eitaa logo
داروخانه معنوی
6.8هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
4.7هزار ویدیو
128 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو﴿ مــ🌙ـــآه رَجَب۔۔۔﴾، سَقف آسِمـــــون ڪوتـــــآه مےشِہ۔۔؛ یہ ذَره دَستـــــتو درٰاز کُنے۔۔ ➩ سَریع دَستتـــــو مےگیرَن...")!!! «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
4_5967639363079637584.mp3
11.1M
۳۳ 🌌جهانی که خداوند آن را ریاضی خلق کرده است می گوید؛ 🔅برای هر نیاز جسمِ انسان، باید مناسب‌ترین پاسخ از طرف خداوندی که خالق انسان است داده شود، مانند آب که پاسخی‌ست به نیاز تشنگی بدن. طبق این قانون، 🔅برای نیازهای روحِ انسان نیز مناسب‌ترین پاسخ داده شده است که باید به آن برسد. مقصود از آن نیاز و پاسخ چیست؟ 🎤 «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داروخانه معنوی
برای افزایش و هرصبح تا ظهر جمعه سفارش شده👆👆👆 @Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
هدایت شده از داروخانه معنوی
AUD-20210820-WA0013.mp3
14.27M
*دعای ندبه* 🎙 با نوای سید مهدی میرداماد ⏰Time=33:31 التماس دعای فرج @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داروخانه معنوی
AUD-20210820-WA0013.mp3
14.27M
*دعای ندبه* 🎙 با نوای سید مهدی میرداماد ⏰Time=33:31 التماس دعای فرج @Manavi_2
داروخانه معنوی
#داستان_کوتاه ✅ پیغام امام زمان(عج) به علامه طباطبایی(ره) آیت الله مصباح  یزدی: استاد ما علامه طباط
🌷 فرج بعد از شدت جناب علم الهدی ملایری نقل نمودند که در اوقات اقامت در نجف اشرف برای تحصیل علوم دینیه چندی از جهت معیشت سخت در فشار بودم، تا اینکه روزی برای تدارک نان و خوراک عیال هیچ نداشتم، از خانه بیرون رفتم وبا حالت حیرت وارد بازار شدم و چند مرتبه از اول بازار تا آخر آن رفت و آمد می‌کردم و به کسی هم اظهار حال خود ننمودم، پس با خود گفتم زشت است در بازار این طور آمد وشد کردن لذا از بازار خارج شده داخل کوچه شدم، ناگاه مرحوم حاج سید مرتضی کشمیری اعلی اللّه مقامه را دیدم به من که رسید، ابتدا فرمود تو را چه می‌شود جدت امیرالمؤ منین نان جو می‌خورد و گاهی دو روز هیچ نداشت پس مقداری گرفتاریهای آن حضرت را بیان کرد و مرا تسلیت داد، و فرمود صبر کن البته فرج می‌شود و باید در نجف زحمت کشید و رنج برد پس از آن چند فلس (پول رایج آن زمان) در جیبم ریخت و فرمود آن را شماره نکن و به کسی هم خبر مده و از آن هرچه خواهی خرج کن، پس ایشان رفتند و من آمدم بازار و ازآن پول نان و خورش گرفته به منزل بردم تا چند روز از آن پول نان و خورش می‌گرفتم، با خود گفتم حال که این پول تمام نمی‌شود و هر وقت دست در جیب می‌کنم پول موجود است خوب است بر عیال توسعه دهم پس در آن روز گوشت خریدم، عیالم گفت معلوم می‌شود برایت فرج شده، گفتم بلی، گفت پس مقداری پارچه برای لباس ما تدارک کن، بازار رفتم و از بزّازی مقدار پارچه‌ای که خواسته بودند گرفتم و دست در جیب کرده ومقداری وجه بیرون آورده جلوش گذاردم و گفتم آنچه قیمت پارچه‌ها می‌شود بردار و اگر کسری دارد تا بدهم، پولها را شمرد مطابق با طلب او بود و بیش از یک سال حال من چنین بود که همه روزه به مقدار لازم از آن پول خرج می‌کردم و به کسی هم اطلاع ندادم، تا اینکه روزی برای شستن، لباس را بیرون آوردم و غفلت کردم از اینکه پول را از جیب خارج کنم و از خانه بیرون رفتم، پس موقع شستن لباس یکی از فرزندانم دست در جیب کرد و آن پول را بیرون آورد و آن را به مصرف مخارج همان روز رساندند و تمام شد. 📔 داستان‌های شگفت (شهید دستغیب)، ص١٧۴ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2