داروخانه معنوی
♡┅═════════════﷽══┅┅
﴿عـَــلامّہ طبــــٰـاطبـــٰــایے(ره)𑁍﴾ ،
□□خَـــــطاب بہ فَرزنـــــدشــٰـــان:⇩⇩⇩
⇦«پــــِـسرم جُز مَشـــــهد کُــجٰاســـــت کہ،
آدَم بتـــــوانــَـــد ،
_دردهــٰـــایـــــش رٰا بگـــــویَـــــد۔۔
و درمـــٰــانـَــــش را بگـــــیرد؟»
⤦⤦هَمہ امـٰـــامـٰـــانﷺ لـُــــطف دٰارنـــــد،↡↡
⇇ أمـــّا لـُــطف «حَضـــــرت رضـٰــــا ﷺ𔘓»
... مَحســـــوس أســـــت.
⇠هَـــــمہ امـــٰــامــٰـــان مَعصـــــوم ﷺرئـــــوف هَستـــــند،
◇أمـــّــا رأفـــــت حَضـــــرت،
" امــٰـــام رضـــٰــاﷺ" ظاهِـــــر أســـت..✿⇢
#سخن_بزرگان
#کلام_بزرگان
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
خطبه ۲۳۲ با عبدالله بن زمعه 🎇🎇 #خطبه۲۳۲ 🎇🎇🎇 🌾 احتياطدربيتالمال اين اموال كه مي بيني نه مال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
خطبه ۲۳۲ با عبدالله بن زمعه 🎇🎇 #خطبه۲۳۲ 🎇🎇🎇 🌾 احتياطدربيتالمال اين اموال كه مي بيني نه مال
خطبه ۲۳۳
فراز ۱
در باب زيانهاي زبان
🎇🎇 #خطبه۲۳۲ 🎇🎇🎇
✅ فصاحتوبلاغتاهلبيت(ع)
آگاه باشيد، همانا زبان پاره اي از وجود انسان است، اگر آمادگي نباشد سخن نمي گويد، و به هنگام آمادگي، گفتار او را مهلت نمي دهد، همانا ما اميران سخن مي باشيم، درخت سخن در ما ريشه دوانده، و شاخه هاي آن بر ما سايه افكنده است.
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
♡┅═════════════﷽══┅┅
«حُـــــبّ دنیـــــا و حُـــــبّ خـــــدا 𔘓⤹⤹»،
⤦⤦دَر یـــــک¹ دِل جــــٰـا؎ نمےگـــــیرد !
⇠بــــٰـایـَـد أز یـــــکے¹ أز آنهـٰــــا گــُـــذشــت ..
﴿-آیـّـــتاللهحـــــقّشنـٰــــآس𑁍-﴾
#سخن_بزرگان
#کلام_بزرگان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی قسمت_آخر✍ بخش هشتم 🌸همه ی دنیا برای قهرمانان جنگ شون احتر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام عزیزانم شبتون بخیر امرز از صبح درگیر پیذثدا کردن رمان خوب بودم میخواستم از جمله داستانهای واقعی باشه
من چند قسمت این رمانو خوندم ولی فکر کنم داستان خوبیه
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄
#رمان
📖 #تمام_زندگی_من
✍توضیح:این داستان و رخدادهای آن براساس حقیقت و واقعیت میباشند ... و بنده هیچ گونه مسئولیت و تاثیری در این وقایع نداشته و نقشی جز روایتگری آنها ندارم با تشکر و احترام (سید طاها ایمانی)):
#قسمت_اول 👈زمانی برای زندگی❣
🌹حتی وقتی مشروب نمی خوردم بیدار شدن با سردرد و سرگیجه برام عادی شده بود ... کم کم حس می کردم درس ها رو هم درست متوجه نمیشم ... و ...
🌹هر دفعه یه بهانه برای این علائم پیدا می کردم ...ولی فکرش رو نمی کردم بدترین خبر زندگیم منتظرم باشه ...بالاخره رفتم دکتر ... بعد از کلی آزمایش و جلسات پزشکی... توی چشمم نگاه کرد و گفت ...
🌹- متاسفیم خانم کوتزینگه ... شما زمان زیادی زنده نمی مونید ... با توجه به شرایط و موقعیت این تومور ... در صد موفقیت عمل خیلی پایینه و شما از عمل زنده برنمی گردید ... همین که سرتون رو ...
🌹مغزم هنگ کرده بود ... دیگه کار نمی کرد ... دنیا مثل چرخ و فلک دور سرم می چرخید ...
- خدایا! من فقط 21 سالمه ... چطور چنین چیزی ممکنه؟... فقط چند ماه؟ ... فقط چند ماه دیگه زنده ام!! ...
🌹حالم خیلی خراب بود ... برگشتم خونه ... بدون اینکه چیزی بگم دویدم توی اتاق و در رو قفل کردم ... خودم رو پرت کردم توی تخت ... فقط گریه می کردم ... دلم نمی خواست احدی رو ببینم ... هیچ کسی رو ...
🌹یکشنبه رفتم کلیسا ... حتی فکر مرگ و تابوت هم من رو تا سر حد مرگ پیش می برد ... هفته ها به خدا التماس کردم ... نذر کردم ... اما نذرها و التماس های من هیچ فایده ای نداشت ... نا امید و سرگشته، اونقدر بهم ریخته بودم که دیگه کنترل هیچ کدوم از رفتارهام دست خودم نبود ... و پدر و مادرم آشفته و گرفته ... چون علت این همه درد و ناراحتی رو نمی دونستن ...
خدا صدای من رو نمی شنید ...
✍ادامه دارد......
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ #رمان 📖 #تمام_زندگی_من ✍توضیح:این داستان و رخدادهای آن براساس حقیقت و واقعیت میب
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄
داستان واقعی وزیبای یک دختر لهستانی
📚 نوشته سید طا حسینی
#رمان
📖 #تمام_زندگی_من
#قسمت_دوم👈مسیحی یایهودی
🌷یه هفته دیگه هم به همین منوال گذشت ... به خودم گفتم...
- تو یه احمقی آنیتا ... مگه چقدر از عمرت باقی مونده که اون رو هم داری با ناله و گریه هدر میدی؟ ... به جای اینکه دائم به مرگ فکر می کنی، این روزهای باقی مونده رو خوش باش ...
🌷همین کار رو هم کردم ... درس و دانشگاه رو کنار گذاشتم ... یه لیست درست کردم از تمام کارهایی که دوست داشتم انجام شون بدم ... و شروع کردم به انجام دادن شون ... دائم توی پارتی و مهمونی بودم ... بدون توجه به حرف دکترها، هر چیزی رو که ازش منع شده بودم؛ می خوردم ... انگار می خواستم از خودم و خدا انتقام بگیرم ... از دنیا و همه چیز متنفر بودم ... دیگه به هیچی ایمان نداشتم ...
🌷اون شب توی پارتی حالم خیلی بد شد ... سرگیجه و سردردم وحشتناک شده بود ... دیگه حتی نمی تونستم روی یه خط راست راه برم ... سر و صدا و موسیقی مثل یه همهمه گنگ و مبهم توی سرم می پیچید ... دیگه نفهمیدم چی شد ...
🌷چشم باز کردم دیدم توی اورژانس بیمارستانم ... سرم درد می کرد و هنوز گیج بودم ... دکتر اومد بالای سرم و شروع به سوال پرسیدن کرد ... حوصله هیچ کس رو نداشتم ... بالاخره تموم شد و پرستار پرده رو کنار زد ...
🌷تخت کنار من، یه زن جوان محجبه بود ... اول فکر کردم یه راهبه است اما حامله بود ... تعجب کردم ... با خودم گفتم شاید یهودیه ... اما روبند نداشت و لباس و مقنعه اش هم مشکی نبود ... من هرگز، قبل از این، یه مسلمان رو از نزدیک ندیده بودم..
ادامه دارد...
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#نماز_شب 🌙🌔
♨️موانع نمازشب
🔸از جمله های حیله های شیطان ،بی اهمیت جلوه دادن مستحبات است....مثلا این که نماز شب واجب نیست....تا انسان خود را به دردسر و زحمت بیندازد.
🔸از این قبیل وسوسه ها در چنته شیطان فراوان است....توجه به آثار این اعمال می تواند در خنثي کردن چنین وسوسه ای موثر باشد.
🔸اینکه بدانیم رعایت همین امور، کلید سعادت است و در توفیقات الهی را به روی انسان باز می کند. به عنوان مثال در مورد نمازشب گفته اند:بدون آن، دست یابی به مقامات و کمالات عالیه ممکن نیست.
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2