eitaa logo
من و کتاب
2.4هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
715 ویدیو
43 فایل
شبکه بزرگ توزیع کتاب خوب ۰۲۵۳۳۵۵۱۸۱۸ manvaketab.ir ما اینجاییم قم خ معلم مجتمع ناشران واحد 36 سوالاتتون رو با عشق پاسخ میدیم: @Shahidkazemi313 ثبت سفارش و پشتبانی: @manvaketab_admin پاسخگویی از ۸ صبح تا ۸شب
مشاهده در ایتا
دانلود
🟤 برش‌هایی جذاب از زندگی امامی که زمین تنها بیست و پنج بهار، او را مهمان خوانش دیده بود ⚫ او که جواد بود و جود، قطره‌ای از پیشانی بلندش؛ تقی بود و پرهیزکاری، سطری از صحیفه وجودش. 🔵 او که در همان خردسالی امام شد و در نوجوانی، رهگشای گره‌های فکری... 📖 ✍🏻 به قلم: 🖨️ انتشارات: جهت مشاهده و تهیه این کتاب ارزشمند کلیک کنید👇 🌐https://manvaketab.com/book/371794 ☎️ ۰۲۵۳۳۵۵۱۸۱ 🌱با ما همراه باشید 📌 شبکه بزرگ توزیع کتاب خوب در کشور 🆔https://eitaa.com/joinchat/2698969090C016534d7d8
بچه‌ها داشتند توی کوچه بازی می‌کردند. از دور گرد و خاکی پیدا شد. مأمون بود که داشت به شکار می‌رفت. همه بچه‌ها فرار کردند؛ اما یکیشان سر جایش ایستاده بود. مأمون جلوتر آمد: «تو چرا فرار نکردی؟ فرار مال گناهکار است، من گناهکار نبودم. راه هم تنگ نیست که من جلوی راه تو را گرفته باشم. بیشتر نگاهش کرد. با تعجب پرسید: «تو کی هستی؟» «من محمدم، پسر علی‌بن‌موسی.» ☘️ برشی از کتاب 🌱با ما همراه باشید 📌 🆔https://eitaa.com/joinchat/2698969090C01
📖 وسعت آفتاب ( اکرم کریم زاده) 📘 «وسعت آفتاب» یازدهمین کتاب از مجموعه چهارده جلدی «چهارده‌خورشید، یک آفتاب» می‌باشد که اختصاص دارد به زندگی امام جود و سخاوت جوادالائمه «ع» 💠 در این کتاب، مانند دیگر کتاب های این مجموعه، صد روایت کوتاه از زندگی و زمانه ی امام جواد علیه السلام دردانه ی امام رضا ع را از ولادت تا شهادت ایشان را از کتب معتبر اسلامی که در پایان کتاب با عنوان و صفحه ذکر شده انتخاب کرده و به زبان ساده نوشته است که کمتر از یک ساعت برای مطالعه زمان نیاز دارد. 👌 خواندن کتاب برای کسانی که دوست دارند بدون صرف زمان زیاد یا خواندن کتاب های حجیم، حداقلی از زندگانی امام جواد «ع» بدانند، بسیار مفید خواهد بود. جهت مشاهده و تهیه این کتاب ارزشمند کلیک کنید👇 🌐https://manvaketab.com/book/371794/ ☎️ ۰۲۵۳۳۵۵۱۸۸۱ 🌱با ما همراه باشید 📌 🆔https://eitaa.com/joinchat/2698969090C016534d7d8
🔳 دلش می‌خواست یکی از لباس‌های امام را بگیرد برای تبرک؛ اما خجالت می‌کشید بگوید. حتی نامه نوشت؛ اما نامه را نفرستاد. ناامید شده بود. داشت برمی‌گشت شهرِ خودش که کسی از پشت صدایش زد. برگشت. غلام امام بود. گفت: "این لباس را آقا برایت فرستاده." 📖 | صفحه ۶۴ | اکرم کریم‌زاده 🌱با ما همراه باشید 📌 🆔 https://eitaa.com/joinchat/2698969090C016534d7d8