eitaa logo
داروخانه معنوی
6.4هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
4.6هزار ویدیو
126 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_آقـــــٰا؎امــــٰـآم‌ رضـــــٰاﷺ 𔘓➺ ⇇بہ أنـــــدٰازه‌‌؎ تمـــٰــام‌ ↓↓ ⇆نَبودن‌هـــــآ ،نَشدن‌‌هـــــآ و نَرسیدن‌هـــــآ؛ _«مـَــــرٰا در آغـــــوش‌ بِگیـــــر۔۔𑁍» ⃝❍↲بہ أنـــــدٰازه‌ تمـــٰــام‌ أبـــــرهـــــآ، أشـــــک دٰارم ۔۔۔💔░⃟‌‌‎‌‌‌‎ ‌ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
قلب سالم ۲۸_1.m4a
11.78M
🌾قسمت [بیست وهشتم] الآن برزخ را ببینیم🍃🌸 حاجیه خانم رستمی فر «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-أز قـــــرٰائت ۔۔ ⇇هَمہ روزه وَلُو۔۔↓↓ _چَنـــــد آیـہ غِفلـــــت نـــَــکُنید، ⇦کہ مُـــــوجِب۔۔؛ ﴿سَعــــٰـادت دُنیـــــآونِجـــــٰات آخِـــــرت۔𔘓﴾ _ أست..! «۔۔آیـــــتﷲآشتیـــــانے‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀➛» «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﴿مُعلِّم𑁍﴾ ۔۔ ◇_سٰـاربـــــآن ؛ ⇇؏ِــلـم و ؏ـِــــشـــق أست𔘓⇉ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
۵۶ روز انتظار تا عید بزرگ غدیر خم هر روز یک فضیلت ، فضیلت شماره : ۳۵ ------------------------------
۵۵ روز انتظار تا عید بزرگ غدیر خم هر روز یک فضیلت ، فضیلت شماره : ۳۶ ------------------------------ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
خطبه ۱۱۶ در اندرز به ياران 🎇🎇🎇#خطبه۱۱۶🎇🎇🎇🎇🎇🎇 🌺فراز ۱ ويژگيهاي پيامبر اسلام (صلی الله علیه
خطبه ۱۱۶ در اندرز به ياران 🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇 فراز ۳🌺 تعريف ياراني كه به شهادت رسيدند به خدا سوگند! دوست داشتم كه خدا ميان من و شما جدايي اندازد، و مرا به كسي كه نسبت به من سزاوارترست ملحق فرمايد به خدا سوگند! آنان مردمي بودند، نيك انديش، ترجيح دهنده بردباري، گويندگان حق، و ترك كنندگان ستم، پيش از ما به راه راست قدم گذاشته، و شتابان رفتند، در به دست آوردن زندگي جاويدان آخرت، و كرامت گوارا، پيروز گرديدند. فراز ۴♨️ خبر از خونريزي و شكمبارگي حجاج بن يوسف ثقفي. آگاه باشيد! به خدا سوگند پسركي از طايفه ثقيف (حجاج بن يوسف) بر شما مسلط مي گردد كه هوسباز و گردنكش و ستمگر است، سبزه زارهاي شما را (اموال و دارايي های شما را مي چرد و چربي شما را آب مي كند، ابووذحه: بس كن. (وذحه، نوعي سوسك است، چون ماجرايي با حجاج دارد، او را (ابووذحه) خطاب فرمود، كه اينجا جاي آوردن آن نيست (مي گويند وذحه، سوسك مخصوصي است حجاج را گزيد كه بدنش ورم كرد و مرد) ✅شرح ۴ ۱۱۶ را اینجا بخوانید👇 http://ahlolbait.com/article/14560 💠باهم نهج البلاغه بخوانیم «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قَســـــم‌بِہ⇩⇩⇩ ⇦وَعـــــده‌شیریـــــن‌ِ "۔۔فَمـَــــن‌یَمُـــــت‌یــَـــرنے۔۔" کِہ ایستــــٰـاده بِمیـــــرم ╰➤ ◇بِہ احتـــــرٰامِ ﴿عَـــــلّےﷺ﴾ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
دِل ؏ــٰاشقے تــَـــپش دٰارد أگر ⇩⇩⇩ _عِـلَّت۔۔ « عَـــــلّےﷺ✿⇉» بٰاشَـــــد . . «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داستان‌عاشقانه‌واقعی ❤️ آهے کشیدم و جلوتر از علے حرکت کردم... قرار بود کہ همہ واسہ بدرقہ تا فرودگاه برݧ .ولے علے اصرار داشت کہ نیاݧ . همہ چشم ها سمت مـݧ بود .همہ از علاقہ منو علے نسبت بہ هم خبر داشتـݧ هیچ وقت فکر نمیکردݧ کہ مـݧ راضے بہ رفتنش بشم . خبر نداشتـݧ کہ همیـݧ عشق باعث رضایت من شده بغض داشتم منتظر تلنگرے بودم واسہ اشک ریختـݧ اما نمیخواستم دم رفتـݧ دلشو بلرزونم. روپاهام بند نبودم .کلافہ ایـݧ پا و اوݧ پا میکردم.تا خداحافظے علے تموم شد اومد سمتم .تو چشمام نگاه کردو لبخندے زد .همہ ے نگاه ها سمت مـا بود . زیر لب بسم اللهی گفت و از زیر قرآݧ رد شد . چشمامو بستم بوے عطرش و استشمام کردم وقلبم بہ تپش افتاد. چشمامو باز کردم دوبار از زیر قرآن رد شد ، هر دفعہ تپش قلبم بیشتر میشد و بہ سختے نفس میکشیدم قرار شد اردلاݧ علے رو برسونہ اردلاݧ سوار ماشیـݧ شد کاسہ ے آب دستم بود .علے براے خداحافظےاومد جلو . بہ کاسہ ے آب نگاه کرد از داخلش یکے از گل هاے یاس شناور تو آب و برداشت بو کرد . لبخندے زد و گفت :اسماء بوے تورو میده قرآن کوچیکے رو از داخل جیبش درآوردو گل رو گذاشت وسطش بغض بہ گلوم چنگ میزد و قدرت صحبت کردݧ نداشتم . اسماء بہ علے قول دادے کہ مواظب خودت باشے و غصه نخورے پلکامو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم خوب خانم جاݧ کارے ندارے؟؟ کار داشتم ،کلے حرف واسہ ے گفتـݧ تو سینم بود اما بغض بهم اجازه ے حرف زدݧ نمیداد . چیزے نگفتم . دستشو بہ نشونہ ے خداحافظے آورد بالا و زیر لب آروم گفت :دوست دارم اسماء خانم. پشتشو بہ مـݧ کرد و رفت. با هر سختے کہ بود صداش کردم . علے؟؟ بہ سرعت برگشت.جان علے؟؟ ملتمسانہ با چشمهاے پر بهش نگاه کردم و گفتم :خواهش میکنم اجازه بده تا فرودگاه بیام. چند دیقہ سکوت کرد و گفت:باشہ عزیزم . کاسہ رو دادم دستش ،بہ سرعت چادرمشکیمو سر کردم و سوار ماشیـݧ شدم . زهرا هم با ما اومد . بہ اصرار علے ما پشت نشستیم و زهرا و اردلاݧ هم جلو احساس خوبے داشتم کہ یکم بیشتر میتونستم پیشش باشم. از همہ خداحافظےکردیم و راه افتادیم . نگاهے بهش انداختم و با خنده گفتم:علے با ایـݧ لباسا شبیہ برادرا شدیا اخمے نمایشے کردو گفت :مگہ نبودم ابروهامو دادم بالا و در گوشش گفتم:ݧ شبیہ علے مـݧ بودے بہ کاسہ ے آب نگاه کردو گفت :ایـݧ دیگہ چرا آوردے؟؟؟ خوب چوݧ میخواستم خودم پشت سرت آب بریزم کہ زود برگردے سرمو گذاشتم رو شونشو گفتم:علے دلم برات تنگ شد چیکار کنم؟؟ یکمے فکر کردو گفت:بہ ماه نگاه کـݧ . سر ساعت ۱۰ دوتاموݧ بہ ماه نگاه میکنیم لبخندے زدم و حرفشو تایید کردم. علےوتند تند زنگ بزنیا چشم چشمت بے بلا . بقیہ راه بہ سکوت گذشت . بالاخره وقت خداحافظے بود . ما نمیتونستیم وارد فرودگاه بشیم تا همینجاش هم بہ خاطر اردلاݧ تونستیم بیایم اردلاݧ زهرا خداحافظے کردݧ و رفتـݧ داخل ماشیـݧ . تو چشماش نگاه کردم و گفتم:علے برگردیا مـݧ منتظرم پلک هاشو بازو بستہ کرد و سرشو انداخت پاییـݧ دلم ریخت . دستشو گرفتم:علے ،جوݧ اسماء مواظب خودت باش همونطور کہ سرش پاییـݧ بود گفت :چشم خانم تو هم مواظب خودت باش بہ ساعتش نگاه کرد دیر شده بود سرشو آورد بالا اشک تو چشماش جمع شده بود . اسماء جاݧ مـݧ برم؟؟؟ قطره اے اشک از چشمام سر خورد سریع پاکش کردم و گفتم :برو اومدنے گل یاس یادت نره چند قدم ،عقب عقب رفت .دستشو گذاشتم رو قلبش وزیر لب زمزمہ کرد:عاشقتم مـݧ هم زیر لب گفتم:مـݧ بیشتر برگشت و بہ سرعت ازم دور شد.با چشمام مسیرے کہ رفت و دنبال کردم. "در رفتن جان از بدن، گویند هرنوعی سخن من با دو چشم خویشتن، دیدم که جانم میرود" وارد فرودگاه شد . در پشت سرش بستہ شد . احساس کردم سرم داره گیج میره جلوے چشمام سیاه شد سعے کردم خودمو کنترل کنم. کاسہ ے آب و برداشتم و آب رو ریختم هم زماݧ سرم گیج رفت افتادم رو زمیـݧ ،کاسہ هم ازدستم افتاد و شکست بغضم ترکید و اشکهام جارے شد .زهراو اردلاݧ بہ سرعت از ماشیـݧ پیاده شدݧ و اومدݧ سمتم. اردلاݧ دستم و گرفت و با نگرانے داد میزد خوبے؟؟ نگاهش میکردم اما جواب نمیدادم با زهرا دستم رو گرفتــݧ و سوار ماشیـنم کردݧ. سرمو بہ صندلے ماشیـݧ تکیہ دادم و بے صدا اشک میریختم ـ اومدنے با علے اومده بودم. حالا تنها داشتم بر میگشتم هرچے اردلاݧ و زهرا باهام حرف میزدݧ جواب نمیدادم. تا اسم کهف اومد . سرجام صاف نشستم و گفتم چے اردلاݧ؟؟؟ هیچے میگم میخواے بریم کهف؟؟ سرمو بہ نشونہ ے تایید نشوݧ دادم قبول کردم کہ برم شاید آرامش کهف آرومم میکرد. ممکـݧ هم بود کہ داغون ترم کنہ چوݧ دفعہ ے قبل با علے رفتہ بودم .... «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙🌓 اگر در همان شب بمیرد، شهید مرده است ... ✒️قَالَتْ اَلصِّدِّيقَةِ اَلطَّاهِرَةِ فَاطِمَةَ اَلزَّهْرَاءِ صَلَوَاتُ اَللهِ عَلَيْهَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ : رَغَّبَ النَّبِی صلی الله علیه و آله و سلم فِی الجِهادِ، وذَکرَ فَضلَهُ، فَسَأَلتُهُ الجِهادَ، فَقالَ: ألا أدُلُّک عَلی شَیءٍ یسیرٍ، وأجرُهُ کثیرٌ؟ ما مِن مُؤِمنٍ ولا مُؤِمنَةٍ یسجُدُ عَقِبَ الوَترِ سَجدَتَینِ، ویقولُ فی کلِّ سَجدَةٍ: «سُبّوحٌ قُدّوسٌ رَبُّ المَلائِکةِ وَالرّوحِ» خَمسَ مَرّاتٍ، لا یرفَعُ رأسَهُ حَتّی یغفِرَ اللّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ کلَّها، وإن ماتَ فی لَیلَتِهِ ماتَ شَهیداً. ✒️حضرت صدیقه طاهره فاطمة الزهراء صلوات الله علیها سرور بانوان دو عالم می فرمایند : پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تشویق به جهاد کرد و فضیلت آن را باز گفت ، من درباره جهاد از ایشان پرسیدم ، که فرمود : آیا تو را به کاری آسان با پاداشی فراوان راهنمایی نکنم؟ هر مرد و زن مؤمنی در پی نماز وتر دو سجده به جای آورد و در هر یک از آن دو، پنج بار بگوید: «سبّوح قدّوس ربّ الملائکة والروح؛ پاک است، منزه است پروردگار فرشتگان و روح»، سرش را بلند نکند، مگر این که خداوند همه گناهانش را بیامرزد. و اگر در همان شب بمیرد، شهید مرده است. 📚مختصر المحاسن المجتمعة في فضائل الخلفاء الأربعة : ص ١٩٢ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠✨دلت برای مشهد تنگ شده؟! 🧡✨چجوری از تو دست بکشم؟! 💠✨بدون تو نفس بکشم؟! 🧡✨تویی که تنها قابل سوز منی 💠✨آرزومه دوباره بیام 🧡✨حرمت بدم یه سلام 💠✨بهانه ی اشکای هر روز منی 🧡✨بی تو میمیرم آقام 💠✨یه فقیرم آقام 🧡✨تو حج فقرایی 💠✨ای کس و کارم آقاجون 🧡✨تورو دارم یا ندارم 💠✨منو دستای گدایی 🧡✨ســلام بـــر تـــو✋ 💠✨همدم دلتنگی های من... «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸💫نیایش شبانه با حضـــرت عشق ❤ ❤ 🌸💫خـــــدایـــــا🤲 🤍💫امشب آرامش واقعی  را 🌸💫به ناب ترین عاشقانت 🤍💫که در این دنیای پُر تلاطم 🌸💫فقط دل در گِرو عشق 🤍💫تو بستند ، عنایت بفرما...🤲 🌸💫خــــدایـــــا🤲 🤍💫آگاهی به تمام حالمون 🌸💫بــگــیــر دســتـمـون رو 🤍💫آمــیــن یــــا رَبَّ🤲 🌸💫الــهــی دفــتـر امـشـب رو 🤍💫بــا آرامـش بـبـنـدیــم 📖 🌸💫و دلتون بی بغض و آروم باشه 🤍💫الــهــی آمــیـــن 🌸💫بــه امــیــد فــردایــی بــهــتــر 🤍💫شبتون پر از عشق به خدای مهربان «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داروخانه معنوی
از جُملہ د؏ــــآهـــــآیے ڪہ؛ ﴿شِیـــــخ جَعـــــفر مُجتهد؎﴾(رہ) مُڪرر توصّیہ مےڪَردند : خوٰاندن ﴿زیـــــآرت ٰال یٰاسیـــــن✿ ﴾ در نُہ⁹ روزهنگام بین الطُلو؏ـــــین بود ڪِہ آثـــــآر ؏ـَــــجیبے دَر پے دٰارد۔۔۔۔♡♡♡ @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داروخانه معنوی
•~🌸🌿~• وَلےبَچہ ھآ اَز‌قَضا‌ٓشُدڻ نَمآز‌صُبحتون‌ْبِتَرسیدْ! میڱن‌ْخُدآ؛ أڱہ بِخوٰاد‌خِیر؎رو‌؛ أزیِہ بَنده‌ا؎بڱیرھ۔۔۔۔!!! نَمآز‌صُبحِش‌ْرو‌قضٰا‌مےڪُنِه! 💥 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا