسی، بنی‌صدر، پیمان، سحابی و... گمان می‌کردند تا اَعماق مباحثِ اسلام‌شناسی پیش رفته‌اند و دیگران را در جهلِ مرکّب، اسیر می‌دیدند. این رفتار و رویّه را البته یکسره طرد و نفی نمی‌کنم امّا عمیقاً معتقدم الگویِ گرمی‌کردن با یک مَویز و سردی‌کردن با یک غوره، همواره در تاریخ وجود داشته است و چه بسا تا همیشه نیز پابرجا باشد. امروزه امّا دامنهٔ این مسأله بسیار گسترده‌تر است؛ دانشمندانِ بی‌بدیلِ حاضر در اینستاگرام و کلاب‌هاوس و تلگرام و... که با گذاشتن یک استوریِ بی‌مایه، از صدر تا ذیل تاریخ و سیاست و فرهنگِ ایران و جهان را نقد می‌کنند، تحقیقاً ادامهٔ زمانیِ همان شیفتگان دهه‌های گذشته هستند و این رشتهٔ بی‌انتها را اگر بگیرید و در طول تاریخ، پیش بروید تا هزاره‌های بسیار دور می‌رسد. بارها گفته‌ام اگر کسی چند کتاب معدود بخواند و در ماهیتِ امور بسیار کم بیاندیشد، خیلی صریح و بی‌تأمّل، برای همه چیز حُکم صادر می‌کند و جهانش بسیار ساده و خطّی خواهد بود؛ اما کسی که صدها و هزاران کتاب و مطلب بخوانَد و در چند و چونِ وقایع، بی‌طرفانه تأمل و تفکّر کند، به آن درجه از پختگی خواهد رسید که در اظهارنظرهایش محتاط باشد و بداند تاریخ، خطّ سیرهای فرعیِ بسیار دارد. ماجراهای عبرت‌آموزی از روزگار قدیم در لابلای متون وجود دارد که می‌تواند برای امروزِ ما سودمند باشد؛ در مروج الذهب، جلوه‌ای از جهل و بی‌خبریِ مردمان شام، ذکر شده است که برای اهلِ اشارت، کفایت می‌کند؛ درچنان فضای جاهلانه‌ای‌ست که معاویه‌ها، بعنوان مظاهرِ شرّ مطلق، علی (ع) و پیروانش را به نبرد فرامی‌خوانند و دریغا که در این ستیزه‌جویی، بر خوابزدگی و بی‌خبریِ مردم، بسیار حساب کرده‌اند... جُز این باشد چگونه تبهکارانِ جنایت‌پیشهٔ اسرائیلی به خود جسارت می‌دهند در حریمِ امن ایران، دست به ترور بزنند و ایران را به جنگ تهدید کنند و عدّه‌ای نادان، جبههٔ خودی را آماج حمله قرار دهند؟! روایتِ مروج‌الذهب، چنین است: پس از ختمِ [جنگ] صفّین، یکی از اهلِ کوفه سوار بر شترِ نرِ خود (جَمَل) به دمشق رفت؛ یکی از اهالیِ دمشق در او آویخت که این شترِ ماده (ناقه) از من است و در صفّین از من گرفته‌ای! شکایت را نزد معاویه بُردند. مردِ دمشقی، پنجاه نفر را شاهد آورد و همه شهادت دادند که این شترِ ماده، متعلّق به اوست! معاویه به ضررِ مرد کوفی حُکم داد و گفت باید شتر را به آن دمشقی تسلیم کند. کوفی به معاویه گفت: خدا تو را به صَلاح، رهبری کند! این شتر، نَر است و ماده نیست!! معاویه گفت: این حُکمی است که داده‌ام و هیچ امکان تغییر ندارد! پس از آنکه مجلسِ قضاوت خلوت شد و همه رفتند، معاویه شخصی را فرستاد تا مرد کوفی را بازگرداندند. از او قیمت شتر را پرسید و دو برابرِ آن را به مردِ کوفی پرداخت و گفت: به کوفه که بازگشتی به علی بن ابی‌طالب بگو، آگاه باش که با صدهزار نفر که شتر ماده را از شتر نر تشخیص نمی‌دهند، با تو خواهم جنگید!! کارِ اطاعت و تسلیم [و جهلِ] شامیان به آنجا رسیده بود که وقتی معاویه به سوی صفّین می‌رفت، نمازِ جمعه را برای آنها در روزِ چهارشنبه اقامه کرد، و تمام آن جماعت نیز اطاعت کردند! ابوالحسن مسعودی گوید، یکی از ناقلانِ اخبار، گفته‌ است که از یکی از مردمِ شام که جزء بزرگان و خردمندان و روشنفکرانِ آنها محسوب می‌شد، پرسیده بود: این ابوتراب کیست که امامِ مسجد، او را بر منبر لعن می‌کند؟ آن مردِ شامی پاسخ داد: گمان می‌کنم یکی از دزدانِ ایّام فتنه بوده است!!! 🌹اللهم عجل لولیک الفرج 🌹 🔴 به ما بپیوندید👇 #من_حسینی_ام https://eitaa.com/Man_Hoseyniam