eitaa logo
داروخانه معنوی
6.8هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
4.7هزار ویدیو
128 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
أصـلُ و نَسـبـِــ و مَذْهَبـــِ؛ مآ ࢪٰا چو بِخوٰاهیــــدْ... آغآز مُسلمآنے مٰا ؛ ࢪوزغَدیرْ أسْت...❣ 🍃🌻 💛 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽️ *تقدیم به غدیری ها..🌹* *👌🏻دوستداران و مُحبّین امام علی💓علیه السلام..🌷* *.شیعه.اَثنیٰ.عَشَری💐 @Manavi_2
Part29_علی از زبان علی.mp3
14.65M
قسمت9⃣2⃣ ..........دوران جنگ نهروان............. *پیشگویی پیامبر اکرم (ص) درباره خوارج *رخدادهایی در مسیر نهروان *ورود به نهروان *مناظره امام (ع) با خوارج *موعظه خوارج *آغاز نبرد با خوارج @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_ خُوشْبختےیَعنے ، _ تو ڪِشورتـــْ اِمآمـ ࢪضآ دٰاࢪ؎:) _ غَریبے ویِہ آشنآ دٰاࢪ؎... ¦⇠ ¦⇠ @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
أڱر مےخوٰاهیدْبِدٰانیدیِڪ اِنسانـْــ ؛ چِقَدࢪ أࢪزشْ دٰاࢪدْ! بِبینیدْ بِہ چِھ چیز؎ ؏ِشق مےوَࢪزدْ؟ ڪسے ڪِہ ؏شقَش مآشینَش أست ، أࢪزشَشْ بہ هَمآن میزآنـــ أست.... [ أمآ ڪسے ڪِه ؏ـِشقشْ خُداستـــْ ، أرزششْ أنداٰزھ خُدآستـــ... ] @Manavi_2
🔴 🌷 – قسمت 7⃣ 🍀 زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار " " ✅ پهلوان (راوی: حسین‌اللّه کرم) – بخش اول 💥 سید حسین طحامی (کشتی‌گیر قهرمان جهان) به زورخانه‌ی ما آمده بود و با بچه‌ها ورزش می‌کرد. هر چند مدتی بود که سید به مسابقات قهرمانی نمی‌رفت، اما هنوز بدنی بسیار ورزیده و قوی داشت. بعد از پایان ورزش رو کرد به حاج حسن و گفت: «حاجی، کسی هست با من کشتی بگیره؟» حاج حسن نگاهی به بچه‌ها کرد و گفت: «ابراهیم! بعد هم اشاره کرد؛ برو وسط گود.» معمولاً در کشتی پهلوانی، حریفی که زمین بخورد، یا خاک شود می‌بازد. کشتی شروع شد. همه‌ی ما تماشا می‌کردیم. مدتی طولانی دو کشتی‌گیر درگیر بودند. اما هیچکدام زمین نخوردند. فشار زیادی به هر دو نفرشان آمد، اما هیچکدام نتوانست حریفش را مغلوب کند، این کشتی پیروز نداشت. بعد از کشتی سید حسین بلندبلند می‌گفت: «بارک الله، بارک الله، چه جوان شجاعی، ماشاءالله پهلوون!» 💥 ورزش تمام شده بود. حاج حسن خیره‌خیره به صورت ابراهیم نگاه می‌کرد. ابراهیم آمد جلو و باتعجب گفت: «چیزی شده حاجی!؟» حاج حسن هم بعد از چند لحظه سکوت گفت: «تو قدیم‌های این تهرون، دو تا پهلوون بودند به نام‌های حاج سیدحسن رزاّز و حاج صادق بلور فروش، اون‌‌ها خیلی با هم دوست و رفیق بودند. توی کشتی هم هیچکس حریفشان نبود. اما مهمتر از همه این بود که بنده‌های خالصی برای خدا بودند. همیشه قبل از شروع ورزش، کارشان رو با چند آیه قرآن‌ و یه روضه‌ی مختصر و با چشمان اشک‌آلود برای آقا اباعبدالله(ع) شروع می‌کردند. نَفَس گرم حاج محمد صادق و حاج سید حسن، مریض شفا می‌داد. بعد ادامه داد: ابراهیم! من تو رو یه پهلوون می‌دونم مثل اون‌‌ها! ابراهیم هم لبخندی زد و گفت: «نه حاجی، ما کجا و اون‌‌ها کجا.» بعضی از بچه‌ها از این‌که حاج حسن این‌طور از ابراهیم تعریف می‌کرد، ناراحت شدند. فردای آن روز پنج پهلوان از یکی از زورخانه‌های تهران به آنجا آمدند. قرار شد بعد از ورزش با بچه‌های ما کشتی بگیرند. همه قبول کردند که حاج حسن داور شود. بعداز ورزش کشتی‌ها شروع شد. چهار مسابقه برگزار شد. دو کشتی‌ را بچه‌های ما بردند، دو تا هم آن‌‌ها. اما در کشتی آخرکمی‌شلوغ کاری شد! آن‌‌ها سر حاج حسن داد می‌زدند. حاج حسن هم خیلی ناراحت شده بود. من دقت کردم و دیدم کشتی بعدی بین ابراهیم و یکی از بچه‌های مهمان است. آن‌‌ها هم که ابراهیم را خوب می‌شناختند مطمئن بودند که می‌بازند. برای همین شلوغ کاری کردند که اگر باختند تقصیر را بیندازند گردن داور! 🍃🌹🍃 ادامه دارد...✒️✒️✒️ @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا