eitaa logo
داروخانه معنوی
6.4هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
4.6هزار ویدیو
126 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
حِجــــٰـآبم۔۔✿❱۔! ⇇فَقط بَـــــرا؎ رضـــــآیت و ⇇ لَبخنـــــد شُمـــــاست۔۔۔ ⇇ آقــ𑁍ـــآ جـــــآنم..! ⇇ ﴿مَهــ«ﷻ»ـــد؎ جـــــآن..𔘓﴾ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
༻﷽༺ غَریـــــب کــَـــرببلٰا ⇠ لاأقل زهیـــــر؎دْاشت... ⤸⤸کنــــٰـار «حَضـــــرت آقــٰـــا »، ⇠⇠حَبیـــــب بـــــوده و هَســـــت!!! ⇇هَمیـــــشہ هَر شَـــــب‌جُمعہ ؛ حَـــــرم پـــــر أز زٰائـــــر... □ولے مَـــــزار حَسن‌هــٰـــا ↶غَریـــــب بـــــوده و هَســـــت🖤⇉ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
تکنیک های مهربانی 10.mp3
9.2M
💞 ۱۰ با سهیم کردنِ دیگران در نیّات و اعمالِ خیرت؛ شعاعِ دایره ی محبتت رو بیشتر کن! وقتی از دور، به دیگران، حتی اهالیِ برزخ، فکر میکنی و در عملِ خیرت سهیم شون میکنی؛ قلبت وسیع میشه... و بقیه راحت توی قلبت جا میشن و امنیت میگیرن! «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دَستـــــور؎أز..، ❰ آیــَـــت‌اللّہ کـــــشمیر؎....(ره)❱: بَـــــرٰا؎قُـــــرب‌بِہ﴿اِمـــــآم‌زمـــــآنﷻ۔۔‌𔘓﴾: •روز؎یِہ سٰا؏ـــت‌بٰـــــاحَضـــــرت‌خَلوت‌کنـــید: ⇠یِہ جٰـــــا؎ سٰاکـــــت‌بشینـــــیدوَ ⇠⇠«زیـــــآرت‌سَـــــلٰام‌؏ـَــلےٰآل‌یٰاسیـــــن‌ْ» ⇠⇠⇠بِخـــــوانیـــــد۔۔۔! •بَـــــ؏ـدهَم‌زیٰـــــادبِگـــــویید: ⤸⤸«یــــٰـاصآحِبَ‌الزّمآن‌أغِثـــــنے؛ ⤸⤸یــٰـــاصآحب‌الزمٰان‌اَدرِکـــــنے؛ ⤸⤸اَلْمُستَعانُ‌بِکَ‌یـــــأبـــــنَ‌الْحَســـــن..𑁍» _تَوسـُــــل‌بِکـــــنیدبہ ایشٰـــــان؛ کــــم کـــــم رِفــــᰔـآقـــــت‌پِیـــــدامےشَـــــود. «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
مِثـــــل« حَســـــنﷺ 𔘓» ⇠غَریـــــب شُـــــدن خـــُــود حکـــــٰایتیست... دَر ⇠ســـــٰامـــــرٰاء ؛ ⤸⤸بـَــــرٰا؎بَقیـــــعش دِلـَـــم گِـــرفـــــت..◈◈ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
خطبه ۱۸۳ فراز ۴ 🎇🎇🎇#خطبه۱۸۳🎇🎇🎇🎇🎇🎇 🌻 ضرورت ياد قيامت و عذاب الهي مردم! شما چونان مسافران در
خطبه ۱۸۳ فراز آخر 🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇 🍃 روش استفاده از دنيا پس خدا را! خدا را! اي جمعيت انسانها پروا كنيد! حال كه تندرستيد نه بيمار، و در حال گشايش هستيد نه تنگ دست، در آزادي خويش پيش از آن كه درهاي اميد بسته شود بكوشيد، در دل شبها با شب زنده داري، و پرهيز از شكمبارگي به اطاعت برخيزيد، با اموال خود انفاق كنيد، از جسم خود بگيريد و بر جان خود بيفزاييد، و در بخشش بخل نورزيد كه خداي سبحان فرمود: (اگر خدا را ياري كنيد، شما را پيروز مي گرداند و قدمهاي شما را استوار مي دارد) و فرمود: (كيست كه به خدا قرض نيكو دهد؟ تا خداوند چند برابر عطا فرمايد، و براي او پاداش بي عيب و نقصي قرار دهد) درخواست ياري از شما به جهت ناتواني نيست، و قرض گرفتن از شما براي كمبود نمي باشد، در حالي از شما ياري خواسته كه: (لشكرهاي آسمان و زمين در اختيار اوست و خدا نيرومند و حكيم است) و در حالي طلب وام از شما دارد كه گنجهاي آسمان و زمين به او تعلق دارد و خدا بي نياز و حميد است، بلكه خواسته است شما را بيازمايد كه كدام يك از شما نيكوكارتريد، پس به اعمال نيكو مبادرت كنيد، تا با همسايگان خدا در سراي او باشيد كه هم نشينان آنها پيامبران، و زيارت كنندگانشان فرشتگانند، و چنان گرامي داشته مي شوند كه صداي آهسته آتش را نشنوند، و به بدنهايشان هيچگونه رنج و ناراحتي نرسد، (اين بخشش خداست به هر كس بخواهد مي دهد و خدا صاحب بخشش بزرگ است)، من آنچه را مي شنويد مي گويم، و خداوند را به ياري خود و شما مي خوانم كه او كفايت كننده و بهترين وكيل است. 💠باهم نهج البلاغه بخوانیم «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
دسترسی آسان به بندهای استغفار هفتادبندی امیرالمومنین (ع) 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 🌺صوت و متن بند چهل و چهارم «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
«امٰــام جَعـــــفر صــــٰـادقﷺ𑁍»: ⇠{ أگـــــر مَهـــﷻــد؎ رٰا دَرک مےکــَـــردم}، ⇠⇠ تمــــٰـام عُمـــــر بہ او خِـــــدمَـــــت ۔۔۔۔ مےکــَــــردم۔۔۔ ◈◈ومـــٰــایےکہ ألان دَر آخـِــــرألزمـــٰــان هَستیـــــم و ⤸⤸قـَــــدمے بـــــَرا؎ ظُهـــــور حَضـــــرت؛ ◇◇ بـــــرنِمےدٰاریـــــم❗️ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_هفدهم ✍ بخش چهارم 🌹اون که رفت تازه یادم افتاد چقدر
" "بر اساس قسمت_هجدهم✍ بخش اول 🌹گفتم مرسی، دلواپس بودم که اونجا چی شده بود. می ترسیدم اتفاق بدتری افتاده باشه… گفت: وقتی مامان رسید تو هنوز بیهوش بودی. خیلی نگران بودیم تا دکتر گفت عکس چیز بدی نشون نداده… گفتم خیلی دلم برای حمیرا شور می زنه. می ترسم بازم حالش بد بشه. تو فکر می کنی چرا اینقدر از من بدش میاد؟ گفت: بدش نمیاد، تو رو دوست داره، خیلی هم دوست داره، خودت می دونی چی میگم… گفتم: از کجا بدونم؟ گفت: چرا می دونی! منم می دونم که می دونی… 🌹 گفتم: نه به خدا! آخه از کجا بدونم؟ گفت: از لالایی های شبونه ات… یک دفعه جا خوردم. بهش نگاه کردم و پرسیدم تو میدونی؟ گفت: آره، گفتم که می دونم. هر شب منم میام لالایی گوش می کنم و میرم… گفتم: شوخی نکن از کجا فهمیدی؟ من فکر کردم یک رازه بین من و مرضیه. نمی دونستم به تو میگه. گفت: نه اون بهم نگفته، من شبا زیاد آب می خورم و هر بار یک سر به حمیرا می زنم. یک شب که اومدم دیدم صدای لالایی میاد گوش کردم فهمیدم تویی بعد دیگه مواظب بودم… می دونستم تو چه موقع میری بهش سر می زنی و آرومش می کنی دلم نمی خواست بهت بگم که می دونم، ولی الان فکر کردم بهت بگم تا بدونی در موردت چی فکر می کنم… 🌹پرسیدم خوب چی فکر می کنی؟ حتما میگی خیلی فضولم… گفت : نه! این که با همه ی رفتار بد اون باز هم راضی میشی یواشکی بری و اون رو آروم کنی تا بخوابه خیلی حرفه… من تحسینت می کنم. شاید اگر من بودم نمی رفتم. گفتم: نه دیگه، اینقدر بزرگش نکن. ولی اون من رو دوست نداره. می دونی فکر می کنه من فرشته ای هستم که برای نجاتش میرم. اگر بدونه منم که یک لحظه هم من رو تحمل نمی کنه. راستش از همین هم می ترسم که بفهمه و قیامت بشه… 🌹ایرج ساکت شد و رفت تو فکر… غذامون تموم شد و خودش جمع کرد و بالش رو بر داشت و گفت دراز بکش… گفتم دستت درد نکنه، تا حالا غذایی به این خوشمزگی نخورده بودم، خیلی بهم چسبید. کنارم نشست. پرسیدم یک چیز دیگه هم می خوام بپرسم اگر نمیشه جواب بدی اشکالی نداره… گفت: بپرس حتما… پرسیدم چرا حمیرا این طوری شده؟ شوهر و بچه اش کجان؟ تو رو خدا اگر فکر می کنی فضولی می کنم بهم بگو، ناراحت نمیشم… گفت: نه! چرا فکر می کنی رازه؟ تو تا حالا نپرسیدی و گرنه بهت می گفتم… نمی دونستم مشتاقی… پس بزار برات تعریف کنم… 🌹مامان من یعنی عمه ی شما یک روز زیباترین زن تهرون بود. قد بلند، با جبروت و خیلی خوش تیپ. این طوری نیگاش نکن، الانم خوبه ولی خیلی خراب شده. هم از دست بابام هم حمیرا… ولی خانواده ی بابام خیلی تحویلش نمی گرفتن… مامان خانم هم از طریق دیگه خودش رو نشون می داد. مهمونی های آنچنانی… سفر های پرخرج و لباس و جواهرات… اون فقط نوزده سالش بود که حمیرا رو به دنیا آورد. پنج سال بعد من، و پنج سال دیگه تورج رو… من و تورج تا چشم باز کردیم فقط حمیرا بود و حمیرا… 🌹و ما نخودی حساب می شدیم. مامان همه ی آرزوهاش رو توی حمیرا می دید. وقتی که اون نوزده ساله شد من سال دوم دبیرستان بودم و تورج دبستانی… حمیرا دختر خیلی خوشگل و شیکی بود و هر کس اون رو می دید می گفت بی نظیره… درسش خوب بود، با هوش و با استعداد، پیانو می زد؛ نقاشی می کشید؛ باله می رقصید و خیلی کارای دیگه… ادامه_دارد «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_هجدهم✍ بخش اول 🌹گفتم مرسی، دلواپس بودم که اونجا چ
" "بر اساس قسمت_هجدهم✍ بخش دوم 🌹حمیرا هر کاری رو یاد می گرفت چون دوست داشت که به رخ همه بکشه. از تحسین و تمجید بقیه لذت می برد و این رفتار حدی نداشت… با بال و پری که مامان و بابا بهش میدادن اون رفت تا اوج فخر فروختن… حمیرا حتی به من و تورج هم فخر می فروخت… 🌹مهمونی بود که توی خونه ی ما برگزار می شد و اونا با نشون دادن توانایی های حمیرا مهمونی رو برگزار می کردن و بیچاره مهمون ها هم مجبوربودن هنر نمایی دوردونه ی آقای تجلی رو تحمل کنن… شکوه خانم هم هر کاری از دستش بر میومد می کرد تا حمیرا بیشتر به چشم بیاد و خوب در ازای این خواسته ی اون هر چی حمیرا می گفت گوش می کرد. سیل خواستگار درجه یک و پولدار و با اسم و رسم به خونه ی ما سرازیر بود… وقتی هم که حمیرا دانشگاه قبول شد، عنوان تحصیل کرده رو هم یدک کشید… ولی شکوه خانم کارای اونو کرد و فرستادش انگلیس تا اونجا درس بخونه و بشه تحصیل کرده ی خارج حالا چه پولی براش خرج کردن بماند… 🌹اونجا براش خونه ی عالی و ماشین شیک هم گرفتن تا حمیرا از فیس و افاده کم نیاره… اون پنج سالی که حمیرا نبود منو تورج یک خودی نشون دادیم و به حساب اومدیم! بالاخره اون با مدرک لیسانس ادبیات انگلیسی، که خودش هم نمی دونست به چه دردی می خوره برگشت… من و تورج با ذوق و شوق رفتیم به استقبالش، ولی اون از همون برخورد اول مثل بچه نوکر باهامون رفتار کرد… اصلا حالا به همه طوری نگاه می کرد که انگار یک مشت عقب مونده ی ذهنی هستیم! از خونه ایراد می گرفت، با گارگر ها مشکل داشت، از غذا ها ی ما بدش میومد…. 🌹 دیگه از خیلی ها خوشش نمیومد… همون جا بود که پای عمه های من از این خونه بریده شد… خواستگارها هم که همه ایراد داشتن و در شان اون نبودن… من و تورج بیشتر وقتمون رو با هم می گذروندیم و ترجیح می دادیم اون ما رو نبینه، وگرنه با دلی شکسته بر می گشتیم اتاقمون… اگه به کسی هم شکایت می کردیم فایده نداشت، چون ما دوتا به حساب نمیومدیم… من اون زمان دانشگاه می رفتم و زیاد بهش اهمیت نمی دادم، ولی تورج حرص می خورد و چند بار باهاش در گیر شد… 🌹درگیری تورج با مامان و بابا هم روز به روز بیشتر می شد، بخاطر همین من مجبور بودم همیشه حواسم به اون باشه تا اینکه تورج به نقاشی پناه برد و سرش گرم شد… یک شب مهمونی بزرگی تو خونه ی ما برگزار شد که طبق معمول حمیرا نقش اول بود.. مامان برای اولین بار به من گفت توام برو لباس بپوش مرتب بیا… آبروریزی نکنی ها… خیلی مودب و با وقار، تا من به همه معرفیت کنم… من رفتم بالا و به تورج گفتم بیا بریم بیرون تا حوصله مون سر نره… و در یک فرصت مناسب از خونه زدیم بیرون… 🌹رفتیم بی هدف توی خیابون ها پرسه زدیم توی یک پارک نشستیم و ساندویج خوردیم… دیگه کاری نداشتیم، ولی برای اینکه اونا رو نگران کنیم بر نگشتیم و تا نصف شب تو خیابون بودیم… احساس می کردم تورج عصبانیه برای همین برگشتیم خونه… در حالیکه هر دو فکر می کردیم همه الان دارن دنبال ما می گردن دیدیم که همه خوابن… ما هم رفتیم و خوابیدیم و صبح متوجه شدیم هیچ کس از غیبت ما خبردار نشده و تمام اون زمان رو ما بی خودی تو خیابون موندیم و این برای من و تورج خیلی گرون تموم شد… 🌹 البته من روحیه ی بهتری از تورج داشتم و خیلی برام مهم نبود شاید به خاطر احساس وظیفه ای که نسبت به تورج می کردم همه ی حواسم به اون بود… ادامه_دارد «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙🌓 اگر تا به حال نماز شب، نخوانده‌اے خیلی به خودت ضرر زده اے. اگر می‌خواهی جلوے ضرر را بگیرے از امشب تصمیم بگیر و بلند شو آیت الله خوشوقت «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[ آقا ردای سبز امامت مبارڪت💚]💐 آغاز امامت و ولایت امام‌زمان (عج) تبریڪ‌ وتهنیت‌ باد🌱🌼🌺 «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️✨بـــه مـــاه بــگــوئــیــد 🤍✨کــــه امـــشــب ♥️✨خورشید را هم دعوت کند 🤍✨ستارگان هم بیایند ♥️✨کهکشان ها آماده باشند 🤍✨امــــشـــب ♥️✨تاج ولایت و امامت بر سر 🤍✨مـهـدی مــا مـی نــشــیــنــد «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎊خــــدایـــــا 💞در ایــــن شـــب 🎊فرخنـده و مبـارک 💞بهترین ها و زیباترینها 🎊را برای دوستان و عزیزانم 💞از درگــــاهــت خــواهـانـم 🎊خـــــدایـــــا 💞قـــلــبـــشــان را 🎊خوشحال‌ و سرشار از 💞آرامش و خوشبختی‌ کن 🎊شــــبـــتـــون شـاد شـاد 💞عیـدتون مبارکــــ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داروخانه معنوی
از جُملہ د؏ــــآهـــــآیے ڪہ؛ ﴿شِیـــــخ جَعـــــفر مُجتهد؎﴾(رہ) مُڪرر توصّیہ مےڪَردند : خوٰاندن ﴿زیـــــآرت ٰال یٰاسیـــــن✿ ﴾ در نُہ⁹ روزهنگام بین الطُلو؏ـــــین بود ڪِہ آثـــــآر ؏ـَــــجیبے دَر پے دٰارد۔۔۔۔♡♡♡ @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داروخانه معنوی
•~🌸🌿~• وَلےبَچہ ھآ اَز‌قَضا‌ٓشُدڻ نَمآز‌صُبحتون‌ْبِتَرسیدْ! میڱن‌ْخُدآ؛ أڱہ بِخوٰاد‌خِیر؎رو‌؛ أزیِہ بَنده‌ا؎بڱیرھ۔۔۔۔!!! نَمآز‌صُبحِش‌ْرو‌قضٰا‌مےڪُنِه! 💥 @Manavi_2