داروخانه معنوی
✍ #داستان_واقعی #رمان ( #رویای_من ) نویسنده ناهید گلکار قسمت اول – بخش اول ❤️سوز سرد پاییز به صو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
✍ #داستان_واقعی #رمان ( #رویای_من ) نویسنده ناهید گلکار قسمت اول – بخش اول ❤️سوز سرد پاییز به صو
✍ #داستان_واقعی 🌺
( #رویای_من) 🌺🌹
#رمان
قسمت_اول ،بخش_دوم
🌷یکسال پیش من توی خونه ی پدری آسوده و بی خیال زندگی می کردم. هادی برادرم ازدواج کرده بود و یک پسر دوساله داشت …
اون توی کوچه ی محله ی خودمون عاشق اعظم شد و با وجود مخالفت های پدر و مادرم با اون ازدواج کرد.
🌷حالا من تنها بچه ی اونا بودم و حسابی نازم رو می کشیدن …و تا اونجایی که می تونستن بهم می رسیدن. نه اینکه وضع مالی خوبی داشته باشیم، پدرم یک معلم بود. سر هر ماه حقوق که می گرفت به مامانم خرجی می داد … و اون زن صبور زندگی رو با اون می چرخوند، پس سختی زندگی روی شونه های اونا بود.
🌷البته من دختر پر توقعی نبودم … رویاهای من همون هایی بود که هر دختری داشت .. بیشتر وقت ها با خیال خودمو به آروز هام می رسوندم. چشمامو می بستم و تو رویا لباسهای قشنگ می پوشیدم، می رقصیدم، با ماشین های شیک به سفر می رفتم و همین منو راضی می کرد… گاهی دکتر می شدم و گاهی هم شاهزاده خوش قیافه با اسب سفید میومد و منو با خودش می برد.
🌷تا یک سال پیش یعنی سال پنجاه…
آخرای شهریور بود. بابام برنامه ریزی کرده بود ما رو ببره شمال. اون می دونست چقدر دوست دارم دریا رو ببینم. گاهی که بهش می گفتم تو صورتش یه غم می دیدم و منو بغل می کرد و می گفت می برمت بابا…
اون تمام طول تابستون به ما وعده داده بود. این شمال رفتن ظاهرا جایزه ی معدل نوزده من تو کلاس پنجم دبیرستان بود ولی در واقع خواسته خود بابام بود.
🌷خوب دست و بالش تنگ بود و هی اونو عقب مینداخت تا بالاخره هر طوری بود راهی شدیم.
ذوق و شوقی که من داشتم دیدنی بود برای اون شمال نقشه ها کشیده بودم. رویاهایی که هر دختری داره… از شب قبل کنار حوض می نشستم و آواز دریا دریا رو می خوندم.
✍ادامه دارد......
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#نماز_شب 🌙🌓
■نماز شب امام حسین علیه السلام
■ #امام_حسین عاشق نماز بودند و برای اقامه آن، جهاد کردند و خود و فرزندانشان به شهادت رسیدند.
روز نهم محرم وقتی می خواستند به آن حضرت حمله کنند، برادر بزرگوار خود، حضرت عباس علیه السلام را به سوی دشمن فرستادند و فرمودند:
"به آنها بگو جنگ را تا فردا به تأخیر اندازند تا ما امشب را نماز بخوانیم و با خدای خود راز و نیاز کنیم. خدا می داند که من، تلاوت قرآن و #نماز در دل شب را دوست دارم."
📚 سجاده عشق، ص ۱۱۵.
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
5.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️✨آبروی حسین به
🤍✨كهكشان می ارزد ،
♥️✨یك موی حسین بر دو
🤍✨جهان می ارزد
♥️✨گفتم كه بگو بهشت
🤍✨را قیمت چیست
♥️✨گفتا كه حسین
🤍✨بیش از آن می ارزد
♥️✨لبیک یا حسین مظلوم
#امام_حسین
#محرم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤💫امـــشــب
🤍✨از خـدایـی که از هـمـیـشـه
🖤✨نـزدیـکــتـر اسـت بــرایـتـان
🖤✨عـــاشــقـــانـــهتـــریـــن
🤍✨لـحـظـات را مـیـطــلــبــم
🖤✨زیــبــاتــریــن لــبـخـنــدهـا
🖤✨را روی لــبـــهـــایـــتــان و
🤍✨آرام تـــریـــن لـحـظــات را
🖤✨بـرای هـر روز و هـر شـبـتـان
🖤✨شــــبـــهـــا...
🤍✨تـــا دســت خــدا هـســت
🖤✨تـــا مـهـربـانـیـش بی انـتـهـاسـت ....
🤍✨راحــــت و آرام بـــــاش...
🖤✨شــبــتــون در پــنـــاه خــــدا
#شب_بخیر
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
از جُملہ د؏ــــآهـــــآیے ڪہ؛
﴿شِیـــــخ جَعـــــفر مُجتهد؎﴾(رہ) مُڪرر توصّیہ مےڪَردند :
خوٰاندن ﴿زیـــــآرت ٰال یٰاسیـــــن✿ ﴾
در نُہ⁹ روزهنگام بین الطُلو؏ـــــین بود ڪِہ آثـــــآر ؏ـَــــجیبے دَر پے دٰارد۔۔۔۔♡♡♡
#سخن_بزرگان
#بین_الطلوعین
#زیارت_ال_یس
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
•~🌸🌿~•
وَلےبَچہ ھآ
اَزقَضآشُدڻ نَمآزصُبحتونْبِتَرسیدْ!
میڱنْخُدآ؛
أڱہ بِخوٰادخِیر؎رو؛
أزیِہ بَندها؎بڱیرھ۔۔۔۔!!! نَمآزصُبحِشْروقضٰامےڪُنِه!
#تلنگرانهـ 💥
#نمازصبح
@Manavi_2