eitaa logo
داروخانه معنوی
8.2هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.5هزار ویدیو
182 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر 👇 @Ya_zahra_5955 #کپی_حلال تبادل و تبلیغ👇👇 @Hossein405206
مشاهده در ایتا
دانلود
توتصمیم نهایی دلت بشه امتحانی ام شده میشه دلتنگم شی با دلم کاری کنی که برنیاد از هرکی ،برنیاد از هر کی که برنیاد از هرکی، برنیاد از هرکی با تو آروم با تو خواهش با توآرامش هست بگو دوست دارم اگه امکانش هست با تو آروم با تو خواهش با تو آرامش هست بگو دوست دارم اگه امکانش هست..... -تنها اومدی ساحل! از جایم تکان نمی خورم. -با اجازه تون! صدفی را از جلوی پایم برمی دارم و درون آب پرتاب می کنم. -ویلا خودمون به اینجا نزدیکه. صدف دیگری پرتاب می کنم. -می دونم. -می خوام برم یه سر بزنم ویلا. صدفی دیگری درون آب پرتاب می کنم. چند لحظه سکوت و قدم هایی که به آرامی دور می شوند!! به سلامت!!! برمی گردم و می بینم که رو به من با لبخند بزرگی به عقب گام بر می دارد! چشمانم جایی برای بیشتر گشاد شدن ندارند! خدای من... سر جایش می ایستد و قدمی به جلو بر می دارد و من نمی توانم چشم بردارم جلوتر می آید و من هنوز در بهتم. لباسی که من برایش خریده بودم را پوشیده بود! تی شرت تنگ و چسبان آبی رنگ با جین تیره و کتونی های سفید رنگ! خدایا او یک متقلب بزرگ است! دارد جرزنی می کند آن همه دلبری کردن لبخند ژکوندت را کجای دلم بگذارم؟ خدایا چرا این بشر انقدر خوشتیپ است که می تواند دلبری کند آن هم با این شدت؟ خاک برسرت سارا ان لباس خواب خاک برسری را پوشیدی پوزخند تحویلت داد با اینکه برای خودت هلویی شده بودی آن وقت یک تی شرت و جین پوشیده دست و دلت لرزید؟ در نزدیکی ام می ایستد چشمان خندانش از چشمان حیرانم برداشته نمی شود. میان بهت می گویم: داری جرزنی میکنی؟ قهقه می زند از شدت خنده سرش به عقب پرتاب می شود و رسما دلم را با خاک یکسان میکند. خنده اش را جمع می کند سرش را کج می کند و می گوید :-نه فقط اومدم بگم یه سر میرم ویلا. اشاره ای به لباس های تنش می کنم. -با اینا؟ لبانش را روی هم می فشارد. -اره با اینا! غلط کرده ای همینم مانده تا رفت و برگشتت بی شوهر شوم. اوه خدایا خودت کمکم کن! من حسودی ام می شود اینطوری برود چشم دختران به وجناتش بیافتد و آن وقت خر بیار و باقالی بار کن! لازم نکرده! نگاه خندانش بین آسمان و دریا می چرخد. -با هم میریم. -من با تو جایی نمیام. -پس من تنها میرم. تو بیخود میکنی! بعد از زدن این حرف زشت ناخواسته ان هم با صدای بلند زبانم را محکم میان دندانهایم میگیرم و او اخم های درهمش را تماشا میکنم... خدایا اینطور هوایم را داری دیگر باشد! تمام نذر هایی که کردم کنسل است بعدا گله نکنی که چرا... با همان اخم نگاهم می کند و من می خواهم که فرار کنم چون همین حالا آغوشش را می خواهم. با عجله از کنارش می گذرم به بازویم چنگ می اندازد و مانع حرکتم می شود به عقب می کشانتم خیره ی چشمانم می گوید: -بسته لجبازی! خدای من لجبازی؟ حتما باید بروم دادخواست طلاق بدهم که بفهمد من ناراحتم و لجبازی درکار نیست! من لجبازی نمی کنم !!! ارسلان!من ناراحتم تو هم قصد رفع ناراحتی هامو نداری! اومدی دختر لوس و ملوس زندگیتو یه کم ناز کنی دوباره برش گردونی پیش خودت!! از نگرانی درش بیاری یه کم ملاحظشو کنی، یه کم دلت بسوزه ماچ و ماچ بازی راه بندازی؟ چرا نمی خوای منو بفهمی؟ انقدر سخته برات یه عذرخواهی ،انقدر من بی ارزشم برات؟ تو یه عالمه توضیح، کنار یه عذر خواهی بزرگ بهم بدهکاری! حرف هایم را تند تند و بدون مکث می گویم و او که هر لحظه بیشتر بر تعداد چین های پیشانی اش اضافه می شود. -چه توضیحی می خوای؟ ادامه دارد... 《بامنتشرکردن 🔥 🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇 https://t.me/Manavi_2 👈 تلگرام در واتساپ👇 https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r ایتا eitaa.com/Manavi_2