داروخانه معنوی
#کارگاه_عزت_نفس ۷ #استاد_شجاعی با ریاکاری و دروغ و حقه بازی، به محبوبیت و عزت نمیرسی! قلبِ آدما، هو
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
@Ostad_Shojaeکارگاه عزت نفس 08.mp3
زمان:
حجم:
10.9M
#کارگاه_عزت_نفس ۸
#استاد_شجاعی
فرمول عزّت در آسمان و زمین یکسانه!
هر چی کیفیت و کمیّتِ رفاقت هات بیشتر و خالص تر بشه، برای طرف مقابل عزیزتری!
هم در زمین...
هم در آسمون...
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#جهاد مالی(صدقه) 💫 قسمت (دهم) 📌صدقه زبان 📝صدقه بالاتر از مال چیست؟ (آخرین قسمت ) #
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
🪴الحمدلله والمنه با پایان رسیدن مبحث «جهاد مالی»
🗓انشاءالله از امروز مبحث بسیار عالی و کاربردی 《 #ملاقات_با_خدا 》را شروع می کنیم.
ملاقات باخدا ۱_1.mp3
زمان:
حجم:
19.3M
🕋 #ملاقات_با_خدا 📿
قسمت(اول)
💬از بهشت بالاتر
✍علاقه های انسان
#استاد حاجیه خانم رستمی فر
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
ملاقات باخدا ۱.mp3
زمان:
حجم:
19.3M
ویس بدون آهنگ
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
امروز شنبه
قضای ⇠ #نماز_صبح
بعد از هر نماز قضا خواندن دعای فرج(الهی عظم البلا...) برای سلامتی و فرج و مقدر شدن ظهور آقا جانمون حضرت مهدی (روحی لک الفدا) اجباری است🌹🌹🌹
امروز شنبه جزء خوانی قرآن کریم داریم
هدیه به آقا جانمون حضرت مهدی عجل اله برای سلامتی و ظهور و فرجشون ان شاءالله
مهلت خواندن جزء ها تا #پایان_هفته است
هر کس تمایل به شرکت در ختم قرآن را داره وارد لینک زیر بشه و اسم و فامیلش را بنویسه
https://eitaa.com/joinchat/170918372C42e49e2bdb
#داستان_کرامت
#حضرت_ابوالفضل
فقط روضه ابوالفضل
حضرت حجة الاسلام والمسلین حاج آقاى نمازى از قول حاج آقاى مولانا از مداحین بااخلاص اصفهان نقل فرمودند: «هر سال ایام عاشورا براى تبلیغ به آبادان مى رفتیم ، یکسال یک آقا سیدى که ظاهراً اهل گلپایگان یا از شهر دیگرى بود، با ما همراه شد، تا اینکه دهه محرم تمام و وقت رفتن گردید، دیدم خیلى ناراحت است .»
رفتم جلو و گفتم :« آقا سید چرا ناراحتى ؟!»
گفت : «حقیقتش ما ایّام محرم توى شهرمان روضه خوانى داشتیم ، ولى امورات ما نمى گذشت ، امسال خانواده به ما پیشنهاد دادند که به خوزستان بیایم تا شاید بتوانم از طریق تبلیغ در شهرستان دیگر وضعمان را تغییر دهیم .»
اینجا هم چیزى برایمان نداشت و دست خالى دارم برمى گردم و نمى دانم جواب زن و بچّه هایم را چه بدهم .
آقایى که مسئول کار ما بود، فرمود: «بلیط برایتان مى گیرم » یک مقدار هم پول دادند، امّا این جواب کار را نمى داد، آقا سید ناراحت و سر در گریبان بود، که یک وقت یک سید عربى آمد و به او فرمود:« آیا روضه مى خوانى ؟ »
گفت :« بله ، ولى بلیط برگشت دارم .»
فرمود: «بلیطت را عوض مى کنیم »
گفت : «دست شما درد نکند. » در این هنگام سید عرب دست او را گرفت و برد.
بقیه داستان را از زبان خودش نقل میکنم : گفت :
مرا از این طرف شط به طرف دیگر شط برد، و از روى پل کوچکى عبور کردیم به نخلستان رسیدیم ، مرا وارد یک حسینیّه بزرگى کردند که جمعیّت زیادى در آنجا آمده بودند، و آقا سیدى هم براى آنها نماز مى خواند، و همه افراد آنجا سید بودند و به من گفتند: «فقط روضه اباالفضل علیهالسلام را بخوان ، من هم صبح و ظهر و شب براى اینها روضه حضرت اباالفضل مى خواندم ، تا اینکه دهه تمام شد.»
وقتى که مى خواستم بیایم ، جعبه اى با یک بسته پارچه برایم آوردند. و بعد فرمودند: «این ها نذر آقا اباالفضل ع است و کلیدش را هم به من دادند»
من با خودم گفتم : «شاید مثلاً 100 تومان یا 200 تومان است ، ولى وقتى باز کردم ، دیدم جعبه پر از پول است .»
امّا به من گفتند: «اینجا همین یک دفعه بود، دیگه اینجا را پیدا نمى کنى ، این دو تا بقچه را هم ببر براى دو تا دخترهایت که خانمت گفته بود: براى دخترهایمان چیز مى خواهیم .»
بعد که به منزل آمدم ، خانمم به من گفت : «همان آقایى که بقچه ها و پولها را به تو داده بودند به من گفته بودند: مَرْدَتْ را این طرف و آن طرف نفرست ما خودمان کارتان را سر و سامان مى دهیم .»
هم اکنون این آقا وضع زندگانیش عالى است .
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2