#حکایت
🔵گاو مرا شناخته بود!!
🔹شخصی تعریف میکرد؛ وقتی از نماز جماعت صبح برمیگشتم جماعتی را دیدم که به زور قصد سوار کردن گاو نری را در ماشین داشتند.
🔸گاو مقاومت میکرد و حاضر نبود سوار ماشین شود، من رفتم دستی به پیشانی گاو کشیدم؛ گاو مطیع شد و سوار شد.
🔹من مغرور شدم و پیش خود گفتم: این از برکت نماز صبح است.
🔸وقتی به خانه رسیدم دیدم مادرم گریه و زاری میکند، علت را که جویا شدم گفت: گاومان را دزدیدند!!
#سبک_زندگی_اسلامی #مهارت_های_زندگی #مشاور #مشاوره #نماز #خودشناسی #غرور #داستان
👇👇👇👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/GAO1jYgx2U9D3MV3UUt1mM