eitaa logo
داروخانه معنوی
7.6هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
4.9هزار ویدیو
139 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه جوری  درباره آدمها قضاوت کنید... که اگه یه روزی  خلافش بهتون ثابت شد شرمنده خودتون نشید !!! @Manavi_2 @Manavi_3 @Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📿📖 📕سؤال از درآمد خود، زمینى خریده ام تا دو سال دیگر آن را بسازم و در آن زندگى کنم، آیا سر سال به آن خمس تعلق مى گیرد؟ 📗پاسخ همه مراجع به جز مکارم و وحید: چنانچه براى تهیه خانه مسکونى، راهى جز نگه داشتن زمین تا چند سال نیست، خمس ندارد. آیت الله وحید: باید خمس زمین را به قیمت فعلى بدهد. آیت الله مکارم: خمس ندارد. @Manavi_2 @Manavi_3 @Manavi_4
❓پرسش 1- كسى كه شك دارد وضويش باطل شده است يا نه، چه حكمى دارد؟ 2- كسى كه شك دارد وضو گرفته يا نه، آيا بايد براى نماز وضو بگيرد؟ 📝پاسخ 1. فردی که می داند وضو گرفته است ولی در باطل شدن آن شک دارد می تواند با آن وضو نماز بخواند. 2. آرى، بايد وضو بگيرد. @Manavi_2 @Manavi_3 @Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما به سه طريق مى‌آموزيم: اول : «انديشه» كه اصيل‌ترين است دوم : «تقليد» كه آسان‌ترين است سوم : «تجربه» كه تلخ‌ترين است @Manavi_2 @Manavi_3 @Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺برنامه یک شنبه ۲۵ دی ماه: ۱) یک صفحه قرآن با توجه به معنی ۲) صد مرتبه ذکر روز با توجه به معنی ((البته میتونیم ،غیر از ذکر مختص روز، اذکار دیگه هم بگیم ، مهم اینه که اون ذکر باشه در طول روز و حین انجام کارها، البته با توجه به معنی ))  ۳) تکلیف نظم (مرتب کردن یک کشو یا یک کابینت یا یک طبقه از کمد و یا یک فایل به نیت قربه الی الله )، یعنی(( بدون توقع تشکر بقیه)) و ((بدون دیده شدن زحمت مون )) ۴) ده دقیقه ورزش و نرمش ۵) ازساعت ۱۶تا ۲۴،کارهای خودمون و خودمون انجام بدیم و هیچ کاری مون و به کسی نگیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ مهیا و مریم ڪنار بقیه دخترا روی تختی که در حیاط بود نشستند هوا تاریک و سرد بود صبحانه را محمد آقا آش آورده بود محمد آقاو شهین خانم در آشپزخانه صبحانه را صرف کردند مهیا در گوش زهرا گفت ـــ جدیدا سحر خیز شدی ڪلڪ زهرا چشم غره ای برای مهیا رفت در حال خوردن صبحانه بودند که شهاب سریع در حالی که کتش را تنش می ڪرد به طرف در خانه رفت ـــ شهاب صبحونه نخوردی مادر ـــ با بچه ها تو پایگاه می خورم دیرم شده شهاب که از خانه خارج شد دخترا به خوردن ادامه دادن ـــ میگم مریم این داداشت خداحافظی بلد نیست به جای مریم نرجس با اخم روبه مهیا گفت ـــ بلده ولی با دخترای غریبه و این تیپی صحبت نمی کنه محض گفتن این حرف نرجس با اخم سارا و مریم مواجه شد تا مهیا می خواست جوابش را بدهد زهرا آروم باشی به او گفت مهیا قاشق اش را در کاسه گذاشت و از جایش بلند شد مریم ـــ کجا تو که صبحونه نخوردی ـــ سیر شدم به طرف اتاق مریم رفت خودش را روی تخت انداخت برای چند لحظه پشیمان شده بود ڪه امشب را مانده بود از جایش بلند شد به طرف آینه رفت به چهره ی خود نگاهی ڪرد بی اختیار مغنعه اش را جلو آورد و وهمه ی موهایش را داخل فرستاد به خودش نگاه گرد مانند دختره ای محجبه شده بود لبخندی روی لبانش نشست قیافه اش خیلی عوض شده بود چهره اش خیلی معصوم شده بود تا می خواست مغنعه اش را به صورت قبل برگرداند در باز شد و مریم وارد اتاق شد مریم با دیدن مهیا با ذوق به طرفش رفت ــــ واااای مهیا چه ناز شدی دختر مهیا دست برد تا مغنه اش را عقب بکشد ـــ برو بینم فک کردی گوشام مخملیه مریم دست را کشید ـــ چیکار میکنی بزار همینطوری بمونه چه معصوم شده قیافت مهیا نگاهی به خودش در آیینه انداخت نمی توانست این چیز را انکار کند واقعا چهره اش ناز ومعصوم شده بود ـــ مهیا یه چیز بگم فک نکنی من خدایی نکرده منظوری داشته باشم و.... ـــ مریم بگو ـــ مغنعه اتو همینجوری بزار  هم خیلی بهت میاد هم امروز روز دهم محرمِ مهیا نگذاشت مریم حرفش را ادامه بدهد ـــ باشه ـــ در مورد نرجس ـــ حرف اون عفریته برام مهم نیست ناراحت هم نشدم خیالت تخت دو نفره و چشمکی برای مریم زد در واقع ناراحت شده بود  ولی نمی خواست مریم را ناراحت کند مریم با خوشحالی بوسه ای روی گونه اش کاشت ـــ ایول داری خواهری پایین منتظرتم مهیا به سمت آینه چرخید و دوباره خودش را در آینه برانداز کرد اگر شخص دیگری به جای مریم بود حتما از حرف هایش ناراحت می شد ولی اصلا از حرف های مریم ناراحت نشده بود خودش هم می دانست که صاحب این روز ها حرمت دارد بلاخره در آن روز  سخت که احمد آقا مریض بود وجودش را احساس کرده بود و دوست داشت شاید پاس تشڪر هم باشد امروز را با حجاب باشد .... @Manavi_2 @Manavi_3 @Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا