eitaa logo
داروخانه معنوی
7.3هزار دنبال‌کننده
9هزار عکس
4.9هزار ویدیو
137 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
داروخانه معنوی
خطبه ۲۰۲ هنگام به خاكسپاري فاطمه 🎇🎇🎇#خطبه۲۰۲🎇🎇🎇🎇 🍂شكوه ها از ستمكاري امت سلام بر تو اي رسول خد
خطبه ۲۰۳ پرداختن به آخرت 🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇 🍁آخرت گرايي اي مردم! دنيا سراي گذرا! و آخرت خانه جاويدان است، پس از گذرگاه خويش براي سرمنزل جاودانه توشه برگيريد، و پرده هاي خود را در نزد كسي كه بر اسرار شما آگاه است پاره نكنيد، پيش از آنكه بدنهاي شما از دنيا خارج گردد، دلهايتان را خارج كنيد، شما را در دنيا آزموده اند، و براي غير دنيا آفريده اند. كسي بميرد، مردم مي گويند: (چه باقي گذاشت؟)، اما فرشتگان مي گويند: (چه پيش فرستاد؟) خدا پدرانتان را بيامرزد، مقداري از ثروت خود را جلوتر بفرستيد تا در نزد خدا باقي ماند، و همه را براي وارثان مگذاريد كه پاسخگويي آن بر شما واجب است. 💠باهم نهج البلاغه بخوانیم «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنـــٰــابـَــــر روٰایتے↡↡ ⇇ امــــٰـام صـــٰــادق (عَلیه‌السَّلام) ۔۔۔فـــَــرمـــــودَنـــــد: " کَسے کہ مُقیّـــــد بہ گـــُــفتن تَسبـــــیح، ⇠﴿ حَضرت زهرٰا(سَلٰام‌الله‌علیهٰا) 𔘓﴾بــــٰـاشَـــــد، ↶"عــــٰـاقبـــــت‌ بہِ شَـــــرّ نمےشَـــــود. "‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀↷ 📗 کافے، ج³، ص³⁴⁴ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
014-Shokuhe-Yas-www.Ziaossalehin.ir-J05.mp3
7.02M
ترجمه وشرح مختصرخطبه فدک ☝بخش (بسیارشنیدنی) نذرسلامتی وظهورامام زمان عج صلوات لطفا🌿 علی مع الحق والحق مع العلی أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
آر؎ بِہ روزگـٰــــارٰان ↡↡ ⇇بُـــــغضے نِشـــــستہ دَر دِل۔۔۔ بیـــــرون نمےتـــــَوٰان کــَـــرد، ╰─┈➤ □□« حتّٰے بہ روزگـٰــــارٰان💔⇉» «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_چهل و هشتم ✍ بخش پنجم 🌸کنار خیابون وایسادم و تاکسی
" "بر اساس قسمت_چهل و نهم ✍ بخش اول 🌸شهره یک دفعه پرید به ایرج که اصلا خوب کردم… خیلی ام خوب کردم…. دلم خواست ….. اون همه محبت بهتون کردم باهام چیکار کردین؟ یک چشمم اشک بود یکی خون ..(بعد رو کرد به من )مگه وقتی زمین خوردی من نبودم که با تو اومدم دکتر؟ مگه زبون روزه نیومدم عیادتت ؟… با بهترین دوست خودت چیکار کردی ؟ رفتی هی از من بدگویی کردی همه رو انداختی به جون من …اونوقت تو کار بدی کردی یا من ؟…. 🌸حالا من بده شدم؟ این مارمولک خودشو می زنه به مظلومی …من خودم با چشم خودم می دیدم که با دکتر خلوت می کنه ، حرفشو باور نکنین …. سر همتون کلاه گذاشته… تازه من فکر کردم کار خوبی می کنم که اونا رو بهم برسونم داشت آبروتونو تو دانشگاه می برد ……. دکتر که عصبانی شده بود گفت : تا ندادمت دست انضباطات بیا معذرت بخواه ، برای چی حرف مفت می زنی ؟… .از همین چرند ها که میگی معلوم میشه که گناه کاری …. 🌸خانم سرمدی هیچوقت این کاری رو که تو میگی نکرده بعدم به شما چه مربوط که کسی رو با دورغ بهم برسونی مگه من بچه بودم حالا با خانم سرمدی دوست بودی با من که نبودی غلط کردی با زندگی مردم بازی می کردی خانم مثلا تو دانشجو هستی…. آبروی منو و خودتو بردی .. می دونی چند نفر رو تو ایام عیدی بهم ریختی و اعصاب همه رو خورد کردی؟ یک فاجعه درست کردی حالا حرف زیادی هم می زنی … اگر کسی باور می کرد می دونی چی می شد تو چطوری می تونی الان تو چشم ما نگاه کنی و سه قورت و نیمت هم باقی باشه … 🌸من تمام عید رو عذاب کشیدم والله ما آدمای خوبی هستیم که الان فقط داریم باهات حرف می زنیم …. خوب خانم خجالت بکش دیگه … حداقل می تونی شرمنده باشی و عذر خواهی کنی … تازه طلب کارم هستی ؟…….داشتم از عصبانیت منفجر می شدم … 🌸می خواستم برم بزنمش ایرج منو گرفت و گفتم : تو این کارو کردی ؟ احمق چرا مگه من با تو چیکار کرده بودم من اصلا تو رو آدم حساب نمی کنم که بخوام در مورد تو حرف بزنم بعدم برای کی باید از تو می گفتم مگه تو مهم بودی ؟ کی تو رو می شناخت که من برم حرف بزنم یک بار اومدی منو تهدید کردی من همون روز هم .. تو رو جدی نگرفتم تو همین قدر می ارزی که رفتار می کنی …… یک دفعه شروع کرد به داد و هوار کردن و خودش زدن که وای ولم کنین جواب کی رو بدم ده نفر ریختین سر منه بیچاره ، که منظور بدی نداشتم ای خدا یکی بدادم برسه … من ازتون شکایت می کنم …پدر تونو در میارم …. و خودشو از کتابخونه انداخت بیرون و پا به فرار گذاشت ……من هاج و واج مونده بودم عمه گفت من همون اول که چشمم بهش افتاد ازش بدم اومد ایرج گفت : دیگه چاره نبود باید جلوشو می گرفتیم … 🌸دکتر پرسید بگم براتون چای بیارن ؟ ایرج جواب داد نه ما دیگه باید بریم اگر اجازه بدین امروز رویا رو با خودمون ببریم …..دکتر گفت : البته حتما …. خانم سرمدی خیلی از شما معذرت می خوام در واقع من با این سن و سالم نباید خودمو دست این دختر بچه می دادم …. ولی باور کنین شرایط عجیبی پیش اومد که باعث شد این طوری بشه ….انشالله یک روز برای شما و آقای تجلی تعریف می کنم …… ادامه_دارد «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2