#فضائل_امیرالمؤمنین
در روز جنگ خیبر پس از آنکه مرحب خیبری(مرحب بن حارث یهودی،مردی بلندقامت، عظیم الجثه و بسیار شجاع) به دست امیرالمونین به دو نیم گردید و بر زمین افتاد جبرئیل در حالی که خنده تعجب بر لب داشت بر پیامبر فرود آمد.
رسول خدا به او فرمودند: از چه تعجب کردی؟
عرض کرد: همانا فرشتگان در مراکز و جایگاههای آسمانی ندا میکنند:
"لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار"
ولی تعجب من بدان جهت است که آن زمان که امر شدم قوم لوط را هلاک کنم، شهرهای آنان را که 7 شهر از زمین هفتم زیرین تا زمین هفتم بالا بود بر پری از بالهایم قرار دادم و آنقدر آنرا بالا بردم که حاملان عرش صدای خروسها و اطفال(روی زمین) را میشنیدند و تا صبح در انتظار امر خدا ایستادم و آنرا جابجا نکردم.
اما امروز که علی ضرب هاشمی را فرود آورد من مامور شدم زیادی قبضه او را نگه دارم تا به زمین فرود نیاید و به زمین نرسد و آنرا به دو نیم نکند تا زمین و اهل آنرا واژگون گردد.
در این هنگام فشار زیادی شمشیر علی سنگینتر از شهرهای قوم لوط بود و این درحالی بود که اسرافیل و میکائیل بازوی علی را در هوا به قبضه خویش گرفته بودند.
#امیرالمؤمنین
#عید_غدیر
📚مدینه المعاجز , تالیف سیدهاشم بحرانی
📚 اعجاز امیران عالم فصل 2.احمد متوسلی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#فضائل_امیرالمؤمنین
حضرت آقای حاج شیخ جعفر آقای مجتهدی نقل میکنند: یک روز مشغول تلاوت قرآن بودم که به این آیه برخوردم "کل نفس بما کسبت رهینه الا اصحاب الیمین" به فکر افتادم که اصحاب یمین چه کسانی هستند که در روز قیامت همه در گرو اعمالشان هستند الا آنها؟
هرچه جستجو کردم متوجه این مطلب نشدم تا اینکه طی مکاشفه ای خدمت حضرت امیر(علیه السلام) رسیدم و به ایشان عرض کردم: مولای من اصحاب یمین چه کسانی هستند که در گرو عملشان نمی باشند؟
حضرت فرمودند: شیخ جعفر شما که اهل حساب وعدد هستید، چطور کلمه یمین را حساب نکردید.
هنگامی که کلمه یمین را به ابجد حساب کردم متوجه شدم که عدد ۱۱۰حاصل می شود، در آن موقع فهمیدم که "کل نفس بما کسبت رهینه الا شیعیان حضرت علی علیه السلام"، یعنی فردای قیامت همه گرفتار حساب و کتاب اعمالشان هستند مگر پیروان حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) که به عنایت وشفاعت حضرت حساب وکتابی بر آنها نیست.
📚منبع: لاله ای از ملکوت
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#فضائل_امیرالمؤمنین حضرت آقای حاج شیخ جعفر آقای مجتهدی نقل میکنند: یک روز مشغول تلاوت قرآن بودم که
#فضائل_امیرالمؤمنین
پیامبر صلوات الله علیه و آله:
✅ زمانی که خداوند آدم را آفرید و از روح خود در او دمید، فرمود: سرت را بالا بیاور و نگاه کن. آدم به بالا نگریست، دید بر عرش نوشته شده است: هیچ خدایی، جز اللّه نیست، محمد رسول خدا و پیامبر رحمت است، علی برپادارندهی حجت است و هر کسی که حق علی را شناخت، پاک و پاکیزه شد و هر کسی که حق علی را انکار کرد، مورد لعنت و مردود درگاه الهی گردید. به عزتم سوگند یاد کردم که هر کسی را که از علی اطاعت کند، داخل بهشت کنم، هرچند از من نافرمانی کرده باشد، و به عزتم سوگند یاد کردم که هر کسی را که از علی نافرمانی کند، داخل جهنم کنم، هرچند از من اطاعت کرده باشد.
ــــــــــــــــــــ
📚 قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: لَمَّا اَن خَلَقَ اَللَّهُ آدَمَ وَ نَفَخَ فِيهِ مِن روحِهِ.. قال: ..اِرْفَعْ رَأْسَكَ وَ اُنْظُرْ فَرَفَعَ رَأْسَهُ فَإذا هُوَ مَكتوبٌ عَلَى الْعَرْشِ: لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ نَبِيُّ اَلرَّحْمَةِ عَلِيٌّ مُقِيمٌ اَلْحُجَّةِ وَ مَنْ عَرَفَ حَقَّ عَلي زَكَی وَ طَابَ وَ مَنْ أَنْكَرَ حَقَّهُ لُعِنَ وَ خَابَ أَقْسَمْتُ بِعِزَّتِي اَن ادْخِلَ اَلْجَنَّةَ مَنْ أَطَاعَهُ وَ إِنْ عَصَانِي وَ اَقْسَمْتُ بِعِزَتي أَنْ ادْخِلَ اَلنَّارَ مَنْ عَصَاهُ وَ إِنْ أَطَاعَنِي.
منبع:
(مناقب خوارزمی - صفحه ۳۱۹)
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
🎥 #فضائل_امیرالمومنین یک فضیلت از علی علیهالسلام ببینیم و لذت ببریم. 🎙حجتالاسلام اسماعیل رمضانی
#فضائل_امیرالمؤمنین
جوانمردی امام علی علیه السلام در برخورد با کافر
ﺩﺭ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﻫﺎی میان ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻭ ﻣﺸﺮﮐﯿﻦ، ﺩﺭﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫر کسی ﺑﺎ ﺣﺮﻳﻒ ﺧﻮﺩ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﻮﺩ، ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺑﺎ ﻣﺸﺮﻛﻰ ﺩﺭﮔﻴﺮ ﺷﺪ.
در میان ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺩﺷﻤﻦ ﺷﻜﺴﺖ.
ﺷﺨﺺ ﻣﺸﺮﮎ که بی دفاع شده بود به امام علی ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﮔﻔﺖ:
ﺍﻯ ﻋﻠﻰ! ﺷﻤﺸﻴﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ!
امام علی علیه السلام ﺑﯽ ﺩﺭﻧﮓ ﺷﻤﺸﻴﺮﻯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺍﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ.
ﺩﺷﻤﻦ ﺷﮕﻔﺖ ﺯﺩﻩ ﺷﺪ و پرسید:
ﺩﺭ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖﺧﻄﺮﻧﺎﻛﯽ، ﺷﻤﺸﻴﺮ ﺑﻪ ﺩﺷﻤﻨﺖ ﻣﻰ ﺑﺨﺸﻰ؟
ﺍمیرالمومنین ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ:
ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﺣﺎﺟﺖ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﻣﻦ ﺩﺭﺍﺯ ﻛﺮﺩﻯ. ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻛَﺮَﻡ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﻛﻨﻢ.
ﻣﺮﺩ ﻣﺸﺮک ﺷﮕﻔﺖ ﺯﺩﻩ تر ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: اﻳﻦ ﺭﺍﻩ ﻭ ﺭﺳﻢ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﻴﺎﺯﺣﺎﺟﺘﻤﻨﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ.
آنگاه به حقانیت علی علیه السلام اعتراف کرد و همان جا ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪ.
فرﻭﻉ ﻛﺎﻓﻰ، جلد ۴، صفحه ۳۹؛ ﻣﻨﺎﻗﺐ ﺍﺑﻦ ﺷﻬﺮ ﺁﺷﻮﺏ، جلد ۲، صفحه ۸۷
برچسبها: امام علی, امیرالمومنین, حقانیت علی, حضرت علی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#فضائل_امیرالمؤمنین جوانمردی امام علی علیه السلام در برخورد با کافر ﺩﺭ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﻫﺎی میان ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎ
#فضائل_امیرالمؤمنین
⚖️ رهبر مسلمانان و مرد نصرانی در محکمه قاضی
روزی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) رهبر مسلمانان، زره خود را در دست مرد نصرانی دید فرمود: زره مال من است. نصرانی نپذیرفت.
او را نزد شریح قاضی برد. شریح چون حضرت را دید خواست از مسند قضا کنار رود، امام عليهالسلام فرمود: در جای خود بنشین.
آنگاه حضرت علیه السلام در کنار شریح نشست و فرمود: ای شریح! اگر طرف نزاع من، مسلمان بود در کنارش مینشستم، ولی او نصرانی است و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده هنگامی که با نصرانی همراه شدید، او را در تنگنا قرار دهید و تحقیرش کنید، چنانچه خدا تحقیر کرده ولی هرگز در حق او ظلم نکنید.
سپس حضرت علیه السلام موضوع را مطرح کرد و فرمود: این زره مال من است، آن را نه فروختهام و نه به کسی بخشیدهام.
نصرانی در پاسخ گفت: این زره مال من است ولی امیر مؤمنان را نیز دروغگو نمیدانم.
شریح روی به حضرت علی (علیه السلام) کرد و گفت: یا أمیر المؤمنین! بر ادعای خود شاهد داری؟
فرمود: نه.
شریح حکم کرد که زره مال نصرانی است.
نصرانی زره را برداشت. کمی راه رفته بود، برگشت و گفت: من شهادت میدهم این حکم از احکام پیغمبران است، زیرا پیشوای مسلمانان نزد قاضی خودش میرود و قاضی علیه او حکم میدهد!
سپس شهادتین را گفت و مسلمان شد و گفت: به خدا سوگند! این زره، زره توست ای امیر مؤمنان!
امام (علیه السلام) فرمود: اکنون که مسلمان شدی زره را به تو بخشیدم و یک رأس اسب نیز به او داد.
شعبی راوی حدیث میگوید: شخصی به من گفت آن مرد نصرانی را که مسلمان شده بود، دیدم که در جنگ نهروان در رکاب علی (علیه السلام) میجنگید.
📔 بحار الأنوار: ج٣۴، ص٣١۶
#امام_علی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#فضائل_امیرالمؤمنین ⚖️ رهبر مسلمانان و مرد نصرانی در محکمه قاضی روزی امیرالمؤمنین علی (علیه السلا
#فضائل_امیرالمؤمنین
⚖️ شکایت از شوهر
امام علی علیه السلام در زمان خلافت خود کار رسیدگی به شکایت را شخصا به عهده میگرفت و به کس دیگری واگذار نمیکرد .
روزهای بسیار گرم که معمولا مردم ، نیمروز در خانههای خود استراحت میکردند او در بیرون دارالاماره در سایه دیوار مینشست که اگر احیانا کسی شکایتی داشته باشد بدون واسطه و مانع شکایت خود را تسلیم کند .
گاهی در کوچهها و خیابانها راه میافتاد ، تجسس میکرد ، و اوضاع عمومی را از نزدیک تحت نظر میگرفت .
یکی از روزهای بسیار گرم ، خسته و عرق کرده به مقر حکومت مراجعت کرد ، زنی را جلو در ایستاده دید ، همینکه چشم زن به علی علیهالسلام افتاد جلو آمد و گفت شکایتی دارم : شوهرم به من ظلم کرده ، مرا از خانه بیرون نموده ، به علاوه مرا تهدید به کتک کرده و اگر به خانه بروم مرا کتک خواهد زد . اکنون به دادخواهی نزد تو آمدهام.
- بنده خدا ! الان هوا خیلی گرم است ، صبر کن عصر هوا قدری بهتر بشود ، خودم به خواست خدا با تو خواهم آمد و ترتیبی به کار تو خواهم داد.
- اگر توقف من در بیرون خانه طول بکشد ، بیم آن است که خشم او افزون گردد و بیشتر مرا اذیت کند .
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام لحظهای سر را پائین انداخت ، سپس سر را بلند کرد و در حالی که با خود زمزمه میکرد و میگفت : نه به خدا قسم نباید رسیدگی به داد خواهی مظلوم را تأخیر انداخت . حق مظلوم را حتما باید از ظالم گرفت و رعب ظالم را باید از دل مظلوم بیرون کرد ، تا با کمال شهامت و بدون ترس و بیم در مقابل ظالم بایستد و حق خود را مطالبه کند.
- بگو ببینم خانه شما کجاست ؟
- فلان جاست.
- برویم .
حضرت علی علیهالسلام به اتفاق آن زن به در خانهشان رفت ، پشت در ایستاد و به آواز بلند فریاد کرد : اهل خانه ! سلام علیکم.
جوانی بیرون آمد ، که شوهر همین زن بود . جوان علی علیهالسلام را نشناخت ، دید پیرمردی که در حدود شصت سال دارد ، به اتفاق زنش آمده است .
فهمید که زنش این مرد را برای حمایت و شفاعت با خود آورده است ، اما حرفی نزد.
علی علیه السلام فرمود : این بانو که زن تو است از تو شکایت دارد ، میگوید : تو به او ظلم و او را از خانه بیرون کردهای . بعلاوه تهدید به کتک نمودهای . من آمدهام به تو بگویم از خدا بترس و با زن خود نیکی و مهربانی کن.
- به تو چه مربوط که من با زنم خوب رفتار کردهام یا بد ، بلی من او را تهدید به کتک کردهام ، اما حالا که رفته تو را آورده و تو از جانب او حرف میزنی او را زنده زنده آتش خواهم زد.
امام علی علیهالسلام از گستاخی جوان بر آشفت ، دست به قبضه شمشیر برد و از غلاف بیرون کشید .
آنگاه گفت : من تو را اندرز میدهم و امر به معروف و نهی از منکر میکنم ، تو این طور جواب مرا میدهی ، صریحا میگویی من این زن را خواهم سوزاند ، خیال کردهای دنیا این قدر بی حساب است .
فریاد علی علیهالسلام که بلند شد مردم عابر از گوشه و کنار جمع شدند ، هر کس که میآمد در مقابل حضرت تعظیمی میکرد و میگفت : السلام علیک یا امیرالمؤمنین .
جوان مغرور ، تازه متوجه شد با چه کسی رو به رو است ، خود را باخت و به التماس افتاد: یا أميرالمؤمنين مرا ببخش ، به خطای خود اعتراف میکنم . از این ساعت قول میدهم مطیع و فرمانبردار زنم باشم ، هر چه فرمان دهد اطاعت کنم .
علی علیهالسلام رو کرد به آن زن و فرمود : اکنون برو به خانه خود ، اما تو هم مواظب باش که طوری رفتار نکنی که او را به این چنین اعمالی وادار کنی !
📔 بحار الأنوار: ج٩، ص۵٩٨
#امام_علی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#فضائل_امیرالمؤمنین ⚖️ شکایت از شوهر امام علی علیه السلام در زمان خلافت خود کار رسیدگی به شکایت ر
#فضائل_امیرالمؤمنين
🍂 وصله زدن
امیر المؤمنین علی علیه السلام نیز همانند پیامبر متواضعانه زندگی میکرد.
ابن عباس میگوید: روزی بر حضرت وارد شدم، دیدم کفش خود را وصله میزند، گفتم: این کفش ارزش وصله زدن ندارد.
فرمود: به خدا سوگند این کفش از دنیای شما، نزد من محبوبتر است از این که دنیا را به دست آورم و حقّی را پایمال کنم؛
من دوست دارم این کفش را وصله بزنم و این کار را بر خود عیب و عار نمی دانم و علاقه دارم اگر حکومتی در اختیارم باشد به وسیله آن حق را برپا کنم و رسم باطل را براندازم.
ابن عباس در ادامه گفتارش میگوید: علی علیه السلام لباسش را هم خود وصله میزد و بر عادی ترین مرکب سوار میشد.
📔 تذکره ابن جوزی، ص۶۷
#امام_علی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#فضائل_امیرالمؤمنين 🍂 وصله زدن امیر المؤمنین علی علیه السلام نیز همانند پیامبر متواضعانه زندگی می
#فضائل_امیرالمؤمنين
💠 به آسمان رود و کار آفتاب کند
یکی از طلبههای حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشواری غیر قابل تحملّی بود. روزی از روی شکایت و فشار روحی کنار ضریح مطهّر حضرت امیر المؤمنین علیه السلام عرضه میدارد:
شما این لوسترهای قیمتی و قندیلهای بی بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید، در حالی که من برای اداره امور معیشتم در تنگنای شدیدی هستم؟!
شب امیر المؤمنین علیه السلام را در خواب میبیند که آن حضرت به او میفرماید: اگر میخواهی در نجف مجاور من باشی اینجا همین نان و ماست و فرش طلبگی است،
و اگر زندگی مادّی قابل توجّهی میخواهی
باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دکن به خانه فلان کس مراجعه کنی، چون حلقه به در زدی و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو:
«به آسمان رود و کار آفتاب کند»
پس از این خواب، دوباره به حرم مطهّر مشرف میشود و عرضه میدارد: زندگی من اینجا پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله میدهید!!
بار دیگر حضرت را خواب میبیند که میفرماید: سخن همان است که گفتم، اگر در جوار ما با این اوضاع میتوانی استقامت ورزی اقامت کن، اگر نمی توانی باید به هندوستان به همان شهر بروی و خانه فلان راجه را سراغ بگیری و به او بگویی:
«به آسمان رود و کار آفتاب کند»
پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن، کتابها و لوازم مختصری که داشته به فروش میرساند و اهل خیر هم با او مساعدت میکنند تا خود را به هندوستان میرساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را میگیرد، مردم از این که طلبه ای فقیر با چنان مردی ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد، تعجب میکنند.
وقتی به در خانه آن راجه میرسد در میزند، چون در را باز میکنند میبیند شخصی از پلههای عمارت به زیر آمد، طلبه وقتی با او روبرو میشود میگوید:
«به آسمان رود و کار آفتاب کند»
فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا میزند و میگوید: این طلبه را به داخل عمارت راهنمایی کنید و پس از پذیرایی از او تا رفع خستگی اش وی را به حمام ببرید و او را با لباسهای فاخر و گران قیمت بپوشانید.
مراسم به صورتی نیکو انجام میگیرد و طلبه در آن عمارت عالی تا فردا عصر پذیرایی میشود. فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن در جای مخصوص به خود قرار گرفتند، از شخصی که کنار دستش بود، پرسید: چه خبر است؟
گفت: مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است. پیش خود گفت: وقتی به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش برای آنان آماده است.
هنگامی که مجلس آراسته شد، راجه به سالن درآمد، همه به احترامش از جای برخاستند و او نیز پس از احترام به مهمانان در جای ویژه خود نشست.
آنگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت: آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ میشود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم،
و همه میدانید که اولاد من منحصر به دو دختر است، یکی از آنها را هم که از دیگری زیباتر است برای او عقد میبندم، و شما ای عالمان دین، هم اکنون صیغه عقد را جاری کنید.
چون صیغه جاری شد طلبه که در دریایی از شگفتی و حیرت فرو رفته بود، پرسید: شرح این داستان چیست؟
راجه گفت: من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیر المؤمنین علیه السلام شعری بگویم، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم؛
به شعرای فارسی زبان هندوستان مراجعه کردم، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود، به شعرای ایران مراجعه کردم، مصراع آنان هم چندان چنگی به دل نمی زد،
پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیر المؤمنین علیه السلام قرار نگرفته است، لذا با خود نذر کردم اگر کسی پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتی مطلوب بگوید، نصف داراییام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم، شما آمدید و مصراع دوم را گفتید، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است.
طلبه گفت: مصراع اول چه بود؟ راجه گفت: من گفته بودم:
«به ذرّه گر نظر لطف بو تراب کند»
طلبه گفت: مصراع دوم از من نیست، بلکه لطف خود امیر المؤمنین علیه السلام است.
راجه سجده شکر کرد و خواند:
«به ذرّه گر نظر لطف بو تراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند»
وقتی نظر کیمیا اثر حضرت مولا، فقیر نیازمندی را این گونه به ثروت و جاه و جلال برساند، نتیجه نظر پروردگار در حقّ عبد چه خواهد کرد؟
📔 عبرت آموز (حسین انصاریان): ص۷۱
#امام_علی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#فضائل_امیرالمؤمنين 💠 به آسمان رود و کار آفتاب کند یکی از طلبههای حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت د
#فضائل_امیرالمؤمنین
💎 شیعه واقعی
عدهای برای دیدار با علی (علیهالسّلام) به قنبر مراجعه کردند.
قنبر آنها را راهنمایی کرد و پیش مولایش علی (علیهالسّلام) برد.
حضرت به قنبر فرمود: ببین اینان کیاناند؟
قنبر گفت: اینان شیعیان شما هستند.
حضرت فرمود: چرا سیمای شیعه را در آنها نمیبینم؟
قنبر پرسید سیمای شیعه کدام است؟
فرمود: «شکمی خالی از گرسنگی (اهل روزه مستحبی بودن) لبهای خشک، چشمانی گریان (از خوف خدا)».
باید از مولی آموخت که شیعه بودن به شعار نیست بلکه باید عملکرد، علی پسندانه باشد.
📔 بحارالأنوار، ج٢٧، ص١۴۴
#امام_علی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#فضائل_امیرالمؤمنین 💎 شیعه واقعی عدهای برای دیدار با علی (علیهالسّلام) به قنبر مراجعه کردند.
#فضائل_امیرالمؤمنین
🔥 آتش پنهان
روزی در زمان خلافت عثمان شخصی کاسه سر کافری را که سالها قبل مرده بود را از قبرستانی آورد و آن را جلوی عثمان قرارداد و از او پرسید:
شما که میگویید کافر در آتش است و میسوزد پس چرا این جمجمه و کاسه سرِ کافر نسوخته و حتی داغ هم نیست؟!
عثمان از جواب بازماند لذا جهت حل موضوع کسی را به دنبال امام علی (علیه السلام) فرستاد.
امام علی (علیه السلام) آمد و عثمان به سؤال کننده گفت: سؤالت را از این مرد بپرس تا جوابش را بیابی؟
آن مرد سؤال خود را برای امام علی (علیه السلام) بازگو کرد.
امام (علیه السلام) دستور داد یک قطعه سنگ چخماق بیاورند آنگاه سنگ را در جلوی آن شخص گذاشتند.
امام به او فرمود: این سنگ را که میبینی در ظاهر سرد است ولی در درون خود آتش دارد لذا اگر این سنگ را به سنگی دیگر بزنیم از آن آتش بیرون میجهد، جمجمه کافر نیز در درون خود آتش دارد.
آن مرد با شنیدن فرمایشات امام جواب خود را دریافت و از محضر امام خارج شد.
📔 الغدیر: ج۸، ص۱۲
#امام_علی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2