eitaa logo
داروخانه معنوی
6.4هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
4.6هزار ویدیو
126 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
پشت سرش زبان درازی می کنم پسره ی پررو. با دیدن میز مفصلی که چیده است دلم می خواهد سوت بلبلی بزنم اما خوب بلد نیستم. می نشینم او چای می ریزد و می گوید: -دیر بیدار شدی این میز چند ساعته انتظارتو میکشه. ارسلان کنار لبخند برایم چای بریزد و محبت خرجم کند؟ مثل اینکه راستی راستی قرار است از دلم دربیاورد! چای خوش عطر را می نوشم. -دختر داییم همش هفده سالشه! اوه می خواهد حرف بزند؟ -دو سال پیش که حال مامان خیلی بد بود باهام تماس گرفت! چهره اش از یادآوری مادرش متاثر می شود. -بچه؛ شماره تلفنمو از گوشی حامد کش رفت تا باهام تماس بگیره و التماسم کنه که برگردم عمه ی چشم انتظارشو ببینم! خجالت زده سرم را پایین می اندازم و او ادامه می دهد. فقط گاهی وقتا زنگ بزنه و از احوال مامان باخبرم کنه کم کم شد برام مثل خواهر کوچیکه ای که هیچ وقت نداشتم! نمی دونم چندصدمین باری بود که تماس گرفت و با شیرین زبونی هاش تونست قانعم کنه لبخند کمرنگی می زند و می گوید:- حالت بهتر شد؟ طنز آلود و منظور دار می گوید و من برایش دماغم را چین می دهم و می گویم: -نخیر که نشد! می خندد. -میشه؛ غصه نخور! بزنمش ها... کنار لبخندهای زیادی شیرینش صبحانه ای که از تایم معمولی اش گذشته را می خوریم خوب یکباره ناهار می داد می خوردیم د اینکه قصد شرکت رفتن ندارد! میز صبحانه را جمع می کند و می گوید: - پدرت برای شام اینجاست! بغض می کنم آن هم کنار دلتنگی فراوان او پدرم است و دلم برایش تنگ است، کنار همه ی بی توجهی هایش باز هم دلم تنگ است. با دیدن قیافه ی بغ کرده ام اخم می کند. -دلگیری؟ بغ کرده جواب می دهمش. -از همتون! می آید کنارم گیج گاهم را می بوسد. -گفتم که از دلت در میارم. با بغض سر تکان می دهم و می گویم :- حالا واسه شام چی درست کنم؟ تک خنده ی بلندی می زند. -زنگ می زنم از بیرون بیارن. -نه می خوام خودم درست کنم! لبخند می پاشد به رویم موهایم را از جلوی صورتم کنار می زند. ادامه دارد.... 《بامنتشرکردن 🔥 🔥 در ثواب دعاها با ما شریک شوید》👇👇     https://t.me/Manavi_2  👈 تلگرام در واتساپ👇 https://chat.whatsapp.com/LNdHoSUIDkrLTlZO2Wqf6r ایتا eitaa.com/Manavi_2