فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_پناهیان
چقدر پرمحتوا و دلنشین است این سخنرانی رو نیینی ضرر کردی
♦️ حقیقت پوشی، علت غضب خدا از کفّار
🔸۹۹درصد مذهبیها نمیدانند که خدا برای چی از کفّار بدش میآید!
🔸کور و کر بازی در آوردن خیلی خدا را غضبناک میکند!
🔸امام حسین(ع) به کربلا رفت تا کور و کر بازی کفّار را نشان بدهد
@ManjiMahdi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شب_جمعه
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ و َلاجَعَلَهُ اللّه ُآخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
@ManjiMahdi313
راستی دختر سه ساله بگو
راز این گنبد سپید تو چیست؟
نکند رنگ گیسوان تو را
دیده باشد کسی زبانم لال؟😭💔
@ManjiMahdi313
🌠☫﷽☫🌠
خجـٰالتمیڪشم
اسممراگذاشتـہام:منتظـر"
امـّازمـٰانےڪہدفـترانتظارمرا
ورقمیزنـد،مےبیند...👀
فضـٰاےمجـٰازےرا
بیشتـرازامـٰامممیشنـٰاســم..!'
حتےگاهےصبحآفتـٰابنزده
آنهــاراچِڪمیڪنم...
امـّـاعهـدمرانـہ...!!
درقنوتنمــٰازهایمان
براۍ"مهدۍفاطمہ" دعـٰاڪنیم!'🤲🏻📿
#امام_زمان
#_تلنگر
@ManjiMahdi313
شب جمعه است ؛ هوایت به سرم افتاده
ای رفیق ابدی حضرت ارباب سلام...
🥀💔
**دستبـَرسینهنھـٰاده همـِهتعظیمکنید
مـٰادری😭
دَسـتبهپھلوبهحرممیآید.
#شب_جمعه
امام صادق علیه السلام:
حضرت زهرا سلام الله علیها شبهای جمعه نزد قبر فرزندش حسین علیه السلام حاضر می شود و برای زائرین پسرش استغفار می کند..
الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــــالْفَــرَج
#امام_زمان
#عزیزم_حسین ❤️
🌷منتظران منجی🌷
شب جمعه است ؛ هوایت به سرم افتاده ای رفیق ابدی حضرت ارباب سلام... 🥀💔 **دستبـَرسینهنھـٰاده همـِه
شب جمعه 💔شب سوم محرم💔
يازهرا مـــادر😭😭
رقیه فهمید بابا دوبخش دارد ؛
بخشی به روی نیزه
بخشی به روی صحرا (:
#شب_سه_ساله💔
این دخترای شامیا،
میومدن طعنه میزدن به سه ساله ی سیدالشهدا...
میگفتن ببین ما گوشواره داریم...
ببین ما چقدر موهامون بلنده...
خانم حضرت رقیه سلام الله علیها
یادش رفته بود گوشوارشو بردن،
تا اومد دستشو ببره سمت گوشش،
بگه منو هم نگاه کن ببین گوشواره دارم،
انگشتای دستِ کوچیکش خونی شد...😭😭😭
وقتی داشتن خانم حضرت رقیه رو میبردن،
اگه اشتباه نکنم زجر لعنت الله علیه
مسئول شتر سه ساله ی سیدالشهداء بود،
شب بود ، تاریک بود،
یهو زجر نگاه کرد دید حضرت رقیه رو شتر نیست،
با عصبانیت دویید طرف امیرش،
گفت امیر ، دخترِ حسین نیست،
امیرش هم عصبانی شد ،
محکم زد تو گوشش...
گفت برو هرجا هست بگرد پیداش کنه...💔
زجر عصبانی بود،
سیلی خورده بود،
با عصبانیت رفت دنبالِ حضرت رقیه...😭
میگن اون محله ای که سه ساله ی سیدالشهداگم شده بود،
بازارِ شیشه فروش ها بود...😭
این ملعون غلافِ شمشیرشو
میزد به دل این بوته ها،
تا حضرت رقیه رو پیدا کنه،
💔💔
کلی گشت،
خسته و عصبانی بود،
زجر هم میدونید که مرد جنگی بوده...
یجا شنید داره از پشت بوته صدای دردودل دختر بچه میاد،😭😭
بدو بدو رفت با لگد زد به بوته،
یهو شنید از پشت بوته صدا اومد،
سه ساله ی حسین گفت آخ پهلوم😭😭😭
يا زهرا 😭😭😭
گفتم بازارِ شیشه بُرها بوده بخاطر اینجا بود،
زجر از کاروان عقب افتاده بود،
حضرت رقیه رو با پای برهنه،
میکشوند رو زمین،
الهى بمیرم 😭😭😭
تو محله ی شیشه فروش ها
سه ساله ی سیدالشهدا رو کِشون کِشون میبرد...💔😭
انگشتر باباشو دستِ یه نفر دیگه دید،
گوشواره های خودشو دست دخترای شامیا دید...😭😭😭
نیمی به شعله سوخت و نیمی به باد رفت،
مویم که بود دستِ اباالفضل شانه اش...😭💔😭
این طفلِ سه ساله رو وقتی میزدنش،
میگفت بزار عموم بیاد،
بهش میگم منو زدی...
😭😭😭😭😭
این دخترِ شیرین زبونی
که سایشو هم حتی خورشید ندیده بود،
بینِ جماعتِ مردای حرومیِ، فحاش و.... عرب
گیر افتاده بود...😭😭😭😭😭😭😭