eitaa logo
داروخانه معنوی
6.6هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
4.7هزار ویدیو
128 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#بیداری_از_خواب_غفلت(33) #آمادگی_برای_ظهور ✨شما وارد پادگان که می شوید هر لباسی تنت باشد در می آور
(34) یک بچه‌ که به شیطنت و ریخت‌وپاش عادت کرده‌، برای او سخت است به حرف بزرگ‌تر گوش بدهد. می‌خواهد همه چیز را به‌هم بریزد. از در و دیوار بالا می‌رود. شما وقتی در یک مجلس محترمی باشید، همه‌ افراد با شخصیت نشسته‌اند، همین فرزندی که تربیتش نکرده‌اید، در آن مجلس حتماً آبروی شما را می‌برد و باعث سرافکندگی و خجالت شما می‌شود. به خدا قسم نفس ما، نفسی که تربیت نشده و رهایش کرده‌ایم، در برابر امام زمان ارواحنافداه مثل همین بچه بی ادب است. نگویید: برای دعا کنید آقا بیاید بعد هرچه می‌خواهد، بشود. آقا بیایند این نفسی که رهایش کردید، هرچه خواسته اطاعت کردید و هرچه گفته گوش دادید، چطور می‌خواهید در پیشگاه خدای تعالی و امام زمان ارواحنافداه آبروداری کند و آبروی شما را حفظ کند؟ 💠استاد حاج آقا زعفری زاده حفظه الله تعالی @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤🌿» حُسیـــ𑁍ــن ﷺتو قَلــᰔـــبَمــ دٰاره ریشِـــــہ حُسیــ𑁍ـــنﷺ ڪِه تِڪرٰار؎ نِمیـــــشِہ.. @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
((💔🖤)) چِ‌ـہ‌ شَبـــــآیے زِجُـــ✿ــدٰایے ِ‌تـــُــو؛ هِق‌هِق‌ڪـــــردَم ۔۔۔! خَستـــــه‌أم‌أزهَمہ ؏ـــــآلَم ؛ بِطَلـــــب‌دِق ڪـَــــردمْ .. -آقا؎ ِ أبٰا؏َـــــبداللهﷺ- @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 بــُـــزرگے مےگُفت 𑁍: حُسیـــᰔــنﷺ و گنـــــآہ یِک جٰا ڪِنــــٰـار هَمـ جآ نِمیـــــشہ! تٰاریـــــڪے ڪِہ بٰاشہ نـــــور میرِہ۔۔۔۔ گنـــــٰآہ ڪہ بٰاشـــــہ ، حُسیـــ(ﷺ)ــنْ میرِہ...! 💔 ...! @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید بزرگوار ابوالفضل شیروانیان عزیز❤️ هدیه با واسطه از بس گریه کرده بودم چشمم نور نداشت. رفتم رو به روی عکسش نشستم و گفتم، «ابوالفضل، دیدی آن‌قدر قلم قرآنی برای من نگرفتی تا شهید شدی. اگر قلم قرآنی داشتم قرآن می‌خواندم، تا هم من آرام شوم، هم ثواب آن را به تو هدیه کنم.» ده دقیقه نشده بود که حاج آقا تماس گرفت و گفت، «آقای معدنی از طرف سپاه دارند می‌آیند دیدار.» هنگام ورود بسته‌ای را گرفتند سمت من و گفتند، «ببخشید اظلاع نداده آمدیم. قرار بود هفته دیگر مزاحم بشویم، اما یک ربع پیش تماس گرفتند که تا این‌جا آمدید منزل شهید شیروانیان هم بروید.» داخل بسته یک کیف قرآن و قلم آن بود. راوی: همسرشهید نگاه شهدا بعد از شهادت ابوالفضل به کربلا رفتیم. خردادماه بود و هوا گرم. از مقام امام زمان (عج) تا پشت حرم حضرت عباس (ع) راه زیادی بود؛ حدود ۴۵ دقیقه. ساعت هم سه بود و هنگام استراحت ماشین‌ها. همان‌طور که پیاده می‌آمدیم مادرش گفت: «ببین ابوالفضل، بابا که قلبش را عمل کرده، من هم که کمر ندارم. زهرا خانم هم که پاهایش درد گرفته، مهدی هم خسته شده، یک ماشین بفرست.» حاج آقا گفت: «خانم چه می‌گویی؟ ابوالفضل این وسط ماشین از کجا بیاورد؟ او اکنون جایش خوب است.» همان‌طور که سه تایی می‌خندیدیم، یک ماشین که داشت می‌رفت برای تعویض خادم‌ها نگه داشت جلوی پای‌مان. پرسید: «علقمی؟» سوار شدیم، اما سه تایی تا موقع رسیدن گریه می‌کردیم. حاج آقا گفت: «شهدا همه جا حاضرند. ما‌ها دقت نمی‌کنیم تا لیاقت نظر شهدا را داشته باشیم.» راوی: پدر شهید @Manavi_2