eitaa logo
داروخانه معنوی
6.8هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
4.7هزار ویدیو
128 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
 _ السَّلامُ ؏ـليک يا أمـــــيرَالمُؤمنين✿➺ ╰➤ «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا عَیْـــــنَ اللهِ النَّاظِرَةَ» □سَـــــلام بَـــــر تـُــــو ↓↓↓ ⇇ا؎ دیـــــده نـــــظٰاره کُننده خــُـᰔــدا .. «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﴿أمیرالمؤمنین امـــٰــام عـــــلّےﷺ𔘓 ﴾: _هرخـــٰــانه‌ا؎کہ دَر‌آن‌«قــُــــرآن‌✿⇉»تـــــلٰاوت‌شَود ۔۔۔ و‌أهـل‌ آن‌ بہ ذکـر‌و یـــٰــاد خــᰔـــدٰاونـد‌، مَشغـــــول بـــــٰاشند‌۔۔۔ ⇇بـــَــرکت‌و‌نــِـــعمت‌در‌آن‌‌خــــٰـانہ زیــٰـــاد‌ و ⇇مـــــلائکہ در‌آنـــــجٰا‌حـــــٰاضر‌شَونـــــد‌و‌ شیـــــٰاطین أز‌آنجـــــا‌دور‌شَونـــــد◇◇⇉. «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
💢 ازامروز ان‌شاءالله با آغاز مجموعه‌ی ، مهارت‌های کنترل نفس، و حفظ طهارت نیّات و رفتار و اعمال‌مون رو آرام آرام خواهیم آموخت. باشد که در پایان این مجموعه، قدرت کافی برای مهارِ خواهش‌های نفس‌مون پیدا کنیم!
کارگاه خویشتن داری 01.mp3
14.54M
۱ ▫️آتش، هم گرما می‌دهد، هم نور ... و ... هـــم می‌سوزاند! برای بهره گرفتن از گرما و نورِ آتش و درامان ماندن از سوزانندگی‌اش، باید به حریمِ سوزانندگی آن وارد نشد. 🔥 حرام ؛ یعنی حریمِ سوزانندگیِ هر چیز! «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انـــــسٰان بٰاید دائـــــم الذکر بـــٰــاشد ؛ ⇇زیرٰا کَسےکہ دٰائـــــم الذکر بــٰـــاشد۔۔۔ □هَمواره خُـــــود رٰا ؛ دَر مَحضر خُــᰔـــدٰا مےبینَد۔۔۔ _و پــِـــیوستہ بـــٰــا خُـــــدا سُخن مےگویــَـــد .𑁍➛ ‹ آیّت‌الله بــــِـهجت › «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
این ‍ داستان واقعی است : #آخرین‌بازدید #رمان #قسمت_18 _مرده؟ +بله،پزشک قانونی میاندواب مرگش تایید
این ‍ داستان واقعی است مهرماه که میشد،درد من تازه میشد! سه سال بود که مهر ما بوی مرگ و درد میداد! تنها دلخوشی ما حمایتهای معنوی و پیامهای پرمهر حامیان بود در سراسر این مرز و بوم! دستور اجرای حکم رسیده بود و منتظر رسیدن پرونده بودیم، چند بار از سمت دادگستری مهاباد،بما زنگ زدند تا اگر جاداشته باشد،قاتلین را ببخشیم ! پدرکمال هم یکی دوبار تلاش کرد تا از ما رضایت بگیرد،اما ما با قاطعیت گفتیم نه ! من ،یک مادر که سالها به فرزندانم مهرورزی و عشق یاد داده ام ،منکه آزارم به مورچه ای نرسیده،اینک با قاطعیت خواهان اعدام قاتلان صادق بودم! چرا؟ هیچوقت یادم نمیره ،روزی که خواننده محبوب پسرم_مرتضی پاشایی_فوت کرد! در گوشه حیاط به گوشیش خیره شده بود،عسل هم کنارش نشسته بود و آرام اشک میریخت، علت را پرسیدم کلیپ اهنگهای مرتضی پاشایی را نشانم داد و برایم از زندگیش گفت وگفت مادر جان،ببین،پاشایی در سی سالگی ناکام از دنیا رفت!مادر جان،همه آرزوهایش خاک شد! هنوز هم یادم نمیره وقتی که میگفت مادر،تمام آرزوهای پاشایی خاک شد (این قسمت را چنان با هق هق گفت که از گریه صادق ،من و عسل هم همراهش با صدای بلند گریستیم! ما کینه و انتقام نمیدانستیم چیست ! مادر دانیال بارها و بارها نفرینم کرد که اگر پسرش را نبخشم و رضایت ندهم !میگفت اگر خود صادق بود،مهربان بود و میبخشید! پسرم را به بهانه مهمانی و دعوت به قتلگاه کشانده بودند!پسرم را با داروی بیهوشی و چاقو و ساطور پذیرایی کرده بودند! با سنگ سی کیلویی بر سر پسرم کوبیده بودند!و سپس زنده در آتش سوزاندند! اما من،مانند پسرم همیشه آغوش محبتم برویشان باز بود!من در مهمانی لقمه را از فرزندم میگرفتم به آنها میدادم! من انها را به قتلگاه نکشانده بودم! آنها تاوان شیطانپرستی و جنایت خود را میدادند!خون ریخته بودند و تقاص پس میدادند!در برابر تمام جنایت بیرحمانه اشان که احساسات یک ملت را جریحه دار کرد،من تنها به حکم قانون، رای اعدامشان را طبق حق خودم و شرع،تایید میکردم! شما را به باورتان قسم،کدامیک قاتل بودیم من یا قاتلان پسرم؟ آنها جلسه تشکیل دادند،چهار نفره !چند نفر به یک نفر؟ انها به فرمان شیطان خواستند هر که را که سد راهشان میشود از بین ببرند !بعد از صادق نوبت کسایی دیگر بود!اما پسرم بنام قانون،حقش رامیگرفتیم! جهانگیری اگرهمان شب یه جورایی به ماخبر میداد،یابه پلیس میگفت،ایا کسی داغدار میشد؟نامرد،خبر داشت و نگفت!خودش هم برایش ده سال زندان بریدند،در زندان با زندانیان دعوایش شده بود و طی ان یک چشمش اسیب جدی دید و کور شد! سید هم که در زندان مرد! کمال و دانیال هم که شمارش معکوس برای،مرگشان شروع شده بود..دانیال حتم داشت که میمیرد،امیدی نداشت! کمال ولی،یکی از فامیلاش گفت که توبه کرده،پشیمان شده و راه خدا را برگزیده !گفته بود که پشیمانم و اگر مرا ببخشند تا آخر عمر نماز میخوانم! چه نمازی؟او قبلا وضویش را با بنزین ساخته بود! آنگاه که داد میزد ،اهای دانیال وسیدجراتی که میگفتین همین بود!؟بر فرزند در حال احتضارم رحم نکرد و به جای آب،بنزین در حلقومش ریخت! خانواده هایشان هم تنها زمانی آمدند که بچه هایشان را در چند قدمی مرگ دیدند،برای گرفتن رضایت! رضایت؟؟هه، رضایت بدهم که قاتلان بیرحم پسرم آزاد شوند و پول دیه به من برسد؟؟پول خون پسرم؟ عمرا! درسته ما از مال دنیا چیزی نداریم ،درسته که در خرج زندگیمون موندیم،اما این پولها از گلوی ما پایین نمیره! این پولها بوی مرگ میدهد و اگر من امروز رضایت دهم ،فردا آزاد میشوند و نقشه نیمه تمام خود را تمام میکنند، دانیال خودش با صدای بلند فریاد زد و گفت:دونه دونه تون اینجوری میکشم! بگذار،فقط پسرم قربانی شود و هیچ مادر دیگری داغدار نشود! فریبا تحملش زیاده!سه سال،به سی سال برمن گذشت!من پیر شدن را تجریه کردم! نمیخواهم مادری دیگر داغدار فرزندش شود! اینها فراماسونن !کسی که از شیطان پیروی کرده ،خدا را در قلب خود کشته است!رضایت نمیدهم! پسرم قربانی شد! من به ترویج راه شیطانپرستان رضایت نمیدهم! از مهرماه ۹۹ تا ۲۸ ابان ۹۹ پر استرس ترین لحظات برما گذشت! ۲۸ ابان ۹۹ مرا به دادگاه فرا خواندند،دیگر شکی نداشتم که پرونده رسیده و حکم صددر صد قابل اجراست! قاضی اجرای حکم و دادستان هردو اطمینان دادند که مشکلی نیست و درساعت ۵بامداد ۱۷ آذر در زندان مهاباد کمال الف وساعت ۵بامداد ۱۹ آذر در زندان میاندوآب دانیال به دار آویخته خواهند شد.از همه جا پیامهای تبریک و خسته نباشید بود که سمتم سرازیر میشد! هزاران نفر مشتاقانه پیام میدادند که مامان فریبای عزیز،نکنه دلت بلرزه و رضایت بدی،نکنه..! همه چیز خوب پیش میرفت تاروز چهارشنبه ۱۲ آذر،گوشیم زنگ خورد!شماره آشنا بود،دادگاه . ادامه دارد.. ‌ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا