eitaa logo
داروخانه معنوی
6.4هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
4.6هزار ویدیو
126 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
داروخانه معنوی
عِـــــطر نَفَـــــس تـــُــو رٰا ، _دُعــــٰـا خـُــــوش کـَــــرده۔۔۔ ↶سجّـــٰــاده و عــِـــطر ربنـــــّٰا ، _خُـــــوش کـَــــرده↷ ⇇طـــــومٰار یَهـــــود رٰا ، ◇◇بہ هَـــــم مےپیـــــچَد۔۔۔ این «چَفـــــیہ» کہ بـَــــر دوش تــُــᰔـو ، □جـــٰــا خـــُــوش کــَـــرده𑁍⇉ «لَبَیـــــک یٰا خــٰـــامنہ ا؎𔘓➺» «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داروخانه معنوی
🌹هرکس عصر روز جمعه صد مرتبه سوره قدر را بخواند خداوند به او هزار نسیم از رحمتش را عنایت میفرماید که خیر دنیا و آخرت است. 📚 امالی شیخ صدوق ص 606 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داروخانه معنوی
1_375006659.pdf
4.69M
متن صلوات ضراب اصفهانی پی دی اف متن صلوات @Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
1_1363290415.mp3
16.08M
🎧 🔝 مرحوم سیدبن‌طاووس(رحمة‌الله‌علیه) می‌گوید: اگر از هر عملی، در غافل شدی... از صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی غافل نشو! چرا که در این دعا سری است که خدا ما را از آن آگاه کرده است. 🎤 مهدی نجفی✅ @Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
🦋 نزدیک غروب آفتاب جمعه شب دعا سمات فوق العاده فضیلت داره و آرامش بخش بنظرم حتما گوش کنید💚🤲 «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_بیست و هشتم✍ بخش چهارم 🌹تورج می گفت دیشب تو اخبار ش
" "بر اساس قسمت_بیست و نهم ✍ بخش اول 🌹اونشب شام علیرضا خان ما رو برد بیرون و بعد تا نزدیک صبح دور هم نشستیم و با هم حرف زدیم. تورج عکسهایی که گرفته بود چاپ کرده بود و با خودش آورده بود من یکی از اونا رو به خاطر ایرج برداشتم… هیچ کس دلش نمی خواست بخوابه حتی حمیرا… دیگه نزدیک چهار صبح بود که خوابیدیم و صبح وقتی من خواب بودم تورج رفته بود…. 🌹بالاخره دانشگاه باز شد و من به آرزوم رسیدم و سر کلاس حاضر شدم. تورج مرتب زنگ می زد و هر بار حال همه رو می پرسید و بیشتر اوقات می گفت گوشی رو بدین به رویا. حال و احوال می کرد و از کارایی که اونجا می کنه می گفت و همیشه اصرار می کرد حالا که گوشی تو اتاقم هست خودم اونو بردارم ولی من هیچوقت این کارو نکردم و دلم نمی خواست جواب تلفن رو بدم… 🌹حالا من هر روز یک ساعتی پیش حمیرا زبان یاد می گرفتم. با اینکه از وقتی رفتم دانشگاه کمتر وقت می کردم و اون تقریبا تو خونه تنها شده بود. توی اون تابستون ما با هم حرف می زدیم خرید می رفتیم با هم می خوردیم و با هم تلویزیون تماشا می کردیم کتاب می خوندیم و گاهی با هم می خوابیدیم ولی حالا اون از صبح تا شب بیکار بود و وقتی هم که ما می رسیدیم هر کس سراغ کار خودش می رفت و باز اون تنها می موند… 🌹عمه هم تازه گی ها وقتی خیالش از بابت حمیرا راحت شده بود با چند تا از دوستان قدیمش رابطه برقرار کرده بود. گهگاهی اونا میومدن و یا عمه به دیدن اونا می رفت. تا قبل از اینکه دانشگاه شروع بشه من و حمیرا با هم میرفتیم بیرون ولی حالا دیگه اون میرفت تو اتاقش و کتاب می خوند… گاهی به من اصرار می کرد که بهم انگیسی یاد بده ولی من بیشتر اوقات درس داشتم و نمی تونستم. ولی همش به فکرش بودم و به خاطر تنهایی اون خودمو سر زنش می کردم. 🌹تا روز تولد حمیرا به فکر افتادم که یک جوری بهش نشون بدم که چقدر دوستش دارم. این بود که به عمه گفتم: حمیرا خیلی تازگی تنها شده بیان یک تولد خوب براش بگیریم. گفت نه خودمون باشیم بهتره… گفتم میشه من مینا رو دعوت کنم خیلی دختر خوبیه… گفت باشه چرا که نه. رویا می خوای بریم تو ویلای باغ براش جشن بگیریم؟ سرده ولی خوش میگذره … من با اینکه خودم خیلی کار داشتم برای اینکه حمیرا خوشحال بشه تدارک همه چیز رو دیدم. 🌹اون روز قرار شد من با ایرج و مینا زودتر بریم و اونجا رو حاضر کنیم و عمه و علیرضا خان حمیرا رو به یک بهانه بیارن. تورج هم قرار بود زودتر خودشو به ما برسونه… بعد از مدتی دوباره دور هم جمع میشدیم… من صبح وسایل لازم رو گذاشتم تو ماشین ایرج و خودم رفتم دانشگاه. 🌹ساعت یک ایرج اومد دنبالم و با هم رفتیم تا مینا رو برداریم و با هم بریم باغ تا اونجا رو آماده کنیم. توی راه یک دفعه از من پرسید رویا تو تا حالا عاشق شدی؟ موندم چی بگم… جوابی نداشتم که بهش بدم. این سئوال بی ربطی بود … اون می دونست که چقدر دوستش دارم… گفتم: فکر نکنم سئوال خوبی کرده باشی ولی عین این سئوال رو من از تو می کنم. تا حالا عاشق شدی؟ گفت: آره بد جورم عاشق شدم. برگشتم نگاهش کردم صورتش مثل خون قرمز شده بود… آهسته پرسیدم: عاشق کی؟ من میشناسمش؟ و سرمو انداختم پایین… ادامه_دارد «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_بیست و نهم ✍ بخش اول 🌹اونشب شام علیرضا خان ما رو ب
" "بر اساس قسمت_بیست و نهم✍ بخش دوم 🌹گفت: حالا من به تو میگم که سئوال خوبی نکردی… تو جواب منو ندادی؟ تو تا حالا کسی رو دوست داشتی؟ گفتم آره بد جورم دوست دارم… حالا بگو تو کی رو دوست داری؟ (دیگه دلمو زدم به دریا و خواستم بفهمم که تو دلش چی میگذره) گفت: کسی که مثل فرشته پاک و مهربونه. مثل بچه معصومه و مثل یک آدم جا افتاده عاقل و با ملاحظه است. به من نزدیکه، کنارمه، ولی من می ترسم که اون منو به اندازه ای که من دوستش دارم دوست نداشته باشه… به نظرت داره ؟ تمام تنم داغ شده بود و نمی دونستم چی بگم اون شجاعت اولم رو از دست داده بودم نمی دونم دلم می خواست اون چطوری بهم ابراز علاقه کنه ولی در اون لحظه راحت نبودم و خیلی خجالت کشیدم. دیگه رابطه ی ما طوری صمیمانه بود که این نوع حرف زدن رو نمی پسندیدم. شاید دلم می خواست رک و پوست کنده حرف دلشو بزنه. ساکت شدم. از پنجره ی ماشین به بیرون خیره شده بودم. توی دلم غوغایی به پا شده بود . آتیشی به جونم افتاده بود که نمی تونستم اصلا حرکتی بکنم چه برسه به اینکه حرفی بزنم… اونم ساکت بود. دیگه هیچی نگفت. شاید اونم احساس منو داشت تا در خونه ی مینا رسیدیم. قبل از اینکه من پیاده بشم همون طور که روش به طرف بیرون بود گفت: کاش اونم منو دوست داشته باشه…. من با سرعت پیاده شدم… رفتم و در خونه ی مینا رو زدم. خودش در و باز کرد منتظر بود چشمش به من که افتاد ترسید و گفت: چی شدی؟ دعوا کردی؟ گفتم نه ولی تقریبا بهم گفت که دوستم‌ داره… گفت ای وای راست میگی؟ تو چی گفتی؟ گفتم: هیچی… گفت خاک برسرت. چرا آخه؟ می خوای من نیام برین حرفاتونو بزنین؟؟ همون موقع سوری جون اومد. سلام کردم و اونم به جای جواب پرسید چی شده رویا جان؟ حالت خوبه؟ گفتم بله یک کم گرمم شده تو ماشین بخاری زیاد بود منم که منتظرم قرمز بشم… سوری جون سفارش کرد شب زودتر مینا رو برگردونیم… وقتی برگشتم هنوز حال ایرج جا نیومده بود منم همین طور… نه اون دلش می خواست حرف بزنه نه من… انگار از هم خجالت می کشیدیم. حالا فهمیدم که اون چرا تا حالا این کارو نکرده بود. حتی من هم با اینکه اینقدر منتظر چنین روزی بودم حالا از این که بهم گفته بود احساس خوبی نداشتم و دیگه روم نمی شد به صورتش نگاه کنم… ایرج اونقدر نجیب و شریف بود که همین کار هم از اون بعید به نظرم رسید… راه دور بود و بالاخره مینا به حرف اومد و گفت شماها همیشه اینقدر ساکت تو ماشین می شینین یا چون من اینجام حرف نمی زنین… ایرج گفت: نه خواهش می کنم. مثل اینکه هر دو خیلی خسته بودیم خواب آلود شدیم. ببخشید… الان که پیاده بشیم هوا می خوریم و سر حال میشیم باعث زحمت شما هم شدیم. بعد رو کرد به من و گفت رویا جان کیک رو از کجا باید بگیریم؟ گفتم: از چیز… اونجا که چیزه… که رفته بودیم چیز گرفته بودیم… اونجا که… کیک چیز داره…. ادامه_دارد «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙🌓 🔸 مهمترین عوامل معنویت، عبادت در سحر و است که باید سعی کنیم از آن محروم نمانیم. عمل به این سفارش موکد، حیطه وسیعی دارد؛ می تواند حداقلی باشد یا حداکثری، اما مهم آن است که خود را برکنار و جدا از این وادی عبادی ندانیم. 🔸 آن که توفیق پیدا کند و حتی حداقلی و محدود، نافله شب بخواند، شیرینی این عبادت چنان به جانش می نشیند که به مرور در این موضوع رشد خواهد کرد، تا ان شاء الله از اهل سحر شود. «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دست به دست کنید برسه دست اسرائیل😂😄 «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧡💫خـــــــــدایــــــــا🤲 🤍💫ای تــویــی کــه آسـمـان‌هــا را 🧡💫با ستون‌های‌نادیدنی نگهداشته‌ای 🤍💫که بر سر زمین نریزند 🧡💫نگهدار همه ما نیز باش 🤍💫و سلامت تن و روح و برکت 🧡💫را ستون اصلی زندگی ما قرار بده 🤍💫آمــــیــــن یــــا رَبَّ🤲 🧡💫به امید اینکه بهترین پاییز زندگیتون را 🤍💫تجربه کنید و قشنگترین روزای عمرتون 🧡💫رو با چشم ببینید شاد و موفق باشید 🧡💫شــــبــــتـــــون در پــــنــــاه خـــــدا «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داروخانه معنوی
از جُملہ د؏ــــآهـــــآیے ڪہ؛ ﴿شِیـــــخ جَعـــــفر مُجتهد؎﴾(رہ) مُڪرر توصّیہ مےڪَردند : خوٰاندن ﴿زیـــــآرت ٰال یٰاسیـــــن✿ ﴾ در نُہ⁹ روزهنگام بین الطُلو؏ـــــین بود ڪِہ آثـــــآر ؏ـَــــجیبے دَر پے دٰارد۔۔۔۔♡♡♡ @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داروخانه معنوی
•~🌸🌿~• وَلےبَچہ ھآ اَز‌قَضا‌ٓشُدڻ نَمآز‌صُبحتون‌ْبِتَرسیدْ! میڱن‌ْخُدآ؛ أڱہ بِخوٰاد‌خِیر؎رو‌؛ أزیِہ بَنده‌ا؎بڱیرھ۔۔۔۔!!! نَمآز‌صُبحِش‌ْرو‌قضٰا‌مےڪُنِه! 💥 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داروخانه معنوی
اعمال قبل خواب😍 شبتون پر نور⭐🌜 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شنبه۱۴مهرماه۱۴۰۳ حیدر حیدر... با آل علی هر که در افتاد وَر اُفتاد... "لَبَّیْکَ یَابْنَ الْحَیدَر" «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
✴️ شنبه 👈 14 مهر / میزان 1403 👈1 ربیع الثانی 1446 👈5 اکتبر 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ⛔️قمر در برج عقرب سیر میکند و از امور اساسی و زیر بنایی پرهیز شود. 🚘مسافرت: مسافرت خوب نیست و مکروه و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. 👶 مناسب زایمان و نوزاد مقبول و محبوب و شاد و سرحال باشد. 💑مباشرت امشب: قمر در عقرب است. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج عقرب و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️خرید باغ و زمین کشاورزی. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️درختکاری. ✳️بذر پاشی‌. ✳️آبیاری. ✳️تحقیق و تفحص. ✳️جراحی چشم. ✳️نیشتر زدن به دمل. ✳️کشیدن دندان. ✳️و خارج کردن زوائد بدن و خال و زگیل و میخچه خوب است. 📛ولی امور اساسی و ازدواج خوب نیست. 🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب نیست. 💇💇‍♂  اصلاح سر و صورت. طبق روایات، اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث کوتاهی عمر می شود. 💉💉 حجامت: فصد زالو انداختن خون_دادن یا حجامت در این روز از ماه قمری، برای رگ ها ضرر دارد. 😴😴 تعبیر خواب: خواب و رویایی که امشب. (شبِ یکشنبه) دیده شود تعبیرش در آیه ی 2 سوره مبارکه "بقره" است. الم ذالک الکتاب لاریب فیه... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده بر چیزی اطلاع یابد که قبلا نمی دانست و یا خبری در قالب نامه یا حکمی به وی برسد که باعث خوشحالی وی گردد. چیزی همانند آن قیاس گردد... کتاب تقویم همسران صفحه ۱۱۶ 💅 ناخن گرفتن. شنبه برای گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن،لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود) 🙏🏻 استخاره: وقت استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد. 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 📚 منبع مطالب: تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان انتشارات حسنین قم «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2