فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌جایگاه زن خانه دار
#دکتر_عزیزی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#ذکرهای_کار_گشا
#اسماءالحسنی
ختم مشکل گشایی:برای برآورده شدن هرحاجت این ذکرها را بگویید برآورده میشودانشاالله
آزادی زندانی: 360 مرتبه یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر
آشنا شدن با قرآن: 360 مرتبه یانور یا قدوس
ادای قرض: 360 مرتبه انا انزلنا
ازدواج جوانان: 360 مرتبه یا رئوف و یارحیم
انتقال و جابه جایی: 360 مرتبه یارب
بچه دارشدن: 360 مرتبه توحید
برکت غذا و پول: 360 مرتبه الذی احسن الحسنی
به راه راست آمدن جوانان: 360 مرتبه ایاک نعبد و ایاک نستعین
پیداشدن اشیاء گمشده: 360 مرتبه نورالله ناظر
📚کانال گشایش با قرآن
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#تشرفات #امام_زمان ابو_راحج_حمامی نتیجه_توسل_به_امام_زمان_علیه_السلام 📜در کتاب العبقری الحسان جلد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#تشرفات #امام_زمان ابو_راحج_حمامی نتیجه_توسل_به_امام_زمان_علیه_السلام 📜در کتاب العبقری الحسان جلد
#تشرفات
#امام_زمان
عبدالغفار_خویی
به نقل از : حاج_قدرت_الله_لطیفی_نسب
#قسمت_اول
📜حاج قدرت الله لطیفی نسب می فرمودند : در سفری که دو سه روزه رفته بودیم شیراز ، به زیارت امامزاده های جلیل القدر مثل جناب احمد بن موسی و دیگران و زیارتهای متعددی رفتیم ، مِن جمله به زیارت قبر جناب الشمس عبد الغفار که نام سربازی است رفتیم .
قصه عجیبی دارد این سرباز، از اولیا الله است و خیلی بزرگوار است . (داستانش را) خلاصه می کنم در چند جمله :
🖋در زمان مظفر الدین شاه یا احمد شاه من دقیق یادم نیست این سرباز بوده و پولی بوده ، تا قبل از رضا شاه ملعون سربازها پولی بودند ، مثل ژاندارمرها این یکی ازآن سرباز ها بوده و پول می گرفته و در کردستان نیز بوده .
یک وقت چند تا از این ناصبی ها شروع می کنند به وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام و بی بی حضرت زهرا سلام الله علیها جسارت می کنند و سب و شتم می کنند و دشنام می دهند و این هم شیعه متعصب خونش به جوش می آید و ناراحت می شود شب که اینها همه می خوابند برمی خیزد و هر هشت نفر اینها را می کُشد و بعد همان شبانه فرار می کند و می گوید یا صاحب الزمان خودم را به شما می سپارم و لباسهای سربازی خودش را هم تعویض میکند و لباس کهنه تنش می کند و توی کوهها و بیابانها که می آمد و المستغاث بک یا صاحب الزمان می گفته مثل ماجرای جناب ابو لؤلؤ رضوان الله علیه که می رسد به مولا امیرالمؤمنین علیه اسلام می گوید یا علی به دادم برس و حضرت می فرماید کُن فی الکاشان(و خودش را ناگهان در کاشان می بیند)، این عبدالغفار هم که در کوهها می رفته و پا به فرار، می بیند آقایی به او رسید و می گوید عبد الغفار چیه اینقدر ناراحتی؟
آقا می فرمایند: برو شیراز پیش آقا شیخ جعفر محلاتی ما سفارشت را به او می کنیم کار تو را اصلاح می کند. شیخ جعفر محلاتی هم یکی از علماء بزرگ آن زمان بود که پدر مرحوم آشیخ بها الدین محلاتی که از مراجع تقلید بود و همین سال چهارم انقلاب به رحمت خدا رفت که در علی بن حمزه که یکی از اولادان حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه است و همین دفعه هم ما رفتیم سر قبرش و فاتحه برایش خواندیم زیارت علی بن حمزه که رفتیم برای ایشان هم فاتحه خواندیم طبق تاریخی که روی قبرش نوشته شده است او حدود 60سال پیش به رحمت خدا رفته به هر حال آقا به او می فرمایند که ناراحت نشو برو شیراز وقتی رفتی پیش آیت الله شیخ جعفر محلاتی ما سفارشت را به او می کنیم او به خود می آید و می بیند که در شیراز است و می پرسد که منزل آشیخ جعفر محلاتی کجاست؟
نشانش می دهند. شیخ جعفر هم شب خواب می بیند که حالا خواب بوده یا در عالم بیداری بوده اینها رو دیگه الان نمی شود در موردش بحث بکنیم حضرت به او سفارش می کنند که جوانی بنام عبدالغفار می آید پیش تو وقتی آمد از او کاملا پذیرایی کن و یک حجره ای در مدرسه به او بده تا او شروع کند به درس خواندن و بی نهایت از او مراقبت کن.
شیخ صبح مواظب بوده که ببیند او می آید و یک وقت می بیند که آمد و سلام کرد و می گوید اسمم عبدالغفار است.
می گوید برای چه آمده ای؟
جریان را تعریف میکند.
شیخ به او می گوید:
سِرِّ تو باید مخفی باشد و فقط من بدانم و شما ، در مدرسه یک حجره ای به او می دهند و شهریه ای هم برایش معین می کنند و به سبک طلاب در می آید کتاب درس هم به او می دهند و جامع المقدمات را و می گویند که: شروع کن به درس خواندن
عبدالغفار هم شروع می کند به درس خواندن .
این سرباز جوان شش سالی که آنجا درس می خوانده و یک کمی پیشرفت می کند به لحاظ علمی ، یک شب خادم آنجا که پیرمردی بوده مریض می شود و حالت تردد پیدا می کند و خوابش نمی برد و می بیند که حجره عبدالغفار روشن است و نوری غیر عادی است و این نور چراغ نیست که روشن است تا یک ساعت یا یک ساعت و نیم به اذان می شود و می بیند که عبدالغفار لباسش را پوشیده و آمد پشت در مدرسه و خادم هم طبق برنامه هر شب درب را قفل کرده بود و عبدالغفار رفت بلافاصله خادم پشت سر او آمد و می بیند که در قفل است و او نیست و متعجب می شود که موضوع چیست؟ و بعد هم نزدیکی های طلوع آفتاب می بیند که او آمد و رفت در حجره اش و این موضوع سبب می شود که مسئله را پیگیری کند و هر شب بعد از ساعت ۲ نیمه شب بلند می شده و خادم می دیده که بله این برنامه هر شب اوست و می آید پشت در و با اینکه درها قفل است این می رود بیرون و بعد نزدیکی طلوع آفتاب می آید.
یک روز می آید در حجره اش و می گوید عبدالغفار کجا می روی شبها ؟
می گوید سبب سؤالت چیست؟
می گوید باید بگویی اگر نگویی فریاد می زنم و سرّ تو را برای همه طلاب فاش می کنم....
ادامه دارد...
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
13.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸پیشرفت معنوی در تحمل سختی های زندگی
♻️اجر صبر بر #بداخلاقی همسر
#همسرداری
#پیشرفت_معنوی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
❍↲بـــِــدون ؏ِــشق دلســـَــردم⇩⇩⇩
⇦کَمےآقــــٰـا نگٰاهـــــم کـــُــن۔۔۔
سَـــــرا پــــٰـا غصّـــــہ و دَردم،
⇦کَمے آقـــٰــا نگاهَـــــم کـُــــن...
◇دِرخـــــتےبےثَمـــــر هَستـــــم،
⇦بَـــــرٰایـــــت دَردسر هَستـــــم۔۔!!!
خَـــــزانم، شــــٰـاخها؎ زَردم،
╰─┈➤
⇇کَمے آقــــٰـا نگٰاهَـــــم کــُـــن...
﴿سَـــــلٰاممَحبـــــوبقَلبـــــم𔘓⇉﴾
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#امام_زمان♥
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
□شَھیـــــدآوینےمےگُفـــــت:
⇠بــــٰـالےنمےخوٰاهــَـــم...
اینپوتینھـٰــــا؎کـــُــھنہھَممےتوٰانـَــــد ،
❍↲مـَــرابہآسمٰانھـــــٰابِبـــــرد۔۔
♡مَنھَـــــم بــٰـــالےنمےخوٰاھـــــم...⇉
بےشَک بٰا'﴿چــــــٰادُرم'𑁍﴾مےتـــــوٰانــَـــم،
⇇مُسـٰــــافرِآسمٰانھـــٰــابـــــٰاشــَـــم۔۔۔
«چــٰـــادرمَـــن،بـــــٰالپـــَــروازمَـــــنأســـــت».
「⇇قـُـــــولِمَنبہشُـھــــداءچـــــٰـادُرمہ✿」
#چادرانه
#ریحانه
#حجاب
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
◇◇؏ِـــشق یَعـــــنے:
⇇بہ سَـــــرت هــَـــوٰا؎ دلبـَــــر بـــــزَنـــــد۔۔
⇠دَرد أز عُمـــــق وُجـــــودَت،
□ بہ دِلـــــت سَـــــر بــِـــزَنـــــد...💔⇉
#امام_حسین
#اربعین
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
◇◇؏ِـــشق یَعـــــنے: ⇇بہ سَـــــرت هــَـــوٰا؎ دلبـَــــر بـــــزَنـــــد۔۔ ⇠دَرد أز عُمـــــق وُجـ
◇◇جـــٰــامونـــــدَن:⇩⇩⇩
⇦تــــَـلخ تـَــــرین جُمـــــلہ ا؎ کِہ،
↶ أز أعمـــٰــاق «قَـــــلبـــــم𔘓»؛
□ تَجـــــربـــــش مےکُنـــــم... ↷
#اربعین
#امام_حسین
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#تبدیل_رابطه ها 🤝 ●قسمت{سی و دوم} ●(رحمان ورحیم) ✍ما به دو اسم در این راه نیاز داریم. #استاد حاجیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تبدیل رابطه ها ۳۳_1.mp3
48.56M
#تبدیل_رابطه ها 🤝
●قسمت{سی و سوم}
●(اخلاص)
✍حدیث حضرت علی (ع)برای خلوص
#استاد حاجیه خانم رستمی فر🎙
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
یِک¹ خیـــٰــابــــٰـان گشتہ تَنهــــٰـا ؛
⇇جِلـــــوه گٰاه عــٰـــالَمیـــــن...
□یِک¹ طَـــــرف قَبـــــر« أبـــَــالفَضــلﷺ𔘓»،
◇◇یِک طَـــــرف قَبـــــر «حُسیـــــنﷺ𔘓»...
کٰاش دَر بیـــــن دو² شـــٰــاهد ،
⇇عُمـــــرپـــٰــایــٰـــان مےگرفـــــت...
کٰاش جـــٰــانم رٰا أجــَـــل ؛
╰─┈➤
◈◈﴿دَر آن خیــــٰـابـــــٰان مےگِـــــرفت...✿﴾
#امام_حسین
#کربلا
#اربعین
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
﴿حُسیـــــن جـٰــــانﷺ﴾:
⇇تـــــو شُلوغیــٰـــا؎ دُنیـــٰــا ⇩⇩⇩
⇦مــــٰـا دُنبـــــٰال شُمٰـــــاییم۔۔۔
□تـــــو شُلوغیـــــٰا؎ مَحشـَــــر،
↳❍↲ شُمٰا بیـــٰــاین دُنبــــٰـال مـــٰــا...
#اربعین
#امام_حسین
#کربلا
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
خطبه ۱۷۴ درباره طلحه 🎇🎇🎇#خطبه۱۷۴🎇🎇🎇🎇🎇🎇 🔻افشاء ادعاهاي دروغين طلحه تا بوده ام مرا از جنگ نترس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
خطبه ۱۷۴ درباره طلحه 🎇🎇🎇#خطبه۱۷۴🎇🎇🎇🎇🎇🎇 🔻افشاء ادعاهاي دروغين طلحه تا بوده ام مرا از جنگ نترس
خطبه ۱۷۵
موعظه ياران
🎇🎇🎇#خطبه۱۷۵🎇🎇🎇🎇🎇🎇
🍂نكوهش غافلان
اي بي خبراني كه آني مورد غفلت نيستيد، و اي ترك كنندگان فرامين الهي كه از تمامي كارهايتان بازخواست مي شويد، شما را چه شده است كه از خداي خود رويگردان و به غير او گرايش داريد؟ چونان چارپاياني مانيد كه چوپان آنها را در بياباني وباخيز، و آبهايي بيماري زا رها كرده است. گوسفندان پروار را مي مانيد كه براي كارد قصاب آماده اند. ولي خودشان نمي دانند! چه آنكه هرگاه به گوسفندان با مقداري علف نيكي كنند يك روز خود را يك عمر پندارند، و زندگي را در سير شدن شكمها مي نگرند.
💎علوم بي پايان امام (ع)
سوگند بخدا! اگر بخواهم مي توانم هر كدام شما را آغاز و پايان كارش، و از تمام شئون زندگي، آگاه سازم، اما از آن مي ترسم كه با اينگونه خبرها نسبت به رسول خدا (ص) كافر شويد. آگاه باشيد! كه من اين اسرار گرانبها را به ياران رازدار و مورد اطمينان خود مي سپارم، سوگند بخدايي كه محمد (ص) را به حق برانگيخت، و او را برگزيد، جز به راستي سخن نگويم، پيامبر اسلام (ص) همه اطلاعات را به من سپرده است، و از محل هلاكت آن كس كه هلاك مي شود، و جاي نجات كس كه نجات مي يابد، و پايان اين حكومت، همه را به من خبر داده و مرا آگاهانده است
. هيچ حادثه اي بر من نگذشت جز آنكه در گوشم نجوا كرد، و مرا مطلع ساخت.
🌿 ويژگيهاي امام علي (ع)
اي مردم! سوگند بخدا! من شما را به هيچ طاعتي وادار نمي كنم مگر آنكه پيش از آن خود عمل كرده ام، و از معصيتي شما را باز نمي دارم جز آنكه پيش از آن ترك گفته ام.
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
دسترسی آسان به بندهای استغفار هفتادبندی امیرالمومنین (ع) 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 🌺صوت و متن بند بیست و دوم «د
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دسترسی آسان به بندهای استغفار هفتادبندی امیرالمومنین (ع)
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🌺صوت و متن بند بیست و سوم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان" #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_نهم✍ بخش اول 🌼🌸عمه کاملا دستپاچه شده بود و مجبور ش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#رمان" #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_نهم✍ بخش اول 🌼🌸عمه کاملا دستپاچه شده بود و مجبور ش
#رمان "
#رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی
قسمت_نهم✍ بخش دوم
#قسمت نهم-بخش دوم
یاد مادرم افتادم و اینکه بدون اون همیشه و همه جا غریبم گریه کردم …..
اونقدر دنیا به یک باره بهم سخت گرفته بود که برای موندن در جایی که متعلق به من نبود خوشحال بودم و بعد لباسهایی که عمه خریده بود جا به جا کردم چیزایی که با خودم آورده بودم همه رو دوست داشتم مثلا ژاکتی که مامانم برام بافته بود روز ها و شبها دستش دیده بودم که میل می زد تا منو خوشحال کنه و یا پیرهنی که یک شب تا صبح برای یک عروسی دوخته بود و صبح با خوشحالی تنم کرده بود…. یا کفشی که بابام برام خرید در حالیکه براش گرون بود و به خاطر من صداش در نیومد…..
🌸🌼یاد اونا آتیشم زد و روی زمین نشستم و اونا رو گرفتم تو بغلم و بوسیدم دلم نمی خواست اونا رو به کسی بدم همین طور که گریه می کردم همه رو توی اون کارتون های کتاب مرتب چیدم و کردم زیر تخت … و با خودم گفتم …خدا رو چی دیدی شاید همین ها یک روز دوباره لازم بشه …….. بعد کتابامو آوردم ……میزی نبود که من روش درس بخونم برای همین روی تخت که عادت هم داشتم اونا رو ولو کردم و شروع کردم …
🌼🌸دیگه صدایی تو خونه نبود…. منم سرگرم درس خوندن شدم …..
تا اینکه متوجه ی چند صدای پا شدم ولی نفهمیدم مال کیه یکی اومد بالا و توی راهرو دونفر با صدای آهسته حرف می زدن ….خواستم در باز کنم ولی زود پشیمون شدم …تا صداها خوابید کم کم خوابم گرفت و چراغ رو خاموش کردم و خوابیدم .. توی تخت به اون راحتی خیلی زود خوابم برد ……
🌸🌼نیمه های شب صدای زجه و گریه زنی بیدارم کرد یاد حرف عمه افتادم ، حتم کردم حمیرا باشه دلم براش می سوخت و می خواستم بدونم چه بالایی سرش اومد؟ چرا ازاون اتاق بیرون نمی اومد بیرون ؟ چرا باید هر شب گریه و ناله کنه با خودم گفتم هر چی باداباد میرم ببینم چی شده ؟ درو که باز کردم مرضیه پشت درِ اتاق حمیرا بود منو دید و اومد جلو دستشو گذاشت رو دماغش و گفت هیس شما برو بخواب عادت می کنی چند روز دیگه خوب میشه
🌼🌸تازه حالش بهم خورده من مواظبم …. برگشتم تو اتاق … لب تخت نشستم ولی از ناله های اون قلبم به درد اومده بود ….
نیم ساعتی همین طور بود و من در میون اون صدا خوابم برد … صبح هراسون بیدار شدم ….. و اولین فکری که کردم این بود کی حمیرا ساکت شد و من چطوری خوابم برد ….. زود روپوشم که پیراهنی زرشکی رنگ بود با یقه ی سفید پوشیدم و پالتویی که عمه خریده بود تنم کردم و کفش نو رو پام و… راه افتادم ….
ادامه_دارد
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
- #نماز_شب🌙🌓
از همه شیاطین با قدرتتر، شیطانی است که موظف است اشخاصی را که میخواهند نماز شب بخوانند را وسوسه کند؛ این شیطان در وسوسه خیلی استاد است.
-آیت الله حق شناس(ره)
#نماز_شب_را_به_به_نیت_ظهور_میخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
- #نماز_شب🌙🌓 از همه شیاطین با قدرتتر، شیطانی است که موظف است اشخاصی را که میخواهند نماز شب بخوانن
امشب سعی کنیم این شیطانو شکست بدیم😍