eitaa logo
داروخانه معنوی
8.2هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.5هزار ویدیو
182 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر 👇 @Ya_zahra_5955 #کپی_حلال تبادل و تبلیغ👇👇 @Hossein405206
مشاهده در ایتا
دانلود
صورت پر از لبخندش به سرعت تغییر حالت می دهد واخم هایش هم زینت بخش چهره ی پرغضبش می شوند. دست روی قفسه ی سینه اش می گذارم. با انگشت شصت و اشاره اش دو طرف لب هایم را محکم می فشارد کمی دردم می گیرد واخم می کنم. تو موقعیت های خیلی بهتری از من داشتی؛ همیشه نگاه زن های همه چی تموم و... -همه چی تموم من، فقط تویی! خیره نگاهم می کند کمی خم می شود و لبانم را آرام و پر حرارت می بوسد بی حرکت فقط به چشمان زیادی زلالش نگاه می کنم با بوسه ی آرامی فاصله می گیرد و با لبخند سارا کشی نگاهم می کند . -انقدر نگات به جلو پا ت که متوجه نگاه های اطرافت نمیشی! تو خاص تر از اونی هستی که فکرشو میکنی! چشمانم گشاد تر از این نمی شوند مرا می گفت؟ یعنی من هم توجه ها را جلب می کنم. -راست میگی؟ می خندد و ضربه ای آرام به پیشانی ام می زند. -نچ! اخم می کنم و به بازویش می کوبم. -من و مسخره نکن! چشمان بازیگوش ش می خواهم خودم را از آغوشش رها کنم که نمی گذارد می خندد زیبا، دور مردمک هایم می چرخد. چشمانش از حالت بازیگوشی درآمده اند و جدی و راسخ نگاهم می کنند کف دستش روی گونه ام می نشیند معلومه که راست میگم! -تو برای من بهترینی قبلا هم بهت گفتم بازم میگم ، هیچ وقت فراموش نکن؛ تو تموم چیزی هستی که من تو این سال ها نداشتم. پیشانی ام را می بوسد سرم را روی سینه اش می گذارم و نفس راحتی از میان سینه ام خارج می شود کمی که سرم را می چرخانم با دیدن تصویر تلویزیون و آن قسمت از فیلم که طراحان زیادی لوند شرکتش در حال رقصیدن هستن خودم را از آغوشش بیرون می کشم و با اخم های درهم با عجله کنترل را برمی دارم و خاموش می کنم. پرخنده نگاهم می کند و ابرو بالا می اندازد من هم شانه بالا می اندازم و می گویم: - حق نداری این فیلم و ببینی! لبانش کش می آیند و دستانش را بالل می برد و می گوید که : -هر چی تو بخوای! اوه روش جدیدش برای از دل درآوردنم زیادی شیرین است که... خوب بعدا سرفرصت می نشینم فیلم را تماشا می کنم آن هم تنها! -شکوه تماس گرفته بود! این یک تماس را هم نمی گرفت مادری را در حقم تمام می کرد دیگر. -می خواست بیاد ببینتت گفتم که خوابیدی! خوب کردی اصلا شرایط خوبی برای دیدنش ندارم. -پدرتم چند بار تماس گرفت! اوه چه عجب یادش آمد روزگاری دختری هم داشته است. -داره میاد تهران! دستم را روی پیشانی ام می گذارم. -میاد تهران چکار؟ اصلا هم نمی توانم جلوی لحن پر کنایه ام را بگیرم. پوزخندی می زنم که جوابش اخم است . دخترشو ببینه! اخم و حرفم باعث لبخندی می شود . صدای قارو قور شکمم که بلند می شود دستم را می گیرد و سمت آشپزخانه می برد. -شرکت نرفتی؟ -ظاهرا ادامه دارد.... 《بامنتشرکردن 🔥 🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇     https://t.me/Manavi_2  👈 تلگرام در واتساپ👇 https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r ایتا eitaa.com/Manavi_2